کلمه جو
صفحه اصلی

fettle


معنی : یونجه، حالت، حال، نظم و ترتیب، رفو کردن، درست کردن، اراستن
معانی دیگر : (محلی) مرتب کردن، منظم کردن، (کوره ی تبدیل آهن خام به نرم آهن را) با مواد نسوز آستر کردن، لایه گذاری کردن، حالت جسم و روح، وضع کلی، علف

انگلیسی به فارسی

علف، یونجه، حال، حالت، نظم وترتیب، درست کردن، رفوکردن، آراستن


قدم زدن، یونجه، حال، حالت، نظم و ترتیب، درست کردن، رفو کردن، اراستن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: condition, esp. mental.

- I'm in fine fettle today.
[ترجمه ترگمان] امروز حالم خوش نیست
[ترجمه گوگل] من امروز در جاده خوب هستم

• condition, state, fitness
remove marks left behind from the molding process (ceramics); fix, repair; prepare, make ready; shape, mold
to be in fine fettle means to be in very good condition or health; an informal expression.

مترادف و متضاد

یونجه (اسم)
alfalfa, lucerne, fettle

حالت (اسم)
speed, case, grain, situation, status, disposition, trim, temper, temperament, pose, condition, self, fettle, state, estate, attitude, mood, expression, posture, predicament, stance, standing

حال (اسم)
circumstance, situation, status, pep, condition, self, fettle, health, state, mood

نظم و ترتیب (اسم)
fettle, clarity

رفو کردن (فعل)
darn, fettle, mend

درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

spirits


Synonyms: condition, emotional state, mental state, order, shape, sound condition, state of mind


جملات نمونه

1. in fine fettle
در وضع خوب،سر و مر و گنده،سر دماغ

2. the good news put him in fine fettle
خبر خوش او را سر حال آورد.

3. The team are all in excellent fettle.
[ترجمه ترگمان]تیم در حال fettle بسیار عالی است
[ترجمه گوگل]این تیم همه در افتخار عالی است

4. The team is in fine fettle.
[ترجمه ترگمان]تیم در حال fettle است
[ترجمه گوگل]تیم خوب است

5. Park Foods is in fine fettle after selling off all non-core businesses.
[ترجمه ترگمان]غذاهای پارک پس از فروش تمام مشاغل غیر هسته ای در پوست خود قرار دارند
[ترجمه گوگل]پس از فروش تمام فعالیت های غیر هسته ای، پارک غذا در معرض خطر قرار دارد

6. You seem in fine fettle.
[ترجمه ترگمان]خیلی سرحال به نظر میای
[ترجمه گوگل]شما در ظاهر خوب به نظر میرسید

7. I feel in fine fettle after my two weeks'holiday.
[ترجمه ترگمان]بعد از دو هفته تعطیلات تازه، حالم خوب است
[ترجمه گوگل]بعد از گذشت دو هفته، احساس خوبی می کنم

8. Fettle:To line the hearth of (a reverberatory furnace) with loose sand or ore in preparation FOR pouring molten metal.
[ترجمه ترگمان]fettle: برای کشیدن کوره (کوره reverberatory)با ماسه یا سنگ مذاب در آماده سازی برای ریختن فلز مذاب
[ترجمه گوگل]Fettle: برای احترام به بخشی از (کوره بازتابی) با شن و ماسه سست و یا سنگ معدن در آماده سازی برای ریختن فلز مذاب

9. I why in poor fettle every day of?
[ترجمه ترگمان]من چرا هر روز این قدر کیف می کنم؟
[ترجمه گوگل]من چرا در روز قیامت هر روز از

10. As businesses they are in good fettle, partly because of their youth and their natural advantages.
[ترجمه ترگمان]به عنوان کسب و کاره ای تازه، تا حدودی به خاطر جوانی و مزایای طبیعی آن ها
[ترجمه گوگل]به عنوان کسب و کار آنها در معرض خوب، به طور جزئی به دلیل جوانان و مزایای طبیعی خود

11. The good news put him in fine fettle.
[ترجمه ترگمان]خبر خوب او را بسیار رفو کرده بود
[ترجمه گوگل]خبر خوب او را در فتنه خوب قرار داد

12. Both padre and padrone seemed in fine fettle.
[ترجمه ترگمان]هم پدر و هم به نظر می رسید که من بسیار سرخوش و خرم به نظر می رسم
[ترجمه گوگل]هر دو padre و padrone به نظر می رسید در ظاهر خوب است

13. That's a fine fettle of fish!
[ترجمه ترگمان]چه ماهی قشنگی!
[ترجمه گوگل]این یک غذای خوب ماهی است!

14. Perhaps, because I don't regulate my fettle designedly.
[ترجمه ترگمان]شاید، چون من designedly را تنظیم نکرده ام
[ترجمه گوگل]شاید، به دلیل اینکه طراحی من را به طور منظم تنظیم نمی کنم

The good news put him in fine fettle.

خبر خوش او را سر حال آورد.


اصطلاحات

in fine fettle

در وضع خوب، سر و مر و گنده، سر دماغ



کلمات دیگر: