کلمه جو
صفحه اصلی

inmate


معنی : ساکن، اهل بیت، اهل، زندانی
معانی دیگر : بیمار (در بیمارستان روانی)، مقیم

انگلیسی به فارسی

زندانی، اهل بیت، اهل، ساکن


مقیم، ساکن، اهل، اهل بیت، زندانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: someone who is restricted to a jail, hospital, or the like.

- Each prison cell is shared by four inmates.
[ترجمه EHSAn] در هر سلول ( از زندان ) چهار زندانی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] هر سلول زندان چهار زندانی است
[ترجمه گوگل] هر زندان سلولی توسط چهار زندانی مشترک شده است
- Some inmates were moved to the new wing of the hospital.
[ترجمه ترگمان] برخی از زندانیان به بخش جدید بیمارستان انتقال داده شدند
[ترجمه گوگل] بعضی از زندانیان به جناح جدید بیمارستان منتقل شدند

• one who is imprisoned in a jail, prisoner; one who is confined to a hospital; one who lives with others in the same house (archaic)
the inmates of a prison or a psychiatric hospital are the prisoners or patients who are living there.

مترادف و متضاد

ساکن (اسم)
resident, denizen, inhabitant, occupant, lodger, habitant, occupier, inmate

اهل بیت (اسم)
house, household, inmate

اهل (اسم)
inhabitant, inmate

زندانی (اسم)
prisoner, jailbird, termer, inmate

patient


Synonyms: convict, internee, prisoner, jailbird


جملات نمونه

1. He learned this song as an inmate at a Texas prison.
[ترجمه ترگمان]او این آهنگ را به عنوان یک زندانی در زندان تگزاس آموخت
[ترجمه گوگل]او این آهنگ را به عنوان یک زندانی در زندان تگزاس آموخت

2. A 34-year old inmate broke loose from the sheriff's office yesterday.
[ترجمه ترگمان]دیروز یه زندانی ۳۴ ساله از دفتر کلانتر فرار کرد
[ترجمه گوگل]یک زندانی 34 ساله دیروز از دفتر کلانتر آزاد شد

3. He was attacked by a fellow inmate.
[ترجمه ترگمان] اون توسط یه زندانی مورد حمله قرار گرفته
[ترجمه گوگل]او توسط یک زندانی دیگر مورد حمله قرار گرفت

4. No inmate, however, was to be confined at night without being provided with a bed and other conveniences.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هیچ یک از زندانیان بدون این که با یک تخت خواب و وسایل رفاهی دیگر تامین شود، در شب زندانی خواهد شد
[ترجمه گوگل]با این حال، هیچ زندانی بدون تخت و سایر راحتی ها در شب محفوظ است

5. The gaunt young inmate fished his bowl out from under his cot.
[ترجمه ترگمان]زندانی لاغر و نحیف کاسه ای را از زیر تخت بیرون کشید
[ترجمه گوگل]زندانی جوان محبوس کاسه خود را از زیر کمدش گرفت

6. Crippled by an inmate, he faces the rest of his life as an invalid.
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان یک بیمار زندانی به عنوان یک بیمار در نظر می گیرند
[ترجمه گوگل]او با یک زندانی فلج شده است و باقی عمر خود را به عنوان نامعتبر مواجه می کند

7. One prison is being sued by a former inmate because staff wrongly calculated the time he had to serve.
[ترجمه ترگمان]یک زندان توسط یک زندانی سابق تحت تعقیب است زیرا کارکنان به اشتباه زمان خدمت را محاسبه کرده اند
[ترجمه گوگل]یک زندان یک زندانی سابق را محکوم می کند زیرا کارکنان به اشتباه زمانی که او باید خدمت کرده است محاسبه کند

8. Read in studio A prison inmate has taken a member of staff hostage in a cell.
[ترجمه ترگمان]در استودیو بخوانید یک زندانی زندان یکی از کارکنان را در یک سلول به گروگان گرفته است
[ترجمه گوگل]خواندن در استودیو زندانی زندانی یک عضو کارمند گروگان گرفته شده در یک سلول را گرفته است

9. If we find an inmate who is taking drugs we go through the disciplinary procedures.
[ترجمه ترگمان]اگر یک زندانی را پیدا کنیم که مواد مخدر مصرف می کند، ما از روش های انضباطی عبور می کنیم
[ترجمه گوگل]اگر یک زندانی را پیدا کنیم که مواد مخدر مصرف می کند، ما از طریق پرونده های انضباطی می رویم

10. He was to be placed with another inmate the next day, but wound up in a cell by himself.
[ترجمه ترگمان]روز بعد قرار بود در یک سلول دیگر قرار گیرد، اما خودش را در سلول زندانی کرده بود
[ترجمه گوگل]روز بعد او با یک زندانی دیگر قرار گرفت، اما خودش خودش را در سلول زخمی کرد

11. He would be the first California death row inmate to be executed by lethal injection.
[ترجمه ترگمان]او اولین زندانی در کالیفرنیا بود که با تزریق کشنده اعدام شد
[ترجمه گوگل]او نخستین زندانی کالیفرنیای کالیفرنیایی است که با تزریق کشنده اعدام می شود

12. In the following year, Priscilla C. an inmate, was taken ill with a strangulated hernia.
[ترجمه ترگمان]سال بعد، \"پرسیلا سی\" بود یک زندانی دستگیر شده بود و فتق گرفت
[ترجمه گوگل]در سال بعد، پریسیلا C یک زندانی، با یک فتق دچار استریل شده بود

13. Another inmate apparently stabbed the Hispanic inmate on the recreation grounds at 12: 49 p. m. Monday.
[ترجمه ترگمان]یک زندانی دیگر ظاهرا در ۱۲: ۴۹ بعد از ظهر به یک زندانی اسپانیایی در محوطه تفریحی اصابت کرد متر دوشنبه
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از زندانیان ظاهرا زندانی اسپانیایی تبار را در زمینه های تفریحی در 12: 49 صدمه دیده است متر دوشنبه

14. He observed that the middle-aged inmate was the only one who was confident about eating in front of him.
[ترجمه ترگمان]او مشاهده کرد که زندانی میان سال تنها کسی بود که از خوردن در مقابل خود مطمئن بود
[ترجمه گوگل]او مشاهده کرد که زندانیان میانسال تنها کسی بود که در برابر خوردن در مقابل او اطمینان داشت

15. Occasionally the inmate may manipulate the system, and the choice allows that.
[ترجمه ترگمان]گاهی ممکن است زندانی این سیستم را دستکاری کرده و این انتخاب به آن اجازه می دهد
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات ممکن است زندانی بتواند سیستم را دستکاری کند، و انتخاب این اجازه را می دهد

پیشنهاد کاربران

معنی کلمه inmate بر اساس مورد مکانی در جمله :
خانه و اتاق . . . . /ساکن. هم خانه. هم اتاق. . .
بیمارستان و درمانگاه . . . /بیمار. . .
زندان و بازداشتگاه . . . / زندانی . هم بند. هم سلول. . .

mate
دوست. رفیق. همدم. مونس. هم صحبت. همتا. همکار. همقطار. . . .
شاگرد. . . . .
ازدواج. جفت کردن. جماع و. . . . . .

✔️ بیمار ( در بیمارستان روانی )

She keeps watch over the inmates

Inmate talent = استعداد ذاتی/ژنی

زندانی ( فردی که محکوم شده به اینکه در زندان یا بیمارستان روانی باشه )

noun
[count] : a person who is kept in a prison or mental hospital
prison inmates

◀️>Ecuador - Four hundred police officers have entered a prison in the Ecuadorean port city of Guayaquil where at least 116 inmates have been killed in a gang war

بیمار روانی که در تیمارستان هست
زندانی


کلمات دیگر: