کلمه جو
صفحه اصلی

fetter


معنی : پا بند، قید، مانع، زنجیر، بخو، در زیر غل و زنجیر اوردن، مقید کردن
معانی دیگر : غل و زنجیر پا، بند، بستانه، پای گیر، غل و زنجیر کردن، پابند زدن به، بخو کردن، (پیشرفت و غیره را) مانع شدن، دست و پا گیر شدن، بستانه زدن به، محدود کردن

انگلیسی به فارسی

بخو، پابند، زنجیر، (مجازاً) قید، مانع، مقید کردن، در زیر غل و زنجیر آوردن


تکان دادن، زنجیر، قید، بخو، مانع، پا بند، مقید کردن، در زیر غل و زنجیر اوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a chain or shackle placed on the ankles to restrict movement.
مشابه: chain, manacle, restraint, shackle, trammel

- The prisoner was brought forth in fetters.
[ترجمه ترگمان] متهم به زنجیر کشیده شد
[ترجمه گوگل] زندانی در زاغه ها زد

(2) تعریف: (usu. pl.) anything that restrains or confines.
مشابه: chain, muzzle, shackle

- The government took control of the media and put fetters on individual freedom.
[ترجمه درسا] دولت کنترل رسانه را به دست گرفت و ازادی های فردی را محدود کرد
[ترجمه ترگمان] دولت کنترل رسانه ها را به دست گرفت و بند آزادی فردی را قید کرد
[ترجمه گوگل] دولت کنترل رسانه ها را بر عهده گرفت و به آزادی های فردی متهم شد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fetters, fettering, fettered
• : تعریف: to place fetters on or otherwise restrain or confine.
مشابه: manacle, muzzle, shackle, trammel

• chain, shackle; hindrance
chain, shackle; hinder, hamper
if something fetters you, it prevents you from behaving in a free and natural way; a literary word.
fetters are things that prevent you from behaving in a free and natural way; a literary word.

مترادف و متضاد

Antonyms: free, let go, loose, loosen, release


پا بند (اسم)
anklet, trammel, shackle, clog, fetter, gyve, hindrance, hobble, jess

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

زنجیر (اسم)
curb, link, bond, fetter, chain, track, hobble, sling, manacle, catena, tow

بخو (اسم)
fetter, manacle, handcuff

در زیر غل و زنجیر اوردن (فعل)
fetter

مقید کردن (فعل)
bind, condition, fetter, tie up, bind up

tie up, hold


Synonyms: bind, chain, check, clog, confine, cuff, curb, drag feet, encumber, hamper, hamstring, handcuff, hang up, hinder, hobble, hog-tie, hold captive, leash, manacle, put straitjacket on, repress, restrain, restrict, shackle, throw monkey wrench in, trammel


جملات نمونه

the fetters of the slaves

غل و زنجیر بردگان


to keep in fetters

در غل و زنجیر نگهداری کردن


1. This does not mean that we wish to fetter the trade union movement.
[ترجمه ترگمان]این بدان معنا نیست که ما می خواهیم حرکت اتحادیه تجاری را محدود کنیم
[ترجمه گوگل]این بدان معنا نیست که ما آرزو می کنیم جنبش اتحادیه ی کارگری را از بین ببریم

2. It could fetter the independence of the judiciary.
[ترجمه ترگمان]این امر می تواند استقلال قوه قضائیه را محدود کند
[ترجمه گوگل]این می تواند استقلال قوه قضائیه را تضعیف کند

3. Any attempt to stifle or fetter such criticism amounts to political censorship of the most insidious and objectionable kind.
[ترجمه ترگمان]هر گونه تلاش برای خفه کردن یا fetter چنین انتقادی موجب سانسور سیاسی of و objectionable می شود
[ترجمه گوگل]هر گونه تلاشی برای خنثی کردن یا نادیده گرفتن چنین انتقادی، به سانسور سیاسی نوع بدخواهانه و ناخوشایند محسوب می شود

4. Third, runs out the trade the fetter, the mold has the individuality characteristic character image.
[ترجمه ترگمان]سوم اینکه، the را انجام می دهد، این قالب دارای یک تصویر ویژگی شخصیتی منحصر به فرد است
[ترجمه گوگل]ثالثا، تجارت را از دست می دهد، قالب دارای شخصیت مشخصه شخصیت تصویر است

5. Let Thy goodness, like a fetter, Bind my wandering heart to Thee.
[ترجمه ترگمان]بگذار لطف تو، مثل یک حلقه، دل wandering را به تو ببندم
[ترجمه گوگل]ببخشای تو، مانند قیافه، قلب سرگردان من را به تو متصل کن

6. Ler only that little of my fetters be left wherebyIam bound with thy will, and thy purpose is carried out in my life ---and that is the fetter of thy love.
[ترجمه ترگمان]فقط آن that که با اراده تو با اراده تو بسته می شود و هدف تو در زندگی من است - - و این حلقه عشق تو است - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]لر تنها این است که کمی از جناح های من باقی می ماند که به وسیله یام به اراده ی شما بستگی دارد و هدف من در زندگی من انجام می شود --- و این باعث افتخار توست

7. His neck chafed against the starched fetter of a collar.
[ترجمه ترگمان]گردنش در حالی که یقه آهار زده اش از یقه آهار خورده اش بیرون زده بود
[ترجمه گوگل]گردن او در برابر قطره چکان از یقه خراشیده است

8. The foreordination could fetter everyone, no matter a human or a god.
[ترجمه ترگمان]The می توانست هر کسی را فریب دهد، مهم نبود که انسان باشد یا خدا
[ترجمه گوگل]هماهنگی می تواند هرکسی را بدون توجه به یک انسان و یا یک خدا تحقیر کند

9. Big sky, people have the fetter, will not as wild taraxacum floating.
[ترجمه ترگمان]آسمان بزرگ، مردم the را دارند، نه به اندازه taraxacum وحشی که شناور باشند
[ترجمه گوگل]آسمان بزرگ، مردم فتنه دارند، نه به عنوان وحشی تاراکساموم شناور

10. But open the key of the fetter at you my waist.
[ترجمه ترگمان]اما کلیدی را که در کمر من است باز کن
[ترجمه گوگل]اما کلید کلاه گیس را به شما کمر بکشید

11. A clog or fetter on the equity of redemption is void.
[ترجمه ترگمان]زنجیری و یا زنجیری که بر روی دارایی بازخرید می شود خالی است
[ترجمه گوگل]اذیت و آزار و اذیت بر ارزش های رستگاری بی اعتبار است

12. When human being gives up the fetter of every common custom and just looks traveling as a sacred and imprescriptible right, then we would add a heavy character to the core place of the human culture.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که انسان اسارت هر عرف مشترک را رها می کند و فقط به عنوان یک حق مقدس و imprescriptible به سفر نگاه می کند، پس ما یک شخصیت سنگین را به مرکز اصلی فرهنگ انسانی اضافه می کنیم
[ترجمه گوگل]وقتی انسان از هر عرف معمولی خلاص می شود و به نظر می رسد که به عنوان یک حق مقدس و غیر قابل تجدید به نظر می رسد، ما شخصیت سنگین را به جایگاه اصلی فرهنگ انسانی اضافه می کنیم

13. You may imprison my body, actually could not fetter my mind.
[ترجمه ترگمان]تو ممکن است بدنم را زندانی کنی، در حقیقت نمی توانست رشته افکارم را فرو کند
[ترجمه گوگل]شما ممکن است بدن من را زندانی کنید، در واقع نمیتوانم ذهنم را از بین ببرم

14. I admire this liberal life without fetter instead of money and status she possess.
[ترجمه ترگمان]من این زندگی لیبرال را بدون زندانی کردن به جای پول و موقعیت که او دارد تحسین می کنم
[ترجمه گوگل]من این زندگی لیبرال را به جای پول و موقعیتی که در اختیار دارد، تحسین می کنم

political fetters

موانع سیاسی


fettered cows

گاوهای غل‌و‌زنجیرشده


Too many regulations have fettered traders.

مقررات بیش‌از‌حد دست و پای تجار را بسته است.


پیشنهاد کاربران

ایجاد مانع و محدودیت

دست و پای کسی را بستن ( محدود کردن )
غل و زنجیر زدن ( chain )

علی و زنجیر کردن چه جسمی چه روحی


کلمات دیگر: