کلمه جو
صفحه اصلی

clout


معنی : چرم یا پارچه مندرس، پارچه کهنه، زدن، وصله کردن
معانی دیگر : (عامیانه) نفوذ (سیاسی و اجتماعی)، (بیشتر محلی) وصله، پینه، کهنه (برای پاک کردن)، (به طور بد و نمایان) وصله کردن، ضربه (با دست)، (عامیانه) ضربه با چوگان، (با چوگان) محکم زدن

انگلیسی به فارسی

زدن، وصله کردن، چرم یا پارچه مندرس، پارچه کهنه، کهنه


نفوذ، چرم یا پارچه مندرس، پارچه کهنه، زدن، وصله کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a powerful blow or stroke, esp. with the fist.
مشابه: blow, hit, paste, poke, punch

(2) تعریف: (informal) influence or power to persuade.
مشابه: leverage, pull, say, strength

- If you want action, he's the best person to speak to since he has a lot of clout with the president.
[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید عمل کنید، او بهترین فرد برای صحبت کردن با رئیس جمهور است، چون نفوذ زیادی با رئیس جمهور دارد
[ترجمه گوگل] اگر شما می خواهید اقدام کنید، او بهترین شخصی است که با او صحبت می کنید، زیرا او با رئیس جمهور بسیار زیادی دارد
- I have very little clout in these matters, so I really can't help you.
[ترجمه علیرضا زاهدپور] من تو این مسائل نفوذ خیلی کمی دارم پس واقعا نمیتونم کمکتون کنم
[ترجمه ترگمان] من تو این مسائل خیلی مهارت دارم، پس واقعا نمی توانم به تو کمک کنم
[ترجمه گوگل] من در این مسائل نفوذ بسیار زیادی دارم، بنابراین واقعا نمیتوانم به شما کمک کنم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clouts, clouting, clouted
مشتقات: clouter (n.)
• : تعریف: to strike a powerful blow, esp. with the fist.
مشابه: hit, paste, poke, punch

• rag, piece of cloth; blow (slang); shoplifter (slang)
strike (especially with the hand)
if you clout someone, you hit them; an informal word. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a clout on the head.
clout is also influence and power; an informal word.

مترادف و متضاد

چرم یا پارچه مندرس (اسم)
clout

پارچه کهنه (اسم)
clout

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

وصله کردن (فعل)
clobber, patch, piece, vamp, clout

power


Synonyms: authority, influence, prestige, pull, standing, sway, weight


hit


Synonyms: blow, box, clip, clobber, cuff, rap, slap, smack, sock, strike, thump, wallop, whack


جملات نمونه

1. he has a lot of clout in the ministry
در وزارتخانه خیلی خرش می رود.

2. Ne'er cast a clout till May be out.
[ترجمه ترگمان]از ماه مه تا ماه مه هیچ اثری از ما باقی نمانده است
[ترجمه گوگل]Ne'er به نفع خود تا زمانی که ممکن است خارج شود

3. He has a lot of clout within the party.
[ترجمه ترگمان]نفوذ زیادی در حزب دارد
[ترجمه گوگل]او در حزب بسیار نفوذ کرده است

4. Few companies have the clout to handle such large deals.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از شرکت ها قدرت اداره چنین معاملات بزرگ را دارند
[ترجمه گوگل]شرکت های چند نفره به نفع چنین معاملات بزرگ هستند

5. An official protest could carry considerable clout .
[ترجمه ترگمان]یک اعتراض رسمی می تواند نفوذ قابل توجهی داشته باشد
[ترجمه گوگل]اعتراض رسمی می تواند نفوذ قابل توجهی داشته باشد

6. He gave him a clout round the ear.
[ترجمه ترگمان]ضربه محکمی به گوشش خورد
[ترجمه گوگل]او به دور او گوش فرا داد

7. You're not too big for a clout round the ear!
[ترجمه ترگمان]تو به اندازه کافی بزرگ نیستی که تو گوشت گیر کنی!
[ترجمه گوگل]شما برای نفوذ در اطراف گوش خیلی بزرگ نیستید!

8. The World Bank can use its clout with poorer countries to insist on reforms.
[ترجمه ترگمان]بانک جهانی می تواند از نفوذ خود با کشورهای فقیرتر برای اصرار بر اصلاحات استفاده کند
[ترجمه گوگل]بانک جهانی می تواند از نفوذ خود با کشورهای فقیرتر برای اصرار بر اصرار استفاده کند

9. Mr Sutherland may have the clout needed to push the two trading giants into a deal.
[ترجمه ترگمان]ممکن است آقای Sutherland قدرت داشته باشد تا دو غول تجارتی را به معامله بکشاند
[ترجمه گوگل]آقای Sutherland ممکن است نفوذ مورد نیاز برای فشار دادن دو غول تجاری به یک معامله

10. The companies used their clout to influence the policy.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها از نفوذ خود برای نفوذ بر این سیاست استفاده کردند
[ترجمه گوگل]شرکت ها از نفوذ خود برای تأثیرگذاری بر سیاست استفاده کردند

11. I knew his opinion carried a lot of clout.
[ترجمه ترگمان]می دانستم که عقیده او خیلی زیاد است
[ترجمه گوگل]من می دانستم که افکار وی نفوذ زیادی داشته است

12. How much clout does Cohen wield?
[ترجمه ترگمان]کوهن چقدر قدرت دارد؟
[ترجمه گوگل]کوهن چقدر نفوذ دارد؟

13. And the know-how side is given the real clout when it comes to authority.
[ترجمه ترگمان]و دانش آموزان می دانند که وقتی نوبت به قدرت می رسد، قدرت واقعی به آن ها داده می شود
[ترجمه گوگل]و وقتی که به اقتدار رسیدگی می شود، سمت واقعی شناخته شده است

14. Local organizational clout started to tell as the pace of the primaries quickened.
[ترجمه ترگمان]با افزایش سرعت دوره مقدماتی، نفوذ سازمانی محلی شروع به گفتن کرد
[ترجمه گوگل]نفوذ سازمانی محلی شروع به گفتن به عنوان سرعت اولیه به سرعت

15. So Menotti spelt clout - and credit.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب Menotti نوشته شده بود - و اعتبار
[ترجمه گوگل]بنابراین Menotti اعمال نفوذ - و اعتبار

He has a lot of clout in the Ministry.

در وزارت‌خانه خیلی خرش می‌رود.


پیشنهاد کاربران

نفوذ ( در موضوعات سیاسی و اجتماعی )

قدرت، برش

دزد مغازه ، با دست به کسی ضربه زدن

نفوذ ( سیاسی و اجتماعی )

1 ) Whoever did it still has a terrific amount of clout
2 ) He's got more clout than the common market

محبوبیت در فضای مجازی


۱ - نفوذ و قدرت بویژه در حوزه سیاست
Power and influence
۲ - ضربه با مشت
۳ - با مشت زدن ( فعل )

•Governmental and military staff will find all the clout to control unsuspecting, naive peopl

•Eat asian countries growing economic clout


کلمات دیگر: