کلمه جو
صفحه اصلی

ganglion


معنی : بر امدگی، گره، غده عصبی، غده لنفاوی
معانی دیگر : گانگلیون (توده ای از سلول های عصبی که هادی پیام های عصبی هستند)، عقده، گره ی عصبی، غده ی عصبی، دژپیه، غلاف پی، غده ی حفره ای، تومور کیستی، مرکز فعالیت، کانون نیرو، مرکز پویایی، طب غده عصبی

انگلیسی به فارسی

گانگلیون، غده عصبی، غده لنفاوی، گره، بر امدگی


گره، (پزشکی) غده عصبی، غده لنفاوی، برآمدگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: ganglia, ganglions
مشتقات: ganglial (adj.), gangliar (adj.)
(1) تعریف: any concentrated mass of nerve cells outside the brain or spine, serving as the source of nerve impulses.

(2) تعریف: any place where activity, industry, learning, or the like is concentrated; hub.

• dense mass of nerve cells (anatomy)

مترادف و متضاد

بر امدگی (اسم)
eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

گره (اسم)
knot, loop, lump, tie, clue, clew, knob, burr, snag, ganglion, parcel, node, snarl, knurl, nodus, tanglement

غده عصبی (اسم)
ganglion

غده لنفاوی (اسم)
ganglion, lymph gland

جملات نمونه

1. ganglion cell
یاخته ی دژپیهی

2. In plexuses with amyloid deposits, some residual ganglion cells showed degenerative changes.
[ترجمه ترگمان]در plexuses با رسوبات amyloid، برخی از سلول های ganglion باقی مانده، تغییرات فاسد کننده را نشان دادند
[ترجمه گوگل]در الیاف با رسوبات آمیلوئید، بعضی از سلولهای گانگلیونی باقیمانده تغییرات دژنراتیو را نشان می دهند

3. Typically, a small triangular frontal ganglion lies above the oesophagus, a short distance in front of the brain.
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، یک غده عصبی مثلثی کوچک بالای سر مری و فاصله کمی در مقابل مغز قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]به طور معمول، یک گانگلیون پیشانی کوچک مثلثی در بالای مری قرار دارد، فاصله کوتاهی در مقابل مغز

4. Figure 8 illustrates one of these ganglion cells.
[ترجمه ترگمان]شکل ۸ یکی از این سلول های ganglion را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]شکل 8 یکی از این سلول های گانگلیونی را نشان می دهد

5. Some of them are potent ganglion blocking agents and were introduced into clinical medicine, but they had grave disadvantages.
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها agents غده ganglion قوی هستند و به پزشکی بالینی معرفی شده اند، اما دارای زیان های جدی هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها عامل مهارکننده گانگلیون قوی هستند و به پزشکی بالینی معرفی شدند، اما آنها معایب جدی داشتند

6. From this function, the number of ganglion cells found in any specified patch of the retina may be evaluated numerically.
[ترجمه ترگمان]از این تابع تعداد سلول های ganglion یافت شده در هر قسمت مشخص شبکیه ممکن است به صورت عددی ارزیابی شوند
[ترجمه گوگل]از این تابع، تعداد سلول های گانگلیونی که در هر پچ مشخص شبکیه یافت می شوند، ممکن است عددی ارزیابی شوند

7. Other injured ganglion cells membranes might be dissolved and showed dropsy and disintegration of organelle.
[ترجمه ترگمان]دیگر سلول های ganglion injured ممکن است منحل شوند و استسقا و ساختار اندامک را نشان دادند
[ترجمه گوگل]غشای سلول های گانگلیونی دیگر مجروح ممکن است حل شود و قطره قطره و انقباض اندام را نشان می دهد

8. Objective To observe the pathologic changes of ganglion cell and nerve plexus in internal anus sphincter of rats with congenital anorectal malformations (ARM).
[ترجمه ترگمان]هدف برای مشاهده the pathologic سلول های ganglion و شبکه عصبی در مقعد درونی، sphincter موش با ناهنجاری های مادرزادی congenital (ARM)
[ترجمه گوگل]هدف: مشاهده تغییرات پاتولوژیک سلول گانگلیونی و عصب عضلانی در اسفنکترهای داخلی انسداد موشهای صحرایی با ناهنجاریهای آندورکتال مادرزادی (ARM)

9. A nerve ganglion basically a brain for quicker reaction, or other uses.
[ترجمه ترگمان]غده عصبی عصبی اساسا مغز برای واکنش سریع تر و یا استفاده های دیگر است
[ترجمه گوگل]گانگلیون عصبی اساسا یک مغز برای واکنش سریعتر یا سایر کاربردهای دیگر است

10. The central nervous system is divisible into the brain or cerebral ganglion, the suboesophageal ganglion and the ventral nerve-cord.
[ترجمه ترگمان]دستگاه عصبی مرکزی به غده مغزی یا غده مغزی، غده عصبی suboesophageal و طناب عصبی شکمی تقسیم می شود
[ترجمه گوگل]سیستم عصبی مرکزی به مغز یا گانگلیون مغزی، گانگلیون سوپاپ و مجرای عصب شکمی تقسیم می شود

11. These are projected on to the surface of the ganglion cell density function in the upper part of the figure.
[ترجمه ترگمان]این ها بر روی سطح تابع چگالی سلول غده در قسمت بالایی شکل نشان داده شده اند
[ترجمه گوگل]اینها بر روی سطح تابع چگالی سلول گانگلیونی در قسمت بالای شکل پیش بینی می شوند

12. They are united into a longitudinal chain by a pair of connectives which issue from the posterior border of the suboesophageal ganglion.
[ترجمه ترگمان]آن ها توسط یک جفت of که از مرز پشتی غده عصبی suboesophageal گرفته می شود، به یک زنجیره طولی متحد می شوند
[ترجمه گوگل]آنها یک زنجیر طولی با یک جفت کانکتور که از مرز خلفی گانگلیون سوپاپایوفاژ خارج می شوند، متحد می شوند

13. This quantitative difference may also account for the beneficial effects seen after surgical interruption of the left stellate ganglion.
[ترجمه ترگمان]این تفاوت کمی نیز ممکن است برای اثرات سودمند که بعد از وقفه جراحی غده stellate چپ دیده می شود، حساب شود
[ترجمه گوگل]این تفاوت کمی نیز ممکن است برای اثرات سودمند دیده شده پس از وقفه جراحی گانگلیون ستاره چپ دیده شود

14. Messages from thousands of photoreceptors are funneled into each ganglion cell, except some cancel out the actions of others.
[ترجمه ترگمان]پیام های هزاران نفر از گیرنده های نوری، به هر سلول غده ganglion منتقل می شوند، به جز برخی از اقدامات دیگران
[ترجمه گوگل]پیام هایی از هزاران فورورسپتور در هر سلول گانگلیونی، به جز برخی از اقدامات دیگران را حذف می کند

15. The centre shows a map of the receptive field of a particular ganglion cell obtained using a stationary spot.
[ترجمه ترگمان]این مرکز نقشه میدان پذیرا یک سلول غده ganglion خاص که با استفاده از یک نقطه ثابت بدست می آید را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]مرکز نشان می دهد یک نقشه از میدان پذیرش یک سلول گانگلیونی خاص که با استفاده از یک نقطه ثابت ایجاد شده است

اصطلاحات

ganglion cell

یاخته‌ی دژپیهی(غده‌ لنفاوی)


پیشنهاد کاربران

مجموعه سلول های عصبی واقع در سیستم عصبی محیطی

مکانی که فعالیت، صنعت، آموزش و از این قبیل در آن متمرکز شده اند، کانون، قطب

ganglion ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: گره عصبی
تعریف: مجموعۀ اجسام یاخته‏ای عصبی که خارج از مغز و نخاع قرار دارند|||متـ . گره 2

گانگلیون عصبی


کلمات دیگر: