کلمه جو
صفحه اصلی

get rid of


از سربازکردن، دک کردن، (از شر چیزی) خلاص شدن

انگلیسی به فارسی

از شر چیزی خلاص شدن، از سر باز کردن


خلاص شدن از شر


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to discard, remove, or eliminate (esp. something that is bad or considered to have no value).

- You have to get rid of these old newspapers.
[ترجمه ترگمان] باید از شر این روزنامه های قدیمی خلاص بشی
[ترجمه گوگل] شما باید از این روزنامه های قدیمی خلاص شوید
- This cleaner will get rid of that stain.
[ترجمه کیمیا] این پاک کننده باعث میشود شما از شر لکه خلاص شوی
[ترجمه ali] این پاک کننده ( شمارا ) از این شر لکه خلاص می کند.
[ترجمه ترگمان] این پاک کننده از شر این لکه خلاص میشه
[ترجمه گوگل] این پاک کننده از شر این لکه خلاص می شود

• be released from, go away from, throw out

مترادف و متضاد

discard


Synonyms: assassinate, cast aside, chuck, cut, deep-six, dispose of, ditch, do away with, dump, eighty-six, eliminate, exclude, expel, exterminate, kill, omit, part with, reject, remove, slaughter, throw away, throw out


جملات نمونه

1. I began to suspect they were trying to get rid of me.
[ترجمه سحر] من فهمیدم که آنها سعی دارند از شر من خلاص شوند
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیدم که آن ها سعی دارند از شر من خلاص شوند
[ترجمه گوگل]من شروع به مشکوک کردن کردم و از من خلاص شد

2. He couldn't get rid of the enchantment of Lucy.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست از شر لوسی خلاص شود
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست از جادو لوسی خلاص شود

3. The owner needs to get rid of the car for financial reasons.
[ترجمه ترگمان]مالک باید به دلایل مالی از اتومبیل خلاص شود
[ترجمه گوگل]مالک باید از دلایل مالی خلاص شود

4. It is difficult to get rid of insects.
[ترجمه هانیه] خلاص شدن از شر حشرات سخته
[ترجمه مهدی] از شر حشرات خلاص شدن سخت است
[ترجمه Mahsa] خلاص شدن از شر حشرات ، دشوار است
[ترجمه ترگمان]خلاص شدن از شر حشرات مشکل است
[ترجمه گوگل]از حشرات خلاص شدن از شر دشوار است

5. We had to fumigate the cellar to get rid of cockroaches.
[ترجمه مهسا] ما مجبور بودیم در انباری را دودی کنیم تا از شر سوسک ها خلاص شویم
[ترجمه ترگمان]مجبور بودیم سرداب را fumigate کنیم تا از شر سوسک خلاص شویم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم انبار را برای تخریب سوسکها بمالیم

6. He shook the blankets vigorously to get rid of the dust.
[ترجمه ترگمان]او پتوها را به شدت تکان داد تا از شر گرد و خاک خلاص شود
[ترجمه گوگل]او پتو را به آرامی تکان داد تا گرد و غبار را از بین ببرد

7. The mother wanted her little son to get rid of the bad habit of picking at his food.
[ترجمه ترگمان]مادر می خواست پسر کوچکش را از شر این عادت بد خلاص کند
[ترجمه گوگل]مادر می خواست پسر کوچکش را از شر عادت بد خویش در خوردن غذا خلاص کند

8. Are you trying to get rid of me?
[ترجمه سید محمد هاشمی] داری سعی میکنی منو از سر خودت وا بکنی؟
[ترجمه ترگمان]داری سعی می کنی از دست من خلاص شی؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید از من خلاص شوید؟

9. Try to get rid of your nasty cold.
[ترجمه پریسا] سعی کن از سرمای شدید خلاص شی
[ترجمه ترگمان] سعی کن از سرمای your خلاص بشی
[ترجمه گوگل]سعی کنید خلاص شدن از شر تند و زننده خود را

10. We'll have to get rid of him.
[ترجمه ترگمان]باید از شرش خلاص بشیم
[ترجمه گوگل]ما باید از شر او خلاص شویم

11. I can't get rid of the idea.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم از شر این ایده خلاص بشم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم این ایده را خلاص کنم

12. This shampoo helps to get rid of scurf.
[ترجمه ترگمان]این شامپو به رهایی از شر scurf کمک می کند
[ترجمه گوگل]این شامپو به خلاص شدن از شر اسکراب کمک می کند

13. How to get rid of these things is a big problem.
[ترجمه ترگمان]اینکه چطور از شر این چیزها خلاص شویم یک مشکل بزرگ است
[ترجمه گوگل]چگونه از شر این موارد خلاص شویم یک مشکل بزرگ است

14. He believed that his manager wanted to get rid of him for personal reasons.
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که مدیر او می خواهد به دلایل شخصی از شر او خلاص شود
[ترجمه گوگل]او معتقد بود که مدیرش می خواست از دلایل شخصی خلاص شود

15. The committee needs to be shaken out to get rid of some of the elderly members.
[ترجمه ترگمان]این کمیته باید برای خلاص شدن از شر برخی از افراد مسن، متزلزل شود
[ترجمه گوگل]این کمیته باید از برخی از اعضای سالمند خلاص شود

دانشنامه عمومی

خلاص شدن از، رهایی یافتن از.


پیشنهاد کاربران

خلاص شدن از دست چیز یا شخص

اخ کردن چیزی یا کسی

رهایی یافتن ( از چیزی )

از شرکسی/چیزی خلاص شدن

دور انداختن

محو شدن

از دستش راحت شدن

از بین بردن، حذف کردن

رها کردن، خلاص شدن، دور انداختن

خلاص شدن از دستِ/شرِ کسی یا چیزی

دور انداختن/خلاص شدن

خلاص شدن از دست کسی/دور شدن/رها شدن از کسی


Get rid of it
سر به نیستش کن

از شر چیزی یا کسی خلاص شدن

The company affirmed my deed in order to get ride of me.

از شر چیزی خلاص شدن
دور انداخت
بیرون کردن کسی

از شر چیزی خلاص شدن


کلمات دیگر: