فراموش کردن، تحریک جنگ کردن، بمبارزه طلبیدن، شیر کردن، ضدیت کردن
defying
انگلیسی به فارسی
پیشنهاد کاربران
سرپیچی کردن، سر باز زدن
defying ( adj ) = چالش برانگیز
مثال :
the circus performer demonstrated her death - defying routine.
مجری سیرک اجرای مرگبار چالش برانگیز معمول خود را به نمایش گذاشت.
مثال :
the circus performer demonstrated her death - defying routine.
مجری سیرک اجرای مرگبار چالش برانگیز معمول خود را به نمایش گذاشت.
کلمات دیگر: