کلمه جو
صفحه اصلی

fertilize


معنی : کود دادن، حاصلخیز کردن، بارور کردن، پتاس زدن به، لقاح کردن
معانی دیگر : (زمین و غیره) بارور کردن، فر آور کردن، پر بار کردن، (زیست شناسی - تخم گیاه یا تخم جانور یا جنس مادینه را) گشن کردن، گشن ور کردن، آبستن کردن، زایا کردن، زاینده کردن

انگلیسی به فارسی

بارور کردن، حاصلخیز کردن، لقاح کردن، کود دادن


بارور شدن، بارور کردن، کود دادن، پتاس زدن به، حاصلخیز کردن، لقاح کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fertilizes, fertilizing, fertilized
مشتقات: fertilizable (adj.)
(1) تعریف: to cause the fertilization of.

- Bees fertilize the flowers.
[ترجمه بهار] زنبورها گل ها را بارور می کنند
[ترجمه ترگمان] زنبورها گل ها را بارور می کنند
[ترجمه گوگل] زنبورها گل را تحمل می کنند

(2) تعریف: to apply fertilizer to.
مشابه: manure

- He fertilizes his lawn.
[ترجمه موسی] او چمن خود را حاصلخیز می کند.
[ترجمه ترگمان] از روی چمن ها گذشت
[ترجمه گوگل] او چمنش را بارور می کند

• impregnate, inseminate; enrich the soil by the addition of organic or chemical substances (also fertilise)
when an egg or plant is fertilized, the process of reproduction begins by sperm joining with the egg, or by pollen coming into contact with the reproductive part of a plant.
to fertilize land means to spread manure or chemicals on it to make plants grow well.

مترادف و متضاد

کود دادن (فعل)
dung, compost, fertilize, manure, fatten

حاصلخیز کردن (فعل)
fertilize, fatten

بارور کردن (فعل)
fertilize, fecundate, milt

پتاس زدن به (فعل)
fertilize

لقاح کردن (فعل)
fertilize, impregnate, pollinate

make ready to bear, produce


Synonyms: beget, breed, compost, cover, dress, enrich, fecundate, feed, fructify, generate, germinate, impregnate, inseminate, lime, make fruitful, make pregnant, manure, mulch, pollinate, procreate, propagate, top-dress, treat


جملات نمونه

1. nitrates fertilize soil
نیترات ها خاک را پر قوت می کنند.

2. they fertilize the garden at least once a year
دست کم سالی یک بار باغ را کود می دهند.

3. Fertilizer is a substance put on land to fertilize it.
[ترجمه موسی] کود ماده ای است که برای حاصلخیز کردن روی زمین قرار می گیرد.
[ترجمه ترگمان]کود گیاهی است که برای بارور کردن آن به زمین می افتد
[ترجمه گوگل]کود ماده ای است که در آن زمین برای کود قرار داده شده است

4. Bees fertilize the flowers by bringing pollen.
[ترجمه ترگمان]زنبورها با آوردن گرده گل ها را بارور می کنند
[ترجمه گوگل]زنبورها با آوردن گرده کود را گل می دهند

5. It only takes one sperm to fertilize an egg.
[ترجمه موسی] فقط یک اسپرم لازم دارد تا تخمک بارور شود.
[ترجمه ترگمان]فقط یه اسپرم لازم داره تا یه تخم مرغ درست کنه
[ترجمه گوگل]فقط یک اسپرم برای تخمک زدن را می گیرد

6. When I do fertilize the plants you mention, I use a high-phosphorus fertilizer.
[ترجمه موسی] وقتی گیاهانی را که ذکر کردید کود دهی می کنم ، از کودی با فسفر بالا استفاده می کنم.
[ترجمه ترگمان]زمانی که گیاهان را بارور می کنم، از یک کود شیمیایی با فسفر بالا استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]وقتی که من گیاهان را بارور می کنم، من از کود فسفری استفاده می کنم

7. To father a daughter, the man must fertilize his mate with an X carrier.
[ترجمه علی جادری] برای دختر دار شدن , مرد باید جفتش را با یک حامل X بارور کند .
[ترجمه موسی] برای پدر شدن یک دختر ، مرد باید همسر خود را با یک حامل X بارور کند.
[ترجمه ترگمان]به سلامتی پدر یک دختر، این مرد باید با an همراه باشد
[ترجمه گوگل]برای پدر یک دختر، مرد باید همسر خود را با حامل X بارور کند

8. Producers use artificial insemination to fertilize the eggs. The turkeys grow quickly.
[ترجمه موسی] تولید کنندگان از لقاح مصنوعی برای لقاح ( بارورسازی ) تخمک ها استفاده می کنند. بوقلمونها به سرعت رشد می کنند.
[ترجمه ترگمان]تولیدکنندگان از لقاح مصنوعی برای بارور کردن تخم استفاده می کنند بوقلمون ها به سرعت رشد می کنند
[ترجمه گوگل]تولید کنندگان از تلقیح مصنوعی برای تخم های تخمگذار استفاده می کنند بوقلمون ها به سرعت رشد می کنند

9. And farmers can use camel waste fodder laies fertilize their crops.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان می توانند از علوفه گیاهی برای fertilize محصولات خود استفاده کنند
[ترجمه گوگل]کشاورزان می توانند از علوفه های خوراک شتر استفاده کنند

10. To fertilize ( soil ) by applying material such as barnyard dung.
[ترجمه ترگمان]برای بارور کردن (خاک)با استفاده از موادی مانند کود barnyard
[ترجمه گوگل]برای کود (خاک) با استفاده از مواد مانند کود نیشکر

11. Night soil is a cheap way to fertilize crops.
[ترجمه ترگمان]خاک شب راه ارزانی برای بارور کردن محصولات است
[ترجمه گوگل]خاک شبانه یک روش ارزان برای لقاح محصولات است

12. And farmers can use camel waist waste to fertilize their crops.
[ترجمه ترگمان]و کشاورزان می توانند از ضایعات شتر برای بارور کردن محصولاتشان استفاده کنند
[ترجمه گوگل]کشاورزان می توانند زباله های شتر را برای کشت محصولات خود استفاده کنند

13. Before using the sperm to fertilize an egg, they could test it to make sure it was healthy and lacked the genetic defect.
[ترجمه ترگمان]قبل از استفاده از اسپرم برای بارور کردن یک تخم مرغ، آن ها می توانستند آن را تست کنند تا مطمئن شوند که سالم است و فاقد نقص ژنتیکی است
[ترجمه گوگل]قبل از استفاده از اسپرم برای تخمک گذاری، آنها می توانند آن را آزمایش کنند تا اطمینان حاصل شود که سالم و فاقد نقص ژنتیکی باشد

14. Animal and drark and fed fertilize the fish and feed the fish.
[ترجمه ترگمان]حیوان و حیوان را پرورش داده، ماهی را بارور کرده و ماهی را تغذیه می کنند
[ترجمه گوگل]حیوانات و پرورش و تغذیه ماهی و تغذیه ماهی

15. Sperms fertilize ova in the fallopian tube.
[ترجمه ترگمان]sperms ova را در لوله fallopian بارور می کنند
[ترجمه گوگل]اسپرم تخم مرغ را در لوله فالوپی بارور می کند

Nitrates fertilize soil.

نیترات‌ها خاک را پرقوت می‌کنند.


They fertilize the garden at least once a year.

دست کم سالی یک‌بار باغ را کود می‌دهند.


The rooster fertilizes the hen's egg.

خروس تخم‌مرغ را زایا می‌کند.


The fertilized ovum becomes a fetus.

تخمک بارور‌شده به رویان (جنین) تبدیل می‌شود.


پیشنهاد کاربران

بارور ساختن

1. بارور کردن، لقاح انجام دادن
2. کود دادن


فرایند نفوذ اسپرم به تخم

fertilize ( verb ) = بارور ساختن، بارو کردن، حاصلخیز کردن، کود دادن، گشن کردن ( آمیزش یا بارو سازی ) ، پر بار کردن، لقاح کردن

to fertilize an egg = باور ساختن یک تخمک

examples:
1 - The eggs were fertilized during the breeding season.
تخمها در فصل تولید مثل بارور شدند.
2 - The field is ploughed up and fertilized.
مزرعه شخم خورده و حاصلخیز شده است ( کود داده شده است ) .

باروَریدَن
Fertilize باوریدن
Fertilizing باوریدن، باروران ( مانند خندان )
Fertilizer بارورنده
Fertilization باروَرِش
Fertilized باروریده
Fertilizational بارورشی/باروَرِشال


کلمات دیگر: