کلمه جو
صفحه اصلی

gasp


معنی : نفس بریده، بریده بریده نفس کشیدن، نفس نفس زدن، بادهان باز دم زدن
معانی دیگر : به زحمت تنفس کردن، به خفقان افتادن، (با نفس بریده) حرف زدن، نفس نفس زنان گفتن، تنفس منقطع، حالت خفقان، نفس تنگی

انگلیسی به فارسی

نفس نفس زدن، با دهان باز دم زدن، بریده بریده نفس کشیدن، نفس بریده


نفس کشیدن، نفس بریده، بریده بریده نفس کشیدن، نفس نفس زدن، بادهان باز دم زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a sudden, brief, convulsive taking in of air through the mouth, as in shock or a condition of breathlessness.
مترادف: pant
مشابه: choke, gulp, wheeze
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gasps, gasping, gasped
• : تعریف: to breathe in gasps; struggle for breath; pant.
مترادف: pant
مشابه: gulp, huff, wheeze
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: gaspingly (adv.)
• : تعریف: to say while or as if gasping.
مترادف: pant
مشابه: wheeze

- "The barn's on fire!" he gasped.
[ترجمه ترگمان] انبار آتیش گرفته نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه گوگل] 'انبار در آتش است!' او گاز گرفت

• sudden intake of air; labored breath
struggle for breath; pant; breathe in sharply and suddenly
a gasp is a short, quick intake of breath through your mouth, especially when you are surprised or in pain.
if you gasp, you take a short, quick breath through your mouth, especially when you are surprised or in pain.
if you are gasping for a drink, you are extremely thirsty; an informal expression.

مترادف و متضاد

sharply drawn breath


Synonyms: blow, ejaculation, exclamation, gulp, heave, pant, puff, wheeze, whoop


draw breath in sharply


Synonyms: blow, catch one’s breath, choke, convulse, fight for breath, gulp, heave, inhale, inspire, pant, puff, respire, sniffle, snort, wheeze, whoop


نفس بریده (اسم)
gasp

بریده بریده نفس کشیدن (فعل)
gasp

نفس نفس زدن (فعل)
pant, gasp

با دهان باز دم زدن (فعل)
gasp

جملات نمونه

An old man gasping for breath.

پیرمردی که به زحمت نفس می‌کشید.


1. at the last gasp
در دم واپسین،در دم آخر،قبل از مرگ

2. Laugh often, long and loud. Laugh until you gasp for breath.
[ترجمه ترگمان]بیشتر بخند، بلند و بلند بخند تا نفسی تازه کنی
[ترجمه گوگل]خنده اغلب، بلند و بلند انقدر بخند تا نفس کم بیاری

3. At his last gasp, he murmured the name of the person who shot him.
[ترجمه ترگمان]با آخرین نفسش نام کسی را که به او شلیک کرده بود زمزمه کرد
[ترجمه گوگل]در آخرین نفوذش، نام خانوادگی اش را شلیک کرد

4. An audible gasp went round the court as the jury announced the verdict.
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم دادگاه را اعلام کرد
[ترجمه گوگل]یک هیجان قابل شنیدن در جلسه دادگاه به این نتیجه رسید که هیئت منصفه اعلام حکم داد

5. She gave a gasp of surprise.
[ترجمه ترگمان]با تعجب نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه گوگل]او هیجان زده شد

6. She gave a small gasp of pain.
[ترجمه ترگمان]نفس راحتی کشید
[ترجمه گوگل]او گاز گرفتگی کمی از درد را داد

7. I heard myself gasp and cry out.
[ترجمه ترگمان]صدای نفس زدن خودم را شنیدم و فریاد کشیدم
[ترجمه گوگل]من خودم را گول زدم و گریه کردم

8. She gave a little gasp of delight.
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه گوگل]او کمی خوشحال شد

9. One could only gasp at the sheer effrontery of the man.
[ترجمه ترگمان]فقط می شد با گستاخی محض آن مرد نفس نفس زد
[ترجمه گوگل]تنها می توانستم در عجله ی مردانه نفس بکشم

10. The enemy are at their last gasp.
[ترجمه ترگمان]دشمن آخرین نفس آنان است
[ترجمه گوگل]دشمن در حال نفس کشیدن هستند

11. She managed to gasp out her name.
[ترجمه ترگمان]موفق شد که نامش را به زبان بیاورد
[ترجمه گوگل]او توانست نام او را گول بزند

12. The team were at their last gasp.
[ترجمه ترگمان]اعضای تیم در آخرین نفس نفس آن ها ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]این تیم در حال نفس کشیدن بودند

13. Today, we no longer gasp when we hear a teenage girl is pregnant or whisper about unmarried couples who live together.
[ترجمه ترگمان]امروزه، ما دیگر وقتی می شنویم که یک دختر نوجوان حامله است یا در مورد زوج های جوان که با هم زندگی می کنند، زمزمه می کند
[ترجمه گوگل]امروز ما دیگر وقتی می شنویم که دختر نوجوان باردار است یا زمزمه هایی در مورد زوج های متاهل که با هم زندگی می کنند، دیگر احساس نمی کنند

14. "No!" she managed to gasp.
[ترجمه ترگمان]! ن - - - - - - - - - - او نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل]نه! او موفق به گاز گرفتن

15. She gave a little gasp and clutched George's hand.
[ترجمه ترگمان]نفس عمیقی کشید و دست جرج را گرفت
[ترجمه گوگل]او کمی گاز گرفت و دست جورج را گرفت

He gasped as he stepped into that icy water.

تا وارد آن آب سرد شد نفسش بند آمد.


The fugitive gasped out his name.

فراری با نفس بریده نام خود را گفت.


اصطلاحات

at the last gasp

در دم واپسین، در دم آخر، قبل از مرگ


پیشنهاد کاربران

چنگ زدن و محکم گرفتن=grip

I said gasping for air
من در حالی که سخت نفس میکشیدم گفتم

حرف زدن یا استفاده از ادات تعجب و ناراحتی در حالی که هوا را وارد ریه ها می کنید



نفس نفس زدن
نفس کم اوردن

این کلمه در درجه دوم معنی نفس نفس زدن میدهد. معنی اصلی آن یعنی از تعجب بگوییم: هاه!

اصطلاحا یعنی دهنش از حرکت واموند

تعجب کردن و آه کشیدن

a sudden, short intake of breath, as in shock or surprise.
بند آمدن نفس ( از تعجب، حیرت، ترس )


نفس نفس زدن،
نفس را در سینه حبس کردن

I gasped and took an involuntary step back


گفتن ( حرف کوتاه )

از تعجب نفس بند آمدن - دهان باز ماندن - نفس در سینه حبس شدن - آه کشیدن - مثلا، با دیدن صحنه های اعجاب انگیز یا دلهره آور فیلم، با کشیدن آه، نفس در سینه های تماشاچیان حبس شد.

نفس نفس زدن
اگه دوست داشتید لایک کنید 🙃

به نفس نفس افتادن

Last gasp by . . .
آخرین نفس های ( تلاش و زور ) . . .


کلمات دیگر: