کلمه جو
صفحه اصلی

emphasis


معنی : تاکید، تکیهء صدا، قوت، ضربه، اهمیت، تکیه
معانی دیگر : پافشاری، سفارش، (زبانشناسی - واژه یا عبارت و غیره) تکیه، تکیه ی کلام

انگلیسی به فارسی

تأکید، اهمیت، قوت، تکیه


تاکید، اهمیت، تکیه، قوت، تکیهء صدا، ضربه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: emphases
(1) تعریف: special importance that one attaches to something or wishes to communicate to others.
مترادف: importance, significance, stress, weight
مشابه: attention, consequence, consideration, gravity

- The school places a lot of emphasis on creativity.
[ترجمه ترگمان] این مدرسه تاکید زیادی بر خلاقیت دارد
[ترجمه گوگل] مدرسه تاکید زیادی بر خلاقیت دارد
- She puts too much emphasis on the way she looks.
[ترجمه Neda] اون روی ظاهرش ( چیزی که به نظر میرسه ) خیلی تاکید دارع
[ترجمه ترگمان] اون روی طرز نگاه کردنش خیلی تاکید می کنه
[ترجمه گوگل] او تاکید زیادی بر نحوه نگاه او دارد
- The cooking show put a great deal of emphasis on the freshness of ingredients.
[ترجمه میکاییل] برنامه ی آشپزی تاکید زیادی بر روی تازگی مواد به کار رفته کرد.
[ترجمه موسی] نمایش آشپزی تأکید زیادی بر تازگی مواد تشکیل دهنده کرده است.
[ترجمه ترگمان] برنامه پخت تاثیر زیادی بر تازگی مواد اولیه دارد
[ترجمه گوگل] نمایش پخت و پز تاکید زیادی بر طراوت مواد تشکیل شده است

(2) تعریف: the most important part; focus of interest or concern.
مترادف: core, essence, focus, highlight
مشابه: backbone, basis, center, cornerstone, foundation

- Promoting goodwill is the emphasis of our organization.
[ترجمه ترگمان] ترویج حسن نیت، تاکید سازمان ما است
[ترجمه گوگل] ترویج حسن نیت، تاکید سازمان ما است

(3) تعریف: intensity or vigor of expression.
مترادف: energy, intensity, vigor
مشابه: force, power, strength, vitality

- The senator spoke out against the war with great emphasis and emotion.
[ترجمه موسی] سناتور با پافشاری و احساسات زیادی علیه جنگ صحبت کرد.
[ترجمه ترگمان] سناتور با تاکید و هیجان، از جنگ سخن می گفت
[ترجمه گوگل] سناتور با تظاهرات و احساسات فراوان علیه جنگ صحبت کرد

(4) تعریف: stress given to a particular word, phrase, or idea.
مترادف: accentuation, stress
مشابه: accent

- "I will never tell!" she said, with strong emphasis on the word "never."
[ترجمه ترگمان] \" هرگز نخواهم گفت! او با تاکید شدید بر کلمه \"هرگز\" چنین گفت: \" هرگز \"
[ترجمه گوگل] من هرگز نخواهم گفت! او گفت، با تأکید قوی بر کلمه 'هرگز'

• importance that is attached to something; accent or stress that is placed on a word or words
emphasis is special importance that is given to an activity or to a part or aspect of something.
emphasis is also extra force that you put on a word in order to make it seem more important.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] تاکید
[برق و الکترونیک] تاکید

مترادف و متضاد

تاکید (اسم)
accent, emphasis, underscore, stress, affirmation, assertion, confirmation, punctuation

تکیهء صدا (اسم)
accent, emphasis

قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

اهمیت (اسم)
matter, significance, emphasis, stress, circumstance, gravity, magnitude, moment, pith, valor, importance, dimension, notability

تکیه (اسم)
stop, support, stay, emphasis, rest, reliance, prop

importance, prominence


Synonyms: accent, accentuation, attention, decidedness, force, headline, highlight, impressiveness, insistence, intensity, moment, positiveness, power, preeminence, priority, significance, strength, stress, underlining, underscoring, weight


Antonyms: insignificance, unimportance


جملات نمونه

1. his emphasis on reform
پافشاری او در مورد اصلاحات

2. the emphasis should always be on the integrity and beauty of the poem
تاکید باید همیشه روی انسجام و زیبایی شعر باشد.

3. put emphasis on
مورد تاکید قراردادن،سفارش کردن،پافشاری کردن،اهمیت دادن به

4. the speaker's emphasis was on the word "conciliation"
تکیه ی سخنران روی واژه ی ((آشتی)) بود.

5. in this class the emphasis is on mathematics
در این کلاس تاکید روی ریاضیات است.

6. Too much emphasis is placed on research.
[ترجمه ترگمان]تاکید بیش از حد بر روی تحقیق است
[ترجمه گوگل]تاکید بیش از حد بر تحقیق قرار می گیرد

7. Morality was the emphasis of his speech.
[ترجمه ترگمان]اخلاق، تاکیدی بود بر گفتار او
[ترجمه گوگل]اخلاق تأکید سخنرانی وی بود

8. In Japan there is a lot of emphasis on politeness.
[ترجمه ترگمان]در ژاپن تاکید زیادی بر ادب و نزاکت وجود دارد
[ترجمه گوگل]در ژاپن تاکید زیادی بر تمایلات جنسی وجود دارد

9. You always put too much emphasis on the last syllable.
[ترجمه ترگمان]تو همیشه روی آخرین کلمه تاکید می کنی
[ترجمه گوگل]شما همیشه بر روی هضم آخر تاکید می کنید

10. Some schools put/lay/place great emphasis on language study.
[ترجمه ترگمان]برخی از مدارس تاکید زیادی بر مطالعه زبان دارند
[ترجمه گوگل]بعضی از مدارس توجه زیادی به مطالعه زبان دارند

11. His slight emphasis on the word "Lady" was definitely mocking.
[ترجمه ترگمان]تاکید اندک او بر کلمه \"لیدی\" قطعا تمسخر آمیز بود
[ترجمه گوگل]تاکید کمی بر کلمه 'بانوی' قطعا فریبنده بود

12. The emphasis on social integration often served to obscure the real differences within the community.
[ترجمه ترگمان]تاکید بر یکپارچه سازی اجتماعی اغلب برای مبهم کردن تفاوت های حقیقی درون جامعه بکار می رفت
[ترجمه گوگل]تاکید بر ادغام اجتماعی اغلب به خنثی سازی تفاوت های واقعی در جامعه منجر می شود

13. He placed great emphasis on the importance of family life and ties.
[ترجمه ترگمان]او تاکید زیادی بر اهمیت زندگی خانوادگی و روابط داشت
[ترجمه گوگل]او تاکید زیادی بر اهمیت زندگی خانوادگی و روابط داشته است

14. The emphasis on testing leads to greater stress among students and carries implications of failure.
[ترجمه ترگمان]تاکید بر آزمون منجر به استرس بیشتر در میان دانشجویان می شود و پیامدهای شکست را نیز به همراه دارد
[ترجمه گوگل]تاکید بر تست منجر به استرس بیشتر در میان دانش آموزان می شود و پیامدهای شکست را به همراه دارد

15. There is a lot of emphasis on maintaining local traditions .
[ترجمه ترگمان]تاکید بسیاری بر حفظ سنت محلی وجود دارد
[ترجمه گوگل]تاکید زیادی بر حفظ سنت های محلی وجود دارد

16. They will also force schools to put more emphasis on teaching basic subjects.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین مدارس را وادار به تاکید بیشتر بر آموزش موضوعات اصلی خواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها همچنین مدارس را مجبور می کنند تأکید بیشتری بر آموزش موضوعات اساسی داشته باشند

17. The emphasis has shifted markedly in recent years.
[ترجمه ترگمان]این تاکید در سال های اخیر به طور قابل ملاحظه ای تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]تاکید در سال های اخیر به طور قابل توجهی تغییر کرده است

18. The emphasis is on the final syllable.
[ترجمه ترگمان]تاکید بر کلمه آخر است
[ترجمه گوگل]تاکید بر هضم نهایی است

his emphasis on reform

پافشاری او درمورد اصلاحات


In this class the emphasis is on mathematics.

در این کلاس تأکید روی ریاضیات است.


The speaker's emphasis was on the word "conciliation".

تکیه‌ی سخنران روی واژه‌ی «آشتی» بود.


اصطلاحات

put emphasis on

مورد تأکید قراردادن، سفارش کردن، پافشاری کردن، اهمیت دادن به


پیشنهاد کاربران

اصرار

تاکید کردن

پا فشاری ویا تاکید کردن

نقطه ی توجه

تاکید📼📼
out teacher put a lot of emphasis on learning new words of this unit
معلم ما بر یادگیری واژگان جدید این فصل تاکید زیادی کرد

to stress

اصرار، تاکید، پافشاری، تعصب، موضع گیری

تاکید، تکیه، اهمیت، قوت، تاثیر نمایان، برجستگی، پافشاری، اصرار

academic emphasis = تاکید علمی
lay emphasis on = مورد تاکید قرار دادن

تاکید , پافشاری

# the school's emphasis on discipline
# The company lays great emphasis on customer care
# The emphasis is on the final syllable


کلمات دیگر: