کلمه جو
صفحه اصلی

horseback


معنی : سوار بر اسب، برپشت اسب
معانی دیگر : پشت اسب، کمر اسب، سوار

انگلیسی به فارسی

برپشت اسب


اسب، سوار بر اسب، برپشت اسب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the back of a horse.
قید ( adverb )
• : تعریف: on the back of a horse; astride a horse.

• back of a horse
on the back of a horse
pertaining to riding on the back of a horse
if you are on horseback, you are riding a horse.
horseback is used to describe things that relate to riding horses; used in american english.

مترادف و متضاد

سوار بر اسب (قید)
ahorse, horseback, astride

برپشت اسب (قید)
horseback

جملات نمونه

1. horseback riding
اسب سواری

2. mehri enjoys horseback riding
مهری از اسب سواری خوشش می آید.

3. he was on horseback but we were on foot
او سوار بر اسب بود ولی ما پیاده بودیم.

4. those gallant officers on horseback
آن افسران دلیر سوار بر اسب

5. they picked out officers on horseback as marks
آنها افسران اسب سوار را هدف قرار دادند.

6. to set a child on horseback
کودک را بر پشت اسب نشاندن

7. certain roads can be traveled only on horseback
برخی راه ها را فقط با اسب می توان پیمود.

8. rabbits are hunted either afoot or on horseback
خرگوش را یا پیاده و یا سوار بر اسب شکار می کنند.

9. in those days they used to carry the mail on horseback
آن روزها نامه رسانی را با اسب انجام می دادند.

10. Do you like to ride horseback?
[ترجمه ترگمان]دوست داری اسب سواری کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا دوست دارید اسب سواری کنید؟

11. Visitors remember a lean, cheerful figure on horseback urging on his men.
[ترجمه ترگمان]ملاقات کننده به یاد می آورد که سوار بر اسب چه بر اسب خود اصرار می کند
[ترجمه گوگل]بازدید کنندگان به یاد می آورند که شکل شاداب و پرطرفدار اسب سواری بر مردانش است

12. Many people in this area ride horseback.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم این منطقه سواره می آیند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در این منطقه اسب سواری می کنند

13. She has journeyed on horseback through Africa and Turkey.
[ترجمه ترگمان]او با اسب از طریق آفریقا و ترکیه سفر کرده است
[ترجمه گوگل]او از طریق آفریقا و ترکیه سوار اسب شده است

14. We continued up the mountain on horseback.
[ترجمه ترگمان]سوار بر اسب به کوه ادامه دادیم
[ترجمه گوگل]ما کوه را روی اسب ادامه دادیم

15. There were two soldiers on horseback.
[ترجمه ترگمان]دو سرباز سوار بر اسب بودند
[ترجمه گوگل]دو سرباز روی اسب وجود داشت

16. They travelled over the mountains on horseback.
[ترجمه ترگمان]سوار بر اسب از روی کوه ها گذشتند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی کوه ها روی اسب سوار شدند

on horseback

سوار بر (پشت) اسب


پیشنهاد کاربران

سوار بر اسب


کلمات دیگر: