کلمه جو
صفحه اصلی

notoriety


معنی : رسوایی، بد نامی، انگشت نمایی
معانی دیگر : سو شهرت، بی آبرویی، کیادگی

انگلیسی به فارسی

انگشت نمایی، رسوایی، بدنامی


بدبختی، بد نامی، رسوایی، انگشت نمایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or quality of being widely known or spoken of, esp. for something unfavorable or bad.

- He achieved notoriety as the perpetrator of the hoax.
[ترجمه ترگمان] او شهرت را به عنوان مجرم شناخته شدن به دست آورد
[ترجمه گوگل] او به عنوان عامل فریبکار به عنوان مشهور به دست آورد

• condition of being notorious; infamy, state of being unfavorably known; widespread reputation (usually poor)
to achieve notoriety means to become well known for something bad.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] اشتهار، شهرت، اشباع، استفاضه، بداهت، اموری که نیاز به اثبات نداشته باشد (در قواعد ادله اثبات دعوی)

مترادف و متضاد

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

بد نامی (اسم)
ignominy, infamy, notoriety, blot, calumny, depravation, discredit, disrepute, odium, unpopularity

انگشت نمایی (اسم)
notoriety

reputation


Synonyms: ballyhoo, celebrity, center stage, dishonor, disrepute, éclat, fame, flak, infamy, ink, name, obloquy, opprobrium, renown, rep, scandal, splash, spotlight, wise


جملات نمونه

1. his escape from jail increased his notoriety
فرار او از زندان بدنامی او را شدیدتر کرد.

2. he wanted to become famous and popular but all he gained was notoriety
او می خواست مشهور و محبوب بشود ولی یگانه چیزی که نصیب او شد رسوایی بود.

3. John is already a writer of some notoriety.
[ترجمه ترگمان]جان قبلا نویسنده ای مشهور شده بود
[ترجمه گوگل]جان در حال حاضر یک نویسنده از برخی از مشهور است

4. He achieved sudden notoriety when the details of his private life were revealed.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که جزئیات زندگی خصوصی او فاش شد، او به شهرت ناگهانی دست یافت
[ترجمه گوگل]هنگامی که جزئیات زندگی خصوصی او آشکار شد، متوجه ناخودآگاه شد

5. His abrasive manner has won him an unenviable notoriety.
[ترجمه ترگمان]اون رفتار abrasive باعث شده یه رسوایی روانی به وجود بیاره
[ترجمه گوگل]شیوه سایشی او او را غافلگیرانه نامید

6. He achieved/gained notoriety for murdering eleven women in the north of England.
[ترجمه ترگمان]شهرت وی برای قتل یازده زن در شمال انگلستان به دست آمد
[ترجمه گوگل]او برای بدست آوردن یازده زن در شمال انگلیس، قهرمان شد

7. His experiments have achieved notoriety in the world of science.
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها او به شهرت در دنیای علم رسیده اند
[ترجمه گوگل]آزمایشات او در جهان علم بدرفتاری کرده است

8. His adventure brought him both fame and notoriety.
[ترجمه ترگمان]ماجرای او برای او شهرت و شهرتی به ارمغان آورده بود
[ترجمه گوگل]ماجراجویی او او را به هر دو مشهور و مشهور آورد

9. His crimes earned him considerable notoriety.
[ترجمه ترگمان]crimes شهرت زیادی به او دست داد
[ترجمه گوگل]جنایات او او را بسیار مشهور به شمار آورد

10. The local church has gained notoriety for being different.
[ترجمه ترگمان]کلیسای محلی به خاطر متفاوت بودن شهرت یافته است
[ترجمه گوگل]کلیسای محلی برای اینکه متفاوت باشد، شهرت خوبی به دست آورد

11. He gained a certain notoriety as a gambler.
[ترجمه ترگمان]شهرت خاصی به عنوان قمارباز موفق به دست آورد
[ترجمه گوگل]او به عنوان قهرمان شناخته شد

12. She achieved notoriety for her affair with the senator.
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر رابطه اون با سناتور شهرت پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او برای امور خود با سناتور بدرفتاری کرد

13. No further fuel should be added to his notoriety.
[ترجمه ترگمان]هیچ سوخت دیگری نباید به بدنامی او اضافه شود
[ترجمه گوگل]سوخت اضافی نباید به علم او اضافه شود

14. He achieved notoriety in the first final by turning up ten minutes late for the start.
[ترجمه ترگمان]او برای اولین بار پس از ده دقیقه برای شروع به شهرت رسید
[ترجمه گوگل]او در اولین مرحله نهایی با بدست آوردن ده دقیقه دیر شروع کرد

15. Margaret Sanger had courted notoriety and even jail; she was replaced by men more familiar with Wall Street than the Bowery.
[ترجمه ترگمان]مارگریت از بدنامی و حتی زندان پرده برداشته بود؛ مردانی که با وال استریت آشنایی بیشتری داشتند و با وال استریت آشنایی بیشتری داشتند
[ترجمه گوگل]مارگارت سنجور، حیرت انگیز و حتی زندان بود؛ او با مردان بیشتر آشنا با وال استریت نسبت به Bowery جایگزین شد

His escape from jail increased his notoriety.

فرار او از زندان بدنامی او را شدیدتر کرد.


He wanted to become famous and popular but all he gained was notoriety.

او می‌خواست مشهور و محبوب بشود؛ ولی یگانه چیزی که نصیب او شد، رسوایی بود.


پیشنهاد کاربران

بد نامی , شهرت بد

# He gained notoriety for being difficult to work with as an actor
# He achieved notoriety for murdering eleven women
# She achieved notoriety for her affair with the senator
# His crimes earned him considerable notoriety

gain notoriety

انگشت نما شدن/ رسوا شدن/ بدنام شدن/ سوء شهرت یافتن


کلمات دیگر: