کلمه جو
صفحه اصلی

pulvinate


معنی : بر امده، محدب، گوژدار، بالشتکی، نازبالشی
معانی دیگر : بالشت مانند، متکا مانند

انگلیسی به فارسی

برامده، گوژدار، محدب، نازبالشی، بالشتکی


پلک زدن، نازبالشی، گوژدار، محدب، بالشتکی، بر امده


انگلیسی به انگلیسی

• resembling a cushion

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] محدب

مترادف و متضاد

بر امده (صفت)
knotted, bouffant, protuberant, gibbous, bulging, verrucous, bulgy, pulvinate, excrescent, snaggy, protrusive, ridgy, verrucose

محدب (صفت)
protuberant, gibbous, bulging, bulgy, convex, pulvinate

گوژدار (صفت)
pulvinate

بالشتکی (صفت)
pulvinate

نازبالشی (فعل)
pulvinate


کلمات دیگر: