کلمه جو
صفحه اصلی

faith


معنی : پیمان، اعتماد، دین، اعتقاد، باور، عقیده، ایمان، کیش، مذهب
معانی دیگر : عقیده ای که نیاز به دلیل و اثبات نداشته باشد، اعتقاد (به خدا یا مذهب و مقدسات)، (اعتماد و اطمینان کامل) استونی، اوستام، نیک گمانی، ارمندی، فریوری، وفاداری، بیعت، قول، هرچیز مورد اعتماد، (جمع) معتقدات، باوره، (حرف ندا) براستی، شرافتا، برحسب قول و قرار، واقعا، اسم خاص مونث

انگلیسی به فارسی

ایمان، عقیده، اعتقاد، دین، پیمان، کیش


ایمان، دین، اعتقاد، مذهب، باور، اعتماد، عقیده، کیش، پیمان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: belief, confidence, or trust.
مترادف: belief, confidence, trust
متضاد: doubt, mistrust
مشابه: dependence, reliance

- People had faith in their leaders during that war.
[ترجمه ترگمان] مردم در طول جنگ به رهبران خود ایمان داشتند
[ترجمه گوگل] مردم در طول این جنگ به رهبرانشان اعتقاد داشتند
- My grandmother doesn't have much faith in doctors.
[ترجمه ترگمان] مادربزرگم به دکترها اعتماد چندانی ندارد
[ترجمه گوگل] مادربزرگم به پزشکان خیلی اعتماد ندارد
- I have faith that these kids will succeed.
[ترجمه ترگمان] من ایمان دارم که این کودکان موفق خواهند شد
[ترجمه گوگل] من ایمان دارم که این بچه ها موفق خواهند شد

(2) تعریف: belief in something that has not been proved or is not capable of being proved.
مترادف: belief
متضاد: doubt
مشابه: conviction, credence

- They have faith that there is life after death.
[ترجمه ترگمان] آن ها ایمان دارند که زندگی پس از مرگ وجود دارد
[ترجمه گوگل] آنها اعتقاد دارند زندگی پس از مرگ وجود دارد

(3) تعریف: belief in, observance of, or fulfillment of one's religious convictions and obligations.
مشابه: belief, devotion, religion, worship

- Her faith guided all her decisions.
[ترجمه ترگمان] ایمان او همه تصمیمات او را هدایت می کرد
[ترجمه گوگل] ایمان او تمام تصمیمات او را هدایت کرد

(4) تعریف: loyalty to a person or idea.
مترادف: loyalty
مشابه: faithfulness, fidelity

- She began to question her husband's faith when he started coming home late every evening.
[ترجمه ترگمان] او شروع کرد به سوال کردن درباره ایمان شوهرش وقتی که هر شب دیر به خانه برمی گشت
[ترجمه گوگل] او شروع به پرسش از ایمان شوهرش کرد که هر شب شبانه شروع به کار کرد
- The queen pledged her faith to her subjects.
[ترجمه ترگمان] ملکه به او قول داد که به رعایای خود ایمان بیاورد
[ترجمه گوگل] ملکه وعده داده است که ایمان خود را به موضوع او

(5) تعریف: any specific religion and its doctrines and observances.
مترادف: religion
مشابه: creed, denomination, doctrine, persuasion

- He is a convert to the Christian faith.
[ترجمه ترگمان] او تبدیل به دین مسیحیت شده است
[ترجمه گوگل] او تبدیل به ایمان مسیحی است
- The Buddhist faith has its roots in India.
[ترجمه ترگمان] ایمان بودا ریشه در هند دارد
[ترجمه گوگل] ایمان بودایی در هند ریشه دارد

• belief in a particular thing or person; religion; trust, confidence; loyalty
if you have faith in someone or something, you feel confident about their ability or goodness.
a faith is a particular religion, such as christianity or buddhism.
faith is strong religious belief.
if you break faith with someone, you fail to behave in the way that you promised or were expected to. if you keep faith with them, you continue to behave as you promised or were expected to.
if you do something in good faith, you sincerely believe that what you are doing is right, honest, or legal, even though this may not be the case.

مترادف و متضاد

trust in something


Antonyms: agnosticism, denial, doubt, rejection, skepticism, unbelief


پیمان (اسم)
hand, accord, agreement, covenant, contract, treaty, pact, promise, concord, compact, oath, vow, faith, troth, league

اعتماد (اسم)
affiance, confidence, trust, faith, reliance, belief, credence, fideism

دین (اسم)
debt, liability, faith, amount due, religion

اعتقاد (اسم)
opinion, confidence, trust, faith, belief, credence

باور (اسم)
faith, belief, credence

عقیده (اسم)
impression, say, view, judgment, opinion, viewpoint, faith, belief, thought, notion, conception, estimation, review, credo, conviction, tenet, creed

ایمان (اسم)
trust, faith, belief, credo

کیش (اسم)
faith, religion, creed

مذهب (اسم)
sect, faith, religion, denomination, illuminator, gilder

Synonyms: acceptance, allegiance, assent, assurance, belief, certainty, certitude, confidence, constancy, conviction, credence, credit, credulity, dependence, faithfulness, fealty, fidelity, hope, loyalty, reliance, stock, store, sureness, surety, troth, truth, truthfulness


Antonyms: disbelief, distrust, doubt, misgiving, skepticism, suspicion


belief in a higher being; community of believers


Synonyms: canon, church, communion, confession, connection, conviction, credo, creed, cult, denomination, doctrine, dogma, doxy, gospel, orthodoxy, persuasion, piety, piousness, principle, profession, religion, revelation, sect, teaching, tenet, theism, theology, worship


جملات نمونه

1. faith and good works
ایمان و نیکوکاری

2. faith caused them to persist beyond every defeat
ایمان موجب شد که بر همه ی شکست ها فائق آیند.

3. faith in god enabled him to overcome the problems of his life
ایمان به خدا او را قادر کرد که بر مشکلات زندگی خود چیره شود.

4. faith in the possibilities of mankind was at a low ebb
ایمان به امکانات بشری به پایین ترین درجه ی خود رسیده بود.

5. faith is proof against temptation
ایمان در برابر وسوسه مقاوم است.

6. faith liberates the soul from the body's prison
ایمان روح را از زندان بدن آزاد می کند.

7. faith quits me of fear
ایمان ترس مرا می ریزد.

8. faith shall lighten your load
ایمان بار تو را سبک خواهد کرد.

9. faith was the only thing lacking amongst them
یگانه چیزی که در میان آنان وجود نداشت ایمان بود.

10. faith will shield you against temptation
ایمان در برابر وسوسه سپر شما خواهد شد.

11. blind faith
ایمان متعصبانه (کورکورانه)

12. have faith in god and despair not!
به خدا توکل کن ونومید نشو!

13. her faith in god never wavered
ایمان او به خدا هرگز متزلزل نشد.

14. his faith in the five (holly ones)
ایمان او به پنج تن

15. living faith
ایمان پویا

16. robust faith
ایمان قوی

17. their faith sustained them throughout the dark years of the war
ایمان آنها در طول سال های تیره ی جنگ به آنها قوت قلب می داد.

18. true faith excludes all doubt
ایمان واقعی از بروز تمام شک و تردیدها جلوگیری می کند.

19. bad faith
نیت بد،قصد بد،نابکاری،عدم صمیمیت،دو رنگی،دوز و کلک،بدعهدی،تقلب

20. break faith
عهد شکنی کردن،پیمان شکنی کردن،خیانت کردن،ترک بیعت کردن،مرتد شدن

21. in faith
راستی،براستی،درواقع،واقعا

22. keep faith
وفادار ماندن،به پیمان خود باقی ماندن،قول داری کردن

23. a firm faith
ایمان پا بر جا

24. a saving faith
ایمان رستگاری آفرین

25. a sure faith
ایمان استوار

26. education and faith have helped her acquire merit
تحصیل و ایمان،او را در نیل به ارزش معنوی یاری داده است.

27. the moslem faith
مذهب اسلام

28. to keep faith with
وفادار ماندن نسبت به

29. weak in faith
دارای ایمان ضعیف

30. in good faith
با حسن نیت،با قصد خوب،با صمیمیت،از روی نیت پاک

31. a profession of faith
اقرار به ایمان (به مذهب بخصوص)

32. a speck of faith
ذره ای ایمان

33. he gave his faith that he would come on the appointed day
او شرط کرد که در روز مقرر بیاید.

34. i have complete faith in his friendship
من به دوستی او ایمان کامل دارم.

35. people of christian faith
مردم عیسوی مذهب

36. sound in the faith
دارای ایمان سنتی

37. the corrosion of faith
از بین رفتن ایمان

38. those who have faith shall be saved
آنان که ایمان دارند (حتما) رستگار خواهند شد.

39. to live one's faith
طبق دین خود زندگی کردن

40. a specific statement of faith
گواه دقیق به ایمان

41. mankind's redemption depends on faith
رستگاری بشر منوط به ایمان است.

42. repeated scandals shook everyone's faith in the government
افتضاحات مکرر ایمان همه را نسبت به دولت متزلزل کرد.

43. she never lost her faith in god
او هرگز ایمان خود را نسبت به خداوند از دست نداد.

44. that event destroyed my faith in modern medicine
آن رویداد ایمان مرا به پزشکی نوین از بین برد.

45. that event shook my faith in the government
آن رویداد ایمان مرا به دولت متزلزل کرد.

46. the keystone of our faith
اساس ایمان ما

47. the potency of religious faith in fighting fear and anxiety
توانایی ایمان مذهبی در مبارزه با ترس و نگرانی

48. anyone who dies for his faith and ideas is considered a martyr
هر کسی که به خاطر ایمان و عقیده ی خود کشته شود شهید محسوب می شود.

49. criminals who were refined by faith and good deeds
تبهکارانی که ایمان و اعمال خیر آنها را تزکیه کرده بود

50. this question involves matters of faith
این پرسش با موضوع ایمان سروکار دارد.

51. he performed his duties in good faith
او وظایف خود را با خلوص نیت انجام داد.

52. rigors that try one's courage and faith
مشقاتی که شجاعت و ایمان شخص را در بوته ی آزمایش شدید قرار می دهند

53. they are armed only with their faith
یگانه سلاح آنها ایمانشان است.

54. nothing served to give him courage as did faith
ظاهرا هیچ چیز مانند ایمان به او قوت قلب نمی داد.

55. the gall of repentance and the joy of faith in god
تلخی توبه کردن و شعف ایمان به خدا

56. he came to this world to save those who have faith
او به این دنیا آمد تا مومنین را رستگار کند.

She never lost her faith in God.

او هرگز ایمان خود را نسبت به خداوند از دست نداد.


his faith in the Five (Holly Ones)

ایمان او به پنجتن


the Moslem faith

مذهب اسلام


people of Christian faith

مردم عیسوی مذهب


I have complete faith in his friendship.

من به دوستی او ایمان کامل دارم.


Repeated scandals shook everyone's faith in the government.

افتضاحات مکرر ایمان همه را نسبت به دولت متزلزل کرد.


to keep faith with

وفادار ماندن نسبت به


He gave his faith that he would come on the appointed day.

او شرط کرد که در روز مقرر بیاید.


اصطلاحات

bad faith

نیت بد، قصد بد، نابکاری، عدم صمیمیت، دو رنگی، دوز و کلک، بدعهدی، تقلب


break faith

عهدشکنی کردن، پیمان‌شکنی کردن، خیانت کردن، ترک بیعت کردن، مرتد شدن


in faith

راستی، براستی، درواقع، واقعاً


in good faith

با حسن نیت، با قصد خوب، با صمیمیت، از روی نیت پاک


keep faith

وفادار ماندن، به پیمان خود باقی‌ماندن، قول‌داری کردن


پیشنهاد کاربران

Belife
باور/اعتقاد/ایمان/دین

حسن نیت

روشن بینی

سلامت روحی
faith healing

Have faith in someone
به کسی ایمان داشتن
کسی را باور داشتن

باور
یک شب که مه در آسمان گردد عیان . دامنکشان.
گویم به او راز نهان
که با باور من چه کردی.

ایمان

تمایل

ایمان، اعتقاد

مذهب_ اعتقاد_ کیش_ مرام_ آئین _مسلک

دین و اعتقاد و بعضی وقت ها هم معنی اعتماد میدهد

وفاداری
هر روز دل اندر غم تو زارتر است
وز من دل بی رحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم، غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
جناب مولوی عزیز

اعتقاد. باور . ایمان. ایمان و اعتقاد به خدا خوبست. اما درر مقابل، ( ایمان و اعتقاد به شیطان عملی بسیار بد است.

اعتقاد
باور
عقیده

belief


کلمات دیگر: