کلمه جو
صفحه اصلی

exhibitionist


عورت نما روانشناسى : خودنما

انگلیسی به فارسی

Exhibitionist


انگلیسی به انگلیسی

• one who is showy or flamboyant; one who exposes his genitals to others (psychiatry)

جملات نمونه

1. I have an exhibitionist streak that comes out on the dance floor.
[ترجمه ترگمان]من یه رگه exhibitionist دارم که از طبقه رقص میاد بیرون
[ترجمه گوگل]من یک سریال نمایشگاهی دارم که در طبقه رقص می آید

2. Children are natural exhibitionists.
[ترجمه ترگمان]کودکان exhibitionists طبیعی هستند
[ترجمه گوگل]بچه ها نمایشگرهای طبیعی هستند

3. He was too much the showman, the exhibitionist, in his way the truth teller.
[ترجمه ترگمان]He، the، استاد exhibitionist بود
[ترجمه گوگل]او بیش از حد نمایش دهنده، exhibitionist، در راه خود را teller حقیقت است

4. Playing strip poker with an exhibitionist somehow takes the challenge away.
[ترجمه ترگمان]پوکر بازی کردن با یه exhibitionist یه جوری مبارزه رو شروع می کنه
[ترجمه گوگل]بازی پوکر نوار با نمایشگاه به نوعی چالش را دور می برد

5. I'm an exhibitionist, and I get off on the entertainment we give people.
[ترجمه ترگمان]من یه exhibitionist و با the که به مردم می دیم پیاده می شم
[ترجمه گوگل]من نمایشگر است و من در سرگرمی هایی که مردم به آنها می کنیم، می رویم

6. Her behavior has become exhibitionist and totally out of character.
[ترجمه ترگمان]رفتار او تبدیل به exhibitionist و کاملا خارج از شخصیت شده است
[ترجمه گوگل]رفتار او تبدیل به نمایشگر و کاملا از شخصیت است

7. The exhibitionist desires to attract attention to himself.
[ترجمه ترگمان]The می خواهد توجه خود را به خود جلب کند
[ترجمه گوگل]Exhibitionist مایل به جذب توجه به خود است

8. The male exhibitionist impulse seems to be similar to the ancient primate urge to groom evinced in girls' enjoyment of combing one another's hair.
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسد که تمایل غریزی مردان نسبت به the که در دختران از شانه زدن موهای یکدیگر لذت می برند شبیه است
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد که انگیزهی نمایشگر مردانه شبیه به التماس مجرمین باستانی مادربزرگ است که از لذت بردن موهای یکدیگر استفاده میکند

9. I'm also a bit of an exhibitionist, as I often find myself getting naked at the lifestyle clubs competing in some theme event or getting naughty with girls and/or Hubby.
[ترجمه ترگمان]من همچنین کمی of هستم، چون اغلب می بینم که در باشگاه های سبک زندگی که در یک رویداد ورزشی رقابت می کنند یا با دختران و یا hubby رقابت می کنند، برهنه می شوم
[ترجمه گوگل]من نیز کمی از نمایشگر است، زیرا اغلب خودم را در باشگاههای سبک زندگی در برخی رویدادهای موضوع رقابت می کنم و یا با دختران و یا شوهر بی پروا روبرو می شوم

10. Linda was frightened to death by that exhibitionist.
[ترجمه ترگمان]لیندا با این exhibitionist از مرگ ترسیده بود
[ترجمه گوگل]لیندا از این نمایشگر به خاطر مرگ، ترسید

11. I've always liked singing for an audience -- I guess I'm just an exhibitionist.
[ترجمه ترگمان]من همیشه دوست داشتم برای تماشاگران آواز بخونم - فکر کنم فقط یه exhibitionist
[ترجمه گوگل]من همیشه دوست داشتم آواز خواندن یک مخاطب - من حدس می زنم من فقط یک exhibitionist است

12. Most of the dresses in the show are unwearable, unless you're an exhibitionist.
[ترجمه ترگمان]بیشتر لباس ها در نمایش unwearable، مگر اینکه تو یک exhibitionist باشی
[ترجمه گوگل]اکثر لباس های این نمایشگاه بی نظیر هستند، مگر اینکه شما نمایشگر است

13. I already explained how kink lead me to porn, and now that I'm here, I have to say that pornography and my exhibitionist sexuality influence my feminism.
[ترجمه ترگمان]همین الان توضیح دادم که چقدر kink مرا به فیلم سوپر نشان می دهد، و حالا که اینجا هستم، باید بگویم که pornography و تمایلات جنسی my من را از زنان طرفداری می کند
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر توضیح دادم که چگونه کینک من را به پورنو هدایت می کند، و اکنون که من اینجا هستم، باید بگویم که پورنوگرافی و جنبش نمایشگر من به فمینیسم من تاثیر می گذارد

14. He's 26 now, and he works a full-time job, but he's a really, really BIG exhibitionist.
[ترجمه ترگمان]او ۲۶ ساله است و کار تمام وقت انجام می دهد، اما واقعا یک exhibitionist بزرگ است
[ترجمه گوگل]او اکنون 26 سال دارد و او یک کار تمام وقت کار می کند، اما او یک نمایشگر واقعی و واقعا بزرگ است

پیشنهاد کاربران

خودنما

بدن نما

خودنمایشگر


خودشیرین

لختگرا

جلوه گری

نمایشگاه شناس

۱. شرمگاه نما، عورت نما ــ آنکه اندام تناسلی خود را به نمایش میگذارد
۲، خود نما؛ متظاهر

exhibitionist ( روان شناسی )
واژه مصوب: عورت نما
تعریف: فردی که عورت نمایی می کند


کلمات دیگر: