کلمه جو
صفحه اصلی

grubby


معنی : کثیف، شلخته، کرم خورده، کرمو
معانی دیگر : لیسه گرفته، (در مورد احشام) حشره گرفته، دارای لارو حشرات (به ویژه خرمگس)، در هم ریخته، نامرتب، پست، فرومایه، قابل تحقیر

انگلیسی به فارسی

کرم خورده، کرمو، کثیف، شلخته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: grubbier, grubbiest
مشتقات: grubbily (adv.), grubbiness (n.)
(1) تعریف: dirty or unkempt.
مترادف: crummy, dirty, filthy, frowzy, grungy, messy, seedy, shabby, slatternly, slovenly, sordid, squalid, unclean, unkempt
متضاد: clean, immaculate
مشابه: dowdy, mean, nasty, raunchy, scruffy, vile, wormy

(2) تعریف: infested with grubs.
مترادف: wormy

(3) تعریف: worthy of contempt; despicable; base.
مترادف: base, contemptible, despicable, dirty, low, mean, shabby, sordid, squalid, vile, worthless
مشابه: dishonorable, loathsome, nasty, wretched

- grubby motives
[ترجمه ترگمان] انگیزه های پست
[ترجمه گوگل] انگیزه های خشن

• dirty, grimy, filthy; full of grubs, infested with grubs
something that is grubby is rather dirty; an informal word.

مترادف و متضاد

کثیف (صفت)
nasty, mussy, dirty, bedraggled, filthy, messy, squalid, smeary, sloppy, grubby, impure, scabious, lousy, sordid, grimy, wild and woolly, mucky, soapless, smoochy

شلخته (صفت)
blowzy, sloppy, grubby, slovenly, frumpy, slipshod, frowsy, sordid, frowzy, frumpish, sloven

کرم خورده (صفت)
grubby, carious, wormy, vermiculate, worm-eaten

کرمو (صفت)
grubby

dirty, disheveled


Synonyms: besmeared, black, filthy, foul, frowzy, grimy, grungy, impure, messy, mucky, nasty, scruffy, scuzzy, seedy, shabby, sloppy, slovenly, smutty, soiled, sordid, squalid, unclean, uncleanly, unkempt, untidy, unwashed


Antonyms: clean, cleanly, dressed-up, neat


جملات نمونه

1. He was wearing some old shorts and a grubby T-shirt.
[ترجمه ترگمان]چند تا لباس کهنه پوشیده بود و تی شرت کثیفی پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او پوشیدن برخی از شلوار های قدیمی و یک تی شرت گربه بود

2. Keep your grubby paws to yourself!
[ترجمه ترگمان]این پنجه های کثیف خود را برای خودت نگه دار!
[ترجمه گوگل]پا خود را به خودتان نگه دارید!

3. He blew his nose on a grubby handkerchief.
[ترجمه ترگمان]بینی اش را با دستمال کثیف پاک کرد
[ترجمه گوگل]او بینی خود را روی یک دستمال گربه انداخت

4. Don't wipe your grubby hands on my clean towel!
[ترجمه ترگمان]دست کثیفت را روی حوله تمیز من پاک نکن!
[ترجمه گوگل]دست های گرمی خود را بر روی حوله پاک من پاک نکنید!

5. I pressed a dime into his grubby mitt.
[ترجمه ترگمان]من یک سکه ده سنتی به دستکش چرک او فشار دادم
[ترجمه گوگل]من یک سکه را به سینه خاردارم فشار دادم

6. His white coat was grubby and stained.
[ترجمه ترگمان]کت سفیدش کثیف و کثیف بود
[ترجمه گوگل]کت سفید او کثیف و رنگ بود

7. I bet he can't wait to get his grubby hands on my money!
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم نمی تونه صبر کنه تا دست کثیفت رو به پول من برسه!
[ترجمه گوگل]من شرط می بندم که او نمی تواند صبر کند تا دستانش را بر روی پول من ببندد!

8. There were grubby marks on the wall.
[ترجمه ترگمان]روی دیوار علامت های کثیفی دیده می شد
[ترجمه گوگل]علامت های لکه دار بر روی دیوار وجود داشت

9. Benedict imprisoned her closer, oblivious to her grubby hands caught against the pristine whiteness of his neckcloth.
[ترجمه ترگمان]در حالی که دست های grubby در مقابل سفیدی دست نخورده کراوات او گیر کرده بود، بندیکتوس او را جلوتر کشید
[ترجمه گوگل]مقدس او را نزدیک تر کرد، دست هایش را که در برابر سفید بودن گردن خود گرفتار شده بود فراموش کرد

10. Any grubby social thoughts the film might have evoked can be swiftly rejected in favour of a more universal muse.
[ترجمه ترگمان]هر افکار اجتماعی و کثیفی که این فیلم را به خود جلب کند می تواند به سرعت به نفع یک muse جهانی پذیرفته شود
[ترجمه گوگل]هر گونه افکار اجتماعی غم انگیز که ممکن است این فیلم را تحریک کند، می تواند به سرعت به نفع یک جهان بینی جهانی باشد

11. Now it looked grubby, collapsed and marked like a very old deck of cards.
[ترجمه ترگمان]حالا کثیف و کثیف به نظر می رسید، و مثل یک عرشه قدیمی کارت علامت گذاری شده بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر آن را به نظر گرگ، سقوط کرد و مانند یک عرشه بسیار قدیمی از کارت های مشخص شده است

12. The bedroom had large bay windows covered with grubby nets.
[ترجمه ترگمان]اتاق خواب پنجره های بزرگ و بزرگی داشت که با تورهای کثیف پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]اتاق خواب پنجره های بزرگ خالی با پوشش شبکه های گرانشی داشت

13. I shrank into my grubby blouse.
[ترجمه ترگمان]خودم را درون یک بلوز کثیف و کثیف خودم پنهان کردم
[ترجمه گوگل]من به پیراهن خشن من فرو ریختم

14. She pulled the grubby negligee around her bony body and opened the door, a wide professional smile on her face.
[ترجمه ترگمان]او لباس خواب کثیفی را در اطراف بدن استخوانی اش بیرون کشید و در را باز کرد
[ترجمه گوگل]او در اطراف بدن استخوانی خود را بیرون زدگی کشید و درب را باز کرد، لبخند بزرگی حرفه ای روی صورتش گذاشت

پیشنهاد کاربران

کثیف، نا تمیز

Dirty
شلخته، پینتی


کلمات دیگر: