کلمه جو
صفحه اصلی

overrule


معنی : رد کردن، مسلط شدن بر، کنار گذاشتن، نپذیرفتن
معانی دیگر : (رای دادگاه فرعی یا افسر مادون و غیره را) ملغی کردن، حکم مخالف دادن، دستور بالاتر دادن، حکومت کردن، حاکم شدن بر، تحت تاثیر قرار دادن

انگلیسی به فارسی

رد کردن، کنار گذاشتن، مسلط شدن بر


رد کردن، کنار گذاشتن، مسلط شدن بر، نپذیرفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overrules, overruling, overruled
مشتقات: overruler (n.)
(1) تعریف: to rule against or disallow (an argument, petition, objection, or the like).
مترادف: deny, disallow, refuse, reject, rule out, veto
مشابه: dismiss, forbid, gainsay, preclude, prohibit

- She overruled any further discussion on the matter.
[ترجمه ترگمان] او در مورد این موضوع بحث بیشتری را رد کرد
[ترجمه گوگل] او هر گونه بحث بیشتر در مورد موضوع را رد کرد

(2) تعریف: to make a judgment against the claim to authority of (a person).
مترادف: override
مشابه: supersede

- The judge overruled the mayor and the council.
[ترجمه ترگمان] قاضی شهردار و شورا را رد کرد
[ترجمه گوگل] قاضی شهردار و شورا را رد کرد

(3) تعریف: to replace or reverse (a ruling) by virtue of higher authority.
مترادف: override, overturn, reverse
مشابه: abrogate, countermand, invalidate, nullify, quash, rescind, revoke, veto

- The court has overruled the stay of execution.
[ترجمه ترگمان] دادگاه حکم اعدام را رد کرده است
[ترجمه گوگل] دادگاه اعدام را متوقف کرده است

• reject an opposition in a court hearing; decide against; void, annul
if someone in authority overrules a person or their decisions, they officially decide that their decisions are incorrect or not valid.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] کنار گذاشتن، نقض کردن، رد کردن

مترادف و متضاد

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

مسلط شدن بر (فعل)
rule, be dominant, overrule

کنار گذاشتن (فعل)
shunt, reserve, deposit, overrule, bypass, shelf, lay away, pretermit

نپذیرفتن (فعل)
decline, repel, reject, refuse, overrule, disallow

repeal


Synonyms: abrogate, annul, cancel, disallow, invalidate, negate, nullify, override, overturn, quash, rescind, reverse, revoke, strike down, veto, void


cancel, reverse a decision


Synonyms: alter, annul, bend to one’s will, control, countermand, direct, disallow, disregard, dominate, govern, ignore, influence, invalidate, make null and void, make void, not heed, nullify, outvote, outweigh, overturn, prevail over, quash, recall, repeal, rescind, revoke, ride roughshod, rule against, set aside, supersede, sway, take no account of, thwart, trample, upset, vanquish, veto


Antonyms: allow, approve, permit, support


جملات نمونه

1. may god overrule our decisions!
الهی که خداوند حاکم بر تصمیمات ما باشد!

2. In tennis, the umpire can overrule the line judge.
[ترجمه ترگمان]در تنیس، داور می تواند حکم داوری را تغییر دهد
[ترجمه گوگل]در تنیس، داور می تواند قاضی خط را لغو کند

3. He had to overrule his petty officials to accept him.
[ترجمه ترگمان]اون مجبور شد با صاحب منصبان خودش در این مورد دخالت کنه تا اونو قبول کنه
[ترجمه گوگل]او مجبور شد که مقامات خرده فروشی خود را به پذیرش او برساند

4. They have the power to overrule the local council.
[ترجمه ترگمان]آن ها این قدرت را دارند که شورای محلی را تحت فشار قرار دهند
[ترجمه گوگل]آنها قدرت لغو شورای محلی را دارند

5. Nobody has the authority to overrule his decision.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس این قدرت را ندارد که تصمیم خود را تغییر بدهد
[ترجمه گوگل]هیچ کس حق ندارد تصمیم خود را لغو کند

6. Even so, the conventions of the group inevitably overrule the preferences of individual members.
[ترجمه ترگمان]با این حال، قراردادهای گروه به طور اجتناب ناپذیری بر ترجیحات اعضای فردی غلبه می کند
[ترجمه گوگل]با این حال، کنوانسیون های گروه، اجتناب ناپذیر ترجیحات اعضای فردی است

7. But he may not have the power to overrule the precedents; in any case, reasons of strategy argue against this.
[ترجمه ترگمان]اما در هر حال، دلایلی که استراتژی علیه آن بحث می کند، ممکن است قدرت را نداشته باشد
[ترجمه گوگل]اما او ممکن است که قدرت سقوط را نداشته باشد؛ در هر صورت، دلایل استراتژی در برابر این بحث می کنند

8. He tried to overrule protests by the presidential plane's pilot a war zone was unsafe.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد که از اعتراضات توسط خلبان هواپیمای ریاست جمهوری نفوذی داشته باشد، یک منطقه جنگی ناامن بود
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا تظاهرات را با خلبان هواپیما ریاست جمهوری لغو کند، منطقه جنگی ناامن بود

9. The modernity paradox deeply germs from the overrule of capital to labour.
[ترجمه ترگمان]پارادوکس مدرنیته به شدت از the سرمایه به نیروی کار، ریشه می گیرد
[ترجمه گوگل]مدرنیته پارادکس میکروب های عمیق را از سرنگونی سرمایه به نیروی کار بر می دارد

10. But management didn't let its overrule it business sense.
[ترجمه ترگمان]اما مدیریت اجازه نمی داد که این کار به معنای کسب وکار باشد
[ترجمه گوگل]اما مدیریت اجازه نداد تا آن را حس کسب و کار را لغو کند

11. His or her desire to succeed will overrule everything else.
[ترجمه ترگمان]یا آرزوی موفقیت او به موفقیت در هر چیز دیگر است
[ترجمه گوگل]تمایل وی به موفقیت، همه چیز را از بین می برد

12. This Zhou Yi, american government expresses to won't overrule this ban that international trade committee announces.
[ترجمه ترگمان]این ژو یی، دولت آمریکا اعلام کرد که این ممنوعیت را رد نمی کند که کمیته تجاری بین المللی اعلام می کند
[ترجمه گوگل]این ژو یی، دولت آمریکا بیان می کند که این ممنوعیت را که کمیته بین المللی تجارت اعلام می کند، لغو نخواهد کرد

13. I'll overrule Tynan's recommendation and see she's admitted.
[ترجمه ترگمان]من توی توصیه تو مداخله می کنم و می بینم که اون قبول کرده
[ترجمه گوگل]من توصیه تینان را رد کردم و دیدم او پذیرفته شده است

14. According to the law, he can overrule the decision of the line judge if he was sure that the line judge had made a wrong call.
[ترجمه ترگمان]با توجه به قانون، او می تواند تصمیم بگیرد که قاضی تصمیم اشتباه گرفته باشد
[ترجمه گوگل]با توجه به قانون، او می تواند تصمیم قاضی خط را رد کند، اگر مطمئن بود که قاضی خط تماس اشتباه کرده است

The judge overruled the previous decision.

قاضی حکم پیشین را ملغی کرد.


may God overrule our decisions!

الهی که خداوند حاکم بر تصمیمات ما باشد!


پیشنهاد کاربران

فراقانونی برخورد کردن

در حقوق به معنای اینکه《 دادگاه بالاتر، نظر دادگاه پایین تر ر نقض کنه》.
متضاد آن uphold به معنی تأیید کردن و ابرام کردنه.

وتو کردن


کلمات دیگر: