کلمه جو
صفحه اصلی

straight face


چهره ی عاری از بیان (مثبت یا منفی) قیافه ی جدی، چهره رسمی و بی نشاط، قیافه بی تفاوت

انگلیسی به فارسی

چهره رسمی و بی نشاط، قیافه بی تفاوت


قیافه بی تفاوت، چهره رسمی و بی نشاط


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: straight-faced (adj.), straight-facedly (adv.)
• : تعریف: a facial expression showing no emotion, esp. one concealing a desire to laugh.

جملات نمونه

1. I found it very difficult to keep a straight face .
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یه صورت مستقیم خیلی مشکل بود
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که یک چهره ی مستقیم را نگه دارید

2. How can you say that and keep a straight face?
[ترجمه ترگمان]چطور می تونی این حرف رو بزنی و یه چهره صاف نگه داری؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانید این را بگوئید و چهره ی راست را نگه دارید؟

3. With a completely straight face, Thomas announced he was joining the Girl Guides.
[ترجمه ترگمان]توماس با چهره ای کاملا مستقیم اعلام کرد که به گروه دخترای پیشاهنگ می پیوندد
[ترجمه گوگل]توماس با یک چهره کاملا مستقیم، اعلام کرد که به راهنماهای دختر پیوست

4. Thkarni she said with a straight face.
[ترجمه ترگمان]و با چهره ای خندان گفت:
[ترجمه گوگل]او با چهره ای مستقیم گفت: 'تکرانی'

5. The old trick of keeping a straight face was failing him these days.
[ترجمه ترگمان]این عادت قدیمی که صورت مستقیم داشت، این روزها او را از بین می برد
[ترجمه گوگل]ترفند قدیمی نگه داشتن یک چهره مستقیم، امروزه او را ناکام گذاشته است

6. I keep a straight face and the composure of a chemist dispensing a prescription.
[ترجمه ترگمان]من صورت صاف و مرتب داروساز را دارم و نسخه ای از نسخه را برایش تجویز می کنم
[ترجمه گوگل]من یک چهره ی مستقیم و آرامش یک شیمیدانی که یک نسخه تجویز کرده بودم نگهداری می کنم

7. It was very difficult to keep a straight face.
[ترجمه ترگمان]خیلی سخت بود که یه چهره صاف رو نگه دارم
[ترجمه گوگل]چهره ی راست را نگه داری بسیار سخت بود

8. Barbara tried to keep a straight face, but in the end she just couldn't help laughing.
[ترجمه ترگمان]باربارا سعی کرد صورتش را صاف نگه دارد، اما سرانجام نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد
[ترجمه گوگل]باربارا تلاش کرد تا صورت مستقیم را حفظ کند، اما در نهایت او فقط نمی توانست خنده دهد

9. Despite the problem of trying to maintain a straight face, there are distinct advantages to being on Cube's team.
[ترجمه ترگمان]علی رغم مشکل تلاش برای حفظ صورت مستقیم، مزیت های متمایزی نسبت به تیم مکعب وجود دارد
[ترجمه گوگل]با وجود مشکل تلاش برای حفظ یک چهره مستقیم، مزایای متمایزی برای حضور در تیم مکعب وجود دارد

10. Kemp is straining to maintain a straight face.
[ترجمه ترگمان]کمپ کمپ داره تلاش می کنه که یه چهره مستقیم رو حفظ کنه
[ترجمه گوگل]کمپ برای حفظ یک چهره مستحکم درگیر است

11. I kept a straight face as long as I could, but I finally had to crack up.
[ترجمه ترگمان]تا جایی که می توانستم چهره ام را صاف نگه داشتم، اما بالاخره مجبور شدم به هم بزنم
[ترجمه گوگل]تا زمانی که می توانستم چهره ی راست را نگه داشته باشم، اما نهایتا مجبور شدم بجنگم

12. He kept a straight face and remained speechless.
[ترجمه ترگمان]یک راست ایستاد و ساکت ماند
[ترجمه گوگل]او چهره ای راست را نگه داشت و با صدای بلند گفت:

13. How Harry managed to keep a straight face during these performances is quite beyond me.
[ترجمه ترگمان]این که چطور هری توانست در طول این اجراها یک چهره معمولی داشته باشد، کاملا فراتر از من است
[ترجمه گوگل]هری توانست در طی این اجراها با چهره ای مستحکمی روبه رو شود

14. Frank kept a straight face when Kate made a ridiculous mistake.
[ترجمه ترگمان]وقتی کیت اشتباه مسخره ای کرد، فرانک صورتش را صاف نگه داشت
[ترجمه گوگل]فرانک یک خط مستقیم را نگه داشت، زمانی که کیت اشتباه مضحک کرد

پیشنهاد کاربران

چهره عادی و بی تفاوت از شادی یا ناراحتی


کلمات دیگر: