کلمه جو
صفحه اصلی

foreordain


معنی : تقدیر کردن، از پیش مقرر کردن
معانی دیگر : مقدر کردن، مشیت (الهی) بودن

انگلیسی به فارسی

از پیش مقرر کردن، تقدیر کردن


foreordain، از پیش مقرر کردن، تقدیر کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foreordains, foreordaining, foreordained
مشتقات: foreordainment (n.), foreordination (n.)
• : تعریف: to appoint or determine beforehand; predestine.
مشابه: ordain

• determine in advance, predestine

مترادف و متضاد

تقدیر کردن (فعل)
appreciate, thank, foreordain

از پیش مقرر کردن (فعل)
foreordain

doom, fate


Synonyms: destinate, destine, foredoom, foreshadow, foretell, prearrange, predestine, predetermine, preform, preordain, reserve


جملات نمونه

1. God has foreordained that he die young.
[ترجمه ترگمان] خدا مقدر کرده که اون جوان بمیره
[ترجمه گوگل]خداوند پیشتر گفته است که او جوان میمیرد

2. Some people believe that their lives are foreordained.
[ترجمه ترگمان]برخی مردم بر این باورند که زندگیشان foreordained است
[ترجمه گوگل]برخی معتقدند که زندگی آنها از پیش تعیین شده است

3. It was foreordained that the company would suffer a spectacular collapse.
[ترجمه ترگمان]مشخص شد که این شرکت از یک سقوط تماشایی رنج خواهد برد
[ترجمه گوگل]پیش بینی شده است که این شرکت سقوط چشمگیری خواهد کرد

4. To foreordain or elect by divine will or decree.
[ترجمه ترگمان]برای انتخاب یا انتخاب به وسیله اراده یا فرمان الاهی
[ترجمه گوگل]برای پیشگویی یا انتخاب با اراده الهی یا فرمان

5. To appoint, decree, or ordain in advance foreordain .
[ترجمه ترگمان]برای انتصاب، حکم، یا ordain از قبل تعیین می شود
[ترجمه گوگل]برای انتصاب، فرمان یا پیش داوری پیشاپیش

He was foreordained to die young.

مقدر شده بود که در جوانی بمیرد.



کلمات دیگر: