کلمه جو
صفحه اصلی

altar


معنی : محراب، مذبح، قربانگاه
معانی دیگر : (کلیسا) محراب، میز عشای ربانی، آلتار، مجمره

انگلیسی به فارسی

قربانگاه، مذبح، محراب، مجمره


محراب، مذبح، قربانگاه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: to lead to the altar
• : تعریف: a raised structure, often a table or platform, upon or at which sacrifices or other religious ceremonies are performed.

- The minister kneeled before the beautifully carved altar and prayed.
[ترجمه ترگمان] وزیر قبل از محراب زیبا زانو زد و دعا خواند
[ترجمه گوگل] وزیر قبل از محراب زیبایی حلقوی زانو زده و دعا کرد
- She is in charge of the flowers for the altar this month.
[ترجمه ترگمان] این ماه مسئول گل ها برای محراب است
[ترجمه گوگل] او در این ماه مسئولیت گل های محراب را بر عهده دارد

• table used in religious ceremonies
an altar is a holy table in a christian church which the priest uses during a service.
an altar is also a table or raised platform in temples of other religions where religious ceremonies or sacrifices are carried out.

مترادف و متضاد

محراب (اسم)
adytum, altar, sanctuary

مذبح (اسم)
altar, place for sacrifice

قربانگاه (اسم)
altar

church table, pedestal


Synonyms: chantry, font, reredos, retable, shrine, tabernacle


جملات نمونه

1. to lead to the altar
(به زنی یا شوهری) گرفتن

2. People were genuflecting in front of the altar.
[ترجمه ترگمان]مردم در مقابل محراب genuflecting می کردند
[ترجمه گوگل]مردم در نزدیکی محراب جنبش می کردند

3. The people offered a lamb on the altar as a sacrifice for their sins.
[ترجمه ترگمان]مردم یک بره را به عنوان قربانی کردن گناه خود به محراب پیشنهاد کردند
[ترجمه گوگل]مردم بره بر روی محراب به عنوان قربانی گناهان خود را ارائه کردند

4. He genuflected in front of the altar.
[ترجمه ترگمان]جلوی محراب زانو زد
[ترجمه گوگل]او در مقابل محراب جنبش را انتخاب کرد

5. He may not worship at the altar of government intervention in business, but he is in favour of limited support for industry.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است در محراب دخالت دولت در تجارت عبادت نکند، اما او طرفدار حمایت محدودی از صنعت است
[ترجمه گوگل]او ممکن است به محراب مداخله دولت در کسب و کار عبادت نداشته باشد، اما او به نفع حمایت محدود از صنعت است

6. The priest bowed down before the altar.
[ترجمه ترگمان]کشیش در مقابل محراب تعظیم کرد
[ترجمه گوگل]کشیش قبل از محراب کشیده شد

7. Service and quality have been sacrificed on the altar of profit.
[ترجمه ترگمان]خدمات و کیفیت در محراب سود قربانی شده اند
[ترجمه گوگل]خدمات و کیفیت بر روی محراب سود آورده شده است

8. The bride approached the altar.
[ترجمه ترگمان]عروس به محراب نزدیک شد
[ترجمه گوگل]عروس به محراب نزدیک شده است

9. Note the fine early Baroque altar inside the chapel.
[ترجمه ترگمان]به محراب زیبای باروک در داخل کلیسا توجه کنید
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید که قربانی خوبی در اوایل باروک در داخل کلیسا وجود دارد

10. They prostrated themselves before the altar.
[ترجمه ترگمان]در مقابل محراب به هم تعظیم کردند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از محراب سجده کردند

11. The pilgrims prostrated themselves before the altar.
[ترجمه ترگمان]The در مقابل محراب از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]زائران پیش از محراب خود سجده کردند

12. He lay prostrate before the high altar.
[ترجمه ترگمان]در برابر محراب به خاک افتاده بود
[ترجمه گوگل]او قبل از محراب بالا سقوط کرد

13. The vicar took a candlestick from the altar.
[ترجمه ترگمان]کشیش شمع را از محراب برداشت
[ترجمه گوگل]جانباز شمشیر را از محراب گرفت

14. The couple exchanged vows at the altar.
[ترجمه ترگمان]دو پیمان با هم مبادله کردند
[ترجمه گوگل]زن و شوهر مبادرت می ورزند و به محراب می پیوندند

15. The coffin lying before the altar was bare, except for a single wreath of white roses.
[ترجمه ترگمان]تابوت در مقابل محراب خالی بود، به جز یک تاج گل رز سفید
[ترجمه گوگل]تابوت دروغگو قبل از محراب لخت بود، به جز یک تاج گل رز گل رز سفید

اصطلاحات

to lead to the altar

(به زنی یا شوهری) گرفتن


پیشنهاد کاربران

نوعی میز که در مراسم کلیسا یا سایر مراسم های مذهبی استفاده می شود

A place that you wait to deliver item

قربان گاه، محراب، مذبح یا بَرواره جایگاهی است که قربانی به خدای یک دین تقدیم می شود. سکویی سنگی یا خشتی یا هر سازهٔ مشابه مسطح، معمولاً به بلندی یک تا یک ونیم متر، که بر روی آن برای ایزدان پیشکش می نهادند، در مسیحیت کاتولیکی، میزی که بر روی آن مراسم عشای ربانی را به جا می آورند

نوعی میز/چیدمان که در
رسم و رسوم و مراسمات مسیحیان چیده میشه
( جالبه سفره هفت سین مارو هم اینجا گفته altar )
. E. g
A key tradition is to set up an altar in your house called a Haft - seen, which means seven S's in Farsi
CNN. com@


کلمات دیگر: