کلمه جو
صفحه اصلی

effigy


معنی : صورت، پیکر، تمثال، پیکرک
معانی دیگر : (نقش برجسته و یا مجسمه به ویژه خوابیده روی سنگ قبر) تندیس، پیکره، گورتندیس، (عروسک پارچه ای که به شکل شخص مورد اعتراض درست می کنند و می سوزانند یا مورد تحقیر قرار می دهند) آدمک، هم تندیس، تمثال تهیه کردن

انگلیسی به فارسی

تمثال، صورت، پیکر، تمثال تهیه کردن، پیکرک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: effigies
عبارات: in effigy
(1) تعریف: a likeness of a person, usu. sculpted, as on a tomb.
مشابه: figure, figurine, icon, image, likeness, representation, sculpture, statue

- In the chapel, we viewed a marble effigy of the queen with her hands folded in prayer.
[ترجمه ترگمان] در پرستشگاه، ما تمثال مرمرین ملکه را با دو دست خود به دعا نگاه کردیم
[ترجمه گوگل] در کلیسا، ما با استفاده از دستانش در نماز، یک سنگ مرمر از ملکه را دیدیم

(2) تعریف: a constructed figure that represents a hated or despised person and that is often burned or hanged to express public condemnation of the person.
مشابه: dummy, figure, likeness, replica, representation, straw man

- The enraged citizens hung an effigy of the mayor and set it on fire.
[ترجمه ترگمان] شهروندان خشمگین، تمثال شهردار را آویزان کردند و آتش را روشن کردند
[ترجمه گوگل] شهروندان ناراحت و خجالتی شهردار را به آتش کشیدند

• representation of a person, sculpted likeness (as on a monument)
an effigy is a roughly made figure that represents someone you strongly dislike; a formal word.
an effigy is also a statue or carving of a famous person; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تصویر برجسته

مترادف و متضاد

صورت (اسم)
face, invoice, figure, physiognomy, sign, aspect, form, visage, picture, shape, hue, file, roll, muzzle, list, schedule, effigy, roster, phase, facies

پیکر (اسم)
likeness, figure, portrait, body, effigy, statue, icon, digit, model

تمثال (اسم)
representation, image, picture, effigy, statue, icon, simulacrum

پیکرک (اسم)
effigy

dummy


Synonyms: figure, icon, idol, image, likeness, model, picture, portrait, puppet, representation, statue


Antonyms: being, entity


جملات نمونه

1. burn (or hang) in effigy
هم تندیس کسی را سوزاندن (یا به دار زدن)

2. The president was burnt in effigy.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور تندیس را آتش زد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در حال سقوط بود

3. The demonstrators burned a crude effigy of the president.
[ترجمه ترگمان]تظاهر کنندگان مجسمه خام رئیس جمهور را سوزاندند
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان یک تصویر خام رییس جمهور را سوزاندند

4. The king was burned in effigy by the angry mob.
[ترجمه ترگمان]پادشاه در مقابل جمعیت عصبانی، تمثال حضرت مریم را آتش زده بود
[ترجمه گوگل]پادشاه به وسیله توهین عصبانی در اثر سوزانده شد

5. Candidates who wanted enclosure were burned in effigy, their supporters wheeled about in muck-carts in the robust eighteenth-century fashion.
[ترجمه ترگمان]داوطلبان که می خواستند محوطه محصور را آتش بزنند، به آتش کشیده شدند، و حامیان آن ها از کثافت با گاری در سبک قرن هجدهم قوی حرکت کردند
[ترجمه گوگل]نامزدانی که می خواستند محوطه را در فتوشاپ بسوزانند، حامیان خود را در مورد چرخ دستی های چرخ در مد قرن قرن هجدهم چرخید

6. Protesters unveiled an effigy of the mayor.
[ترجمه ترگمان]معترضان از نقش شهردار پرده برداری کردند
[ترجمه گوگل]معترضان یک عکس از شهردار را به نمایش گذاشتند

7. He gave me a toy coffin with an effigy of my mom inside it.
[ترجمه ترگمان]اون یه تابوت اسباب بازی با یه مجسمه از مامانم بهم داد
[ترجمه گوگل]او یک تابوت اسباب بازی با ماتریال مادر من در داخل آن گذاشت

8. Effigy of the Seven-headed Cobra in a Hindu temple.
[ترجمه ترگمان]effigy of Seven در معبد هندوها
[ترجمه گوگل]Effigy کبرا هفت سر در یک معبد هندو

9. I could not even bayonet an effigy of Kaiser Bill convincingly.
[ترجمه ترگمان]من حتی یک تمثال قیصر قیصر را باور نمی کردم
[ترجمه گوگل]من حتی نمیتوانستم بطور متقاعد کننده ای از بیلیس کایزر بگنجانم

10. An effigy of Mr MacSharry was burned by protesting farmers in Strasbourg last week in a violent protest against the deal.
[ترجمه ترگمان]هفته گذشته، تمثال آقای MacSharry در اعتراض به این معامله، توسط کشاورزان معترض در استراسبورگ به آتش کشیده شد
[ترجمه گوگل]یک تظاهرات آقای مک سارری در اعتراض به کشاورزان در استراسبورگ هفته گذشته در اعتراض به این معامله سوخته شد

11. The deposed dictator was burned in effigy by the crowd.
[ترجمه ترگمان]دیکتاتور خلع شده توسط جمعیت به آتش کشیده شد
[ترجمه گوگل]دیکتاتور خاتمه یافته توسط جمعیت مورد سوء استفاده قرار گرفت

12. A wooden effigy of a Native American holding a cluster of cigars, formerly used as the emblem of a tobacconist.
[ترجمه ترگمان]تمثال چوبی یک آمریکایی بومی که یک خوشه سیگار را در دست دارد قبلا به عنوان نماد یک tobacconist استفاده می شد
[ترجمه گوگل]تصویری چوبی یک بومی آمریکایی که خوشه ای از سیگارهای را که قبلا به عنوان نشانه ای از توتون و تنباکو استفاده می شود برگزار می کند

13. On board, they tarred and feathered an effigy of the President.
[ترجمه ترگمان]سوار کشتی شدند و تمثال رئیس جمهور را پر کردند
[ترجمه گوگل]در هیئت مدیره، آنها تصویری از رئیس جمهور را پوشانده و ریختند

14. British an effigy of Guy Fawkes that is burned on a bonfire on Guy Fawkes Day.
[ترجمه ترگمان]مجسمه جن و پری Fawkes که توی آتیش سوزی Guy آتیش گرفته بود
[ترجمه گوگل]انگلیس تصویری از گای فاکس است که در یک آتش سوزی در روز گای فاکس سوزانده شده است

اصطلاحات

burn (or hang) in effigy

هم‌تندیس کسی را سوزاندن (یا به دار زدن)


پیشنهاد کاربران

تمثال . مجسمه

آدمک، مترسک


کلمات دیگر: