کلمه جو
صفحه اصلی

felicity


معنی : اقتضاء، برکت، سعادت، خوش بختی
معانی دیگر : نیکبختی، خوشی، رستگاری، سعادتمندی، بخت خوب، مایه ی خوشی، خوش بیانی، شیرین سخنی، گزیده گویی، فصاحت، بلاغت، مناسبت

انگلیسی به فارسی

خوشی، سعادت، برکت، اقتضا ، مناسبت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: felicities
(1) تعریف: an instance or condition of great happiness; bliss.
مشابه: bliss

- Her felicity on the occasion of her daughter's graduation was greater than any feeling of happiness that she'd experienced before.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] نیک بختی او در مراسم فارغ التحصیلی دخترش بیش از هر خوشحالی بود که پیش از آن تجربه کرده بود.
[ترجمه ترگمان] سعادت او در مراسم فارغ التحصیلی دخترش بیشتر از هر احساس خوشبختی بود که قبلا تجربه کرده بود
[ترجمه گوگل] افتخار او به مناسبت فارغ التحصیلی دخترش بیشتر از هر احساس خوشبختی بود که او قبلا تجربه کرده بود

(2) تعریف: a cause or source of great happiness.
مشابه: joy

(3) تعریف: a talent for appropriate and pleasing behavior, esp. expression, or a display of this talent.

- a felicity of speech
[ترجمه ترگمان] این هم یک جور نطق بود
[ترجمه گوگل] افتخار سخنرانی

• happiness, joy; source of happiness; state of happiness; talent, ability
felicity is great happiness and pleasure; a formal or literary word.
felicity is also the quality of being good, pleasant, or desirable; a formal or literary word.
felicities are particularly suitable or well-chosen remarks; a formal or literary word.

مترادف و متضاد

اقتضاء (اسم)
appropriateness, expedience, expediency, felicity, pertinence, pertinency

برکت (اسم)
benediction, felicity, beatitude, blessing, bliss, fatness

سعادت (اسم)
happiness, welfare, felicity, bliss, weal, luck, paradise

خوش بختی (اسم)
happiness, felicity, luck, fortune, well-being

happiness


Synonyms: bliss, cheerfulness, contentment, delight, ecstasy, elation, enjoyment, euphoria, exhilaration, exuberance, glee, good spirits, joviality, joy, jubilation, merriment, mirth, pleasure, rapture, well-being


appropriateness


Synonyms: applicability, aptness, becomingness, suitability


جملات نمونه

1. felicity in this and the next life
سعادت دنیا و آخرت

2. her sole felicity were her children
یگانه خوشی او بچه هایش بودند.

3. Human felicity is produced not so much by great pieces of good fortune that seldom happen, as by little advantages that occur every day.
[ترجمه ترگمان]سعادت انسانی آن قدرها هم از موهبت بزرگی نیست که به ندرت اتفاق می افتد، و با مزایایی که هر روز رخ می دهد
[ترجمه گوگل]خوشبختی انسان از طریق بخش های بزرگی از ثروت خوب که به ندرت اتفاق می افتد، به اندازه مزایای کمی که هر روز رخ می دهد، تولید نمی شود

4. Did Laurie know something, and hold it over Felicity?
[ترجمه ترگمان]آیا لاری چیزی می دانست و آن را روی فلیسیتی نگه می داشت؟
[ترجمه گوگل]آیا لوری چیزی می داند و آن را بیش از Felicity نگه می دارد؟

5. As a songwriter, he combined great linguistic felicity with an ear for a tune.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک آهنگساز، felicity زبانی عالی را با یک گوش برای یک آهنگ ترکیب کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک ترانه سرا، ترکیبی از زبان شناسی بزرگ با گوش برای لحن

6. Felicity seemed pleased at the suggestion.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید از این پیشنهاد خوشش امده است
[ترجمه گوگل]فلیسیت به این پیشنهاد خوشحال شد

7. Felicity Maxwell stood by the bar and ordered a glass of wine.
[ترجمه ترگمان]فلیسیتی ماکسول کنار بار ایستاد و یک لیوان شراب سفارش داد
[ترجمه گوگل]Felicity ماکسول در کنار نوار ایستاد و یک لیوان شراب را سفارش داد

8. With this felicity of thinking, they easily bridged the physical and social sciences, from biology to psychology to sociology.
[ترجمه ترگمان]با این felicity تفکر، آن ها به آسانی علوم جسمی و اجتماعی را از زیست شناسی به روانشناسی به جامعه شناسی پیوند می زنند
[ترجمه گوگل]با این افتخار تفکر، آنها به راحتی علوم فیزیکی و اجتماعی را از زیست شناسی به روانشناسی تا جامعه شناسی برافراشتند

9. Felicity loves it too, and probably takes far better care of it than I ever did.
[ترجمه ترگمان]فلیسیتی هم اون رو دوست داره و احتمالا بیشتر از همیشه از من مراقبت می کنه
[ترجمه گوگل]Felicity آن را نیز دوست دارد و احتمالا مراقبت از آن را بسیار بهتر از آنچه من تا به حال انجام داد

10. Felicity replaced the blotter and strolled out on to the terrace.
[ترجمه ترگمان]فلیسیتی خشک کن را سر جایش گذاشت و به طرف ایوان رفت
[ترجمه گوگل]Felicity جایگزین Blotter و strolled خارج به روی تراس

11. In the weeks to come, Felicity would show me patches sewn together by hand.
[ترجمه ترگمان]در هفته های آینده، فلیسیتی به من لکه های نور را نشان می داد که با دست به هم دوخته شده بودند
[ترجمه گوگل]در هفته های آینده، Felicity به من راه هایی را که توسط دست ها دوختند، نشان می دهد

12. Felicity did not arrive from Herefordshire until Wednesday afternoon.
[ترجمه ترگمان]فلیسیتی تا بعد از ظهر امروز از \"Herefordshire\" نرسیده
[ترجمه گوگل]Felicity از چهارشنبه بعد از ظهر از هلند به ارمغان آورد

13. He demonstrated a concern for the felicity of his children.
[ترجمه ترگمان]او برای سعادت of نگرانی خود را به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل]او نگرانی برای سلامتی فرزندانش را نشان داد

14. Felicity was forced to witness each execution, then was beheaded.
[ترجمه ترگمان]، فلیسیتی مجبور بود که شاهد هر مرگی باشه بعد سرش رو قطع کردن
[ترجمه گوگل]Felicity مجبور شد شاهد هر اعدام باشد، سپس سر بریده شد

15. Flora recollected Irena's consternation with satisfaction and Felicity Green's irritation with glee.
[ترجمه ترگمان]فلورا دیگر با رضایت خاطر و خشم فلیسیتی را با خوشحالی به یاد آورد
[ترجمه گوگل]فلور به خاطر آرامش و آرامش فریحا سبز با خجالت یادآور شد

felicity in this and the next life

سعادت دنیا و آخرت


Her sole felicity were her children.

یگانه خوشی او بچه‌هایش بودند.


پیشنهاد کاربران

بخت خوب سعادت برکت
giant star ستاره بزرگ درخشان ناهید ، زهرهVenus as the evening star ( just after sunset when it glows )
noun
planet when seen at sunset in the western sky ( especially the planet Venus )
ونوس به عنوان ستاره شب ( فقط پس از غروب آفتاب زمانی که آن را درخشش )
اسم
سیاره زمانی که در غروب خورشید در آسمان غربی دیده می شود ( به ویژه سیاره زهره )

لذت


کلمات دیگر: