1. at the last gasp
در دم واپسین،در دم آخر،قبل از مرگ
2. Laugh often, long and loud. Laugh until you gasp for breath.
[ترجمه ترگمان]بیشتر بخند، بلند و بلند بخند تا نفسی تازه کنی
[ترجمه گوگل]خنده اغلب، بلند و بلند انقدر بخند تا نفس کم بیاری
3. At his last gasp, he murmured the name of the person who shot him.
[ترجمه ترگمان]با آخرین نفسش نام کسی را که به او شلیک کرده بود زمزمه کرد
[ترجمه گوگل]در آخرین نفوذش، نام خانوادگی اش را شلیک کرد
4. An audible gasp went round the court as the jury announced the verdict.
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم دادگاه را اعلام کرد
[ترجمه گوگل]یک هیجان قابل شنیدن در جلسه دادگاه به این نتیجه رسید که هیئت منصفه اعلام حکم داد
5. She gave a gasp of surprise.
[ترجمه ترگمان]با تعجب نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه گوگل]او هیجان زده شد
6. She gave a small gasp of pain.
[ترجمه ترگمان]نفس راحتی کشید
[ترجمه گوگل]او گاز گرفتگی کمی از درد را داد
7. I heard myself gasp and cry out.
[ترجمه ترگمان]صدای نفس زدن خودم را شنیدم و فریاد کشیدم
[ترجمه گوگل]من خودم را گول زدم و گریه کردم
8. She gave a little gasp of delight.
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه گوگل]او کمی خوشحال شد
9. One could only gasp at the sheer effrontery of the man.
[ترجمه ترگمان]فقط می شد با گستاخی محض آن مرد نفس نفس زد
[ترجمه گوگل]تنها می توانستم در عجله ی مردانه نفس بکشم
10. The enemy are at their last gasp.
[ترجمه ترگمان]دشمن آخرین نفس آنان است
[ترجمه گوگل]دشمن در حال نفس کشیدن هستند
11. She managed to gasp out her name.
[ترجمه ترگمان]موفق شد که نامش را به زبان بیاورد
[ترجمه گوگل]او توانست نام او را گول بزند
12. The team were at their last gasp.
[ترجمه ترگمان]اعضای تیم در آخرین نفس نفس آن ها ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]این تیم در حال نفس کشیدن بودند
13. Today, we no longer gasp when we hear a teenage girl is pregnant or whisper about unmarried couples who live together.
[ترجمه ترگمان]امروزه، ما دیگر وقتی می شنویم که یک دختر نوجوان حامله است یا در مورد زوج های جوان که با هم زندگی می کنند، زمزمه می کند
[ترجمه گوگل]امروز ما دیگر وقتی می شنویم که دختر نوجوان باردار است یا زمزمه هایی در مورد زوج های متاهل که با هم زندگی می کنند، دیگر احساس نمی کنند
14. "No!" she managed to gasp.
[ترجمه ترگمان]! ن - - - - - - - - - - او نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل]نه! او موفق به گاز گرفتن
15. She gave a little gasp and clutched George's hand.
[ترجمه ترگمان]نفس عمیقی کشید و دست جرج را گرفت
[ترجمه گوگل]او کمی گاز گرفت و دست جورج را گرفت