کلمه جو
صفحه اصلی

husky


معنی : نیرومند و درشت هیکل، خشک، پوست دار
معانی دیگر : سگ سورتمه کش، سگ قطبی، سگ سیبری، (صدای انسان) خشک، دارای خس خس، خس خسی، خشن، سبوس دار، پرسبوس، پرزبره، پوکه مانند، زبره مانند، سبوس مانند

انگلیسی به فارسی

پوست دار، خشک، نیرومند ودرشت هیکل


هسکی، نیرومند و درشت هیکل، خشک، پوست دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: huskier, huskiest
مشتقات: huskily (adv.), huskiness (n.)
(1) تعریف: big and strong; muscular.
مترادف: beefy, brawny, burly, muscular
متضاد: puny
مشابه: hefty, lusty, musclebound, rugged, strapping, strong

- He'd been a husky man in his youth, but he'd grown weak with age.
[ترجمه ترگمان] او مرد خشنی بود در جوانی، اما با این سن و سال ضعیف تر شده بود
[ترجمه گوگل] او در دوران نوجوانی یک مرد شیک بوده است، اما او با سن کاهش یافته است

(2) تعریف: of the voice, somewhat rasping or hoarse.
مترادف: gruff, hoarse, rasping, throaty
متضاد: shrill
مشابه: guttural, rough

- I have a cold, so my voice is a bit husky this morning.
[ترجمه ترگمان] من سرما خورده ام، بنابراین صدای من امروز صبح کمی خشن است
[ترجمه گوگل] من سرما خورده ام، بنابراین صدای من امروز صبح کمی شلخته است

(3) تعریف: resembling or covered with a husk.
اسم ( noun )
حالات: huskies
• : تعریف: (often cap.) a dog of a strong, thick-furred breed developed to pull sleds in arctic regions.

• strong large dog with thick fur (bred to pull sleds in arctic regions)
hoarse, dry, raspy; sturdy, portly, strong, burly
if someone's voice is husky, it sounds rough or hoarse, often in an attractive way.
a husky is a strong, furry dog which is used to pull sledges across the snow.

مترادف و متضاد

نیرومند و درشت هیکل (اسم)
husky

خشک (صفت)
barren, abstract, dry, arid, withered, waterless, hollow, sere, thirsty, droughty, jejune, severe, sec, brut, husky

پوست دار (صفت)
corticate, shelled, husky

deep, scratchy in sound


Synonyms: croaking, croaky, growling, gruff, guttural, harsh, hoarse, loud, rasping, raucous, rough, throaty


Antonyms: low, quiet, soft


big, burly


Synonyms: brawny, gigantic, hefty, Herculean, mighty, muscular, powerful, rugged, sinewy, stalwart, stocky, stout, strapping, strong, sturdy, thickset, well-built


Antonyms: little, small, thin


جملات نمونه

1. a husky voice
صدای خشن (و مردانه)

2. She's got a nice husky voice - very sexy.
[ترجمه ترگمان]صدای نسبتا خشنی داشت - خیلی سکسیه
[ترجمه گوگل]او یک صدای خوش تیپ خوش تیپ - بسیار جذاب است

3. His voice was husky with grief.
[ترجمه ترگمان]صدایش از درد گرفته بود
[ترجمه گوگل]صدای او غمگین بود

4. Her voice was husky with anger.
[ترجمه ترگمان]صدایش از خشم گرفته بود
[ترجمه گوگل]صدای او خشمگین بود

5. You sound husky - do you have a cold?
[ترجمه ترگمان]به نظر گرفته میای - سرما خوردی؟ -
[ترجمه گوگل]شما صدای شلغم - آیا شما سرما دارید؟

6. I'm still a bit husky after my recent cold.
[ترجمه ترگمان]هنوز کمی بعد از سرمای اخیر، کمی husky
[ترجمه گوگل]من بعد از سرماخوردگی اخیرم کمی شلخته هستم

7. She spoke in a husky whisper.
[ترجمه ترگمان]با صدای گرفته و گرفته ای شروع به صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او در یک زمزمه شلوغ صحبت کرد

8. His voice was husky with longing .
[ترجمه ترگمان]صدایش سرشار از اشتیاق بود
[ترجمه گوگل]صدای او با احساس آرامش بود

9. The husky is unequalled for stamina and endurance.
[ترجمه ترگمان]سگ اسکیمو به خاطر استقامت و استقامت بی همانند است
[ترجمه گوگل]شوخ طبعی برای استقامت و استقامت بی نظیر است

10. Escamillo became a swaggering prize fighter named Husky Miller.
[ترجمه ترگمان]Escamillo به یک مبارز حرفه ای معروف به نام husky میلر تبدیل شد
[ترجمه گوگل]اسکای میلو یک جناح جادویی به نام Husky Miller شد

11. Has the husky engine of real estate that Cotton watched drive the county out of multiple recessions run out of gas?
[ترجمه ترگمان]آیا این موتور husky املاک و مستغلات است که پنبه شاهد بیرون راندن این استان از چند رکود اقتصادی بوده است؟
[ترجمه گوگل]آیا موتور موتورسیکلت املاک و مستغلات که Cotton تماشا کرده است در شهرستان را از رکود چندگانه خارج از گاز رانده است؟

12. The too familiar husky female voice startled her into full wakefulness.
[ترجمه ترگمان]صدای زنانه و آشنای او او را از خواب بیدار کرد
[ترجمه گوگل]صدای خانم شلوغ خیلی آشنا او را به بیداری کامل تحریک کرد

13. Husky grains dangled from the rice plants, so fragile and awkward they almost looked bashful.
[ترجمه ترگمان]دانه های husky از گیاهان برنجی اویزان شده بودند، انقدر شکننده و زشت بودند که تقریبا به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]دانه نیرومند و درشت هیکل از گیاهان برنج، خیلی شکننده و بی دست و پا آنها تقریبا نگاه خجول آویزان

14. He is a tall, stocky chap with a husky voice.
[ترجمه ترگمان]مردی قد بلند و تنومندی با صدای گرفته و گرفته ای گفت:
[ترجمه گوگل]او یک صدای بلند و چسبیده با صدای شلخته است

a husky voice

صدای خشن (و مردانه)


پیشنهاد کاربران

صدای خش دار ( که خیلی جذابو very sexy باشه )
He's got a nice husky voice .

She is dog's name


کلمات دیگر: