کلمه جو
صفحه اصلی

electronic


معنی : الکترونیکی
معانی دیگر : (وابسته به الکترون یا نیروی آن یا ابزاری که با الکترون کار می کنند) الکترونی، دارای بخش های الکترونی، (وابسته به علم الکترونیک) الکترون شناسی، الکترون شناسانه

انگلیسی به فارسی

الکترونیکی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: electronically (adv.)
(1) تعریف: of or relating to devices, circuits, or systems based on electronics.

(2) تعریف: relating to electrons.

• of or pertaining to electronics; of or pertaining to electrons
an electronic device has transistors, silicon chips, or valves which control and change the electric current passing through it.
an electronic process involves the use of electronic devices.
electronics is the technology of using transistors, silicon chips, or valves to make radios, televisions, and computers.
electronics also refers to the equipment that consists of electronic devices.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] الکترونیکی .
[برق و الکترونیک] الکترونیکی اشاره به وسیله ،قطعه، محصول، مدار، یا سیستمی که عملکرد آن به مدارهای الکترونیکی درون آن بستگی دارد. - الکترونیک
[نساجی] الکترونی

مترادف و متضاد

الکترونیکی (صفت)
electronic

photoelectric


Synonyms: thermionic, cathodic, anodic, voltaic, photoelectronic, autoelectronic, computerized


جملات نمونه

1. electronic bugging devices
وسایل الکترونیکی استراق سمع (سخن دزدی)

2. electronic circuitry
مداربندی الکترونیک

3. electronic keyboard
(کامپیوتر) صفحه کلید الکترونیکی

4. electronic publishing
نشر کامپیوتری،نشر الکترونیکی

5. an electronic monitor
مانیتور الکترونیکی

6. Father needs a new electronic shaver.
[ترجمه ترگمان] پدر یه پیغام الکترونیکی جدید نیاز داره
[ترجمه گوگل]پدر نیازمند یک ریش تراشی الکترونیکی جدید است

7. This radar is operated by an electronic pulse.
[ترجمه ترگمان]این رادار توسط یک پالس الکترونیکی اداره می شود
[ترجمه گوگل]این رادار توسط یک پالس الکترونیکی اداره می شود

8. The police use electronic tags to monitor the whereabouts of young offenders on probation.
[ترجمه ترگمان]پلیس از برچسب های الکترونیکی برای نظارت بر محل نگهداری مجرمان جوان در دوره مشروط استفاده می کند
[ترجمه گوگل]پلیس از برچسب های الکترونیکی برای نظارت بر جایی از مجرمان جوان در پرونده استفاده می کند

9. Unprecedented change has been the keynote of the electronic revolution.
[ترجمه ترگمان]این تغییر بی سابقه، آغاز انقلاب الکترونیکی بوده است
[ترجمه گوگل]تغییرات بی سابقه ای مبنی بر انقلاب الکترونیکی بوده است

10. Electronic ticketing now allows customers to buy airline seats over the phone.
[ترجمه ترگمان]این شرکت اکنون به مشتریان اجازه می دهد تا صندلی های خطوط هوایی را از طریق تلفن خریداری کنند
[ترجمه گوگل]فروش بلیط الکترونیکی در حال حاضر به مشتریان اجازه می دهد صندلی های خطوط هوایی را از طریق تلفن خریداری کنند

11. It was a seamless procession of wonderful electronic music.
[ترجمه ترگمان]این یک حرکت یکپارچه از موسیقی الکترونیکی عالی بود
[ترجمه گوگل]این یکپارچه بدون درز موسیقی فوق العاده الکترونیکی بود

12. This dictionary is available in electronic form.
[ترجمه ترگمان]این فرهنگ لغت در فرم الکترونیک موجود است
[ترجمه گوگل]این فرهنگ لغت در قالب الکترونیکی موجود است

13. All the royal cars are fitted with electronic homing devices.
[ترجمه ترگمان]همه اتومبیل های سلطنتی مجهز به وسایل homing الکترونیکی هستند
[ترجمه گوگل]تمام اتومبیل های سلطنتی با دستگاه های الکترونیکی خانگی نصب شده اند

14. The firm uses electronic filters to prevent workers from accessing the Internet.
[ترجمه ترگمان]این شرکت از فیلتر الکترونیکی برای جلوگیری از دسترسی کارگران به اینترنت استفاده می کند
[ترجمه گوگل]این شرکت از فیلترهای الکترونیکی برای جلوگیری از دسترسی کاربران به اینترنت استفاده می کند

15. Electronic organs are much smaller and cheaper than pipe organs.
[ترجمه ترگمان]ارگان های الکترونیکی بسیار کوچک تر و ارزان تر از اندام های لوله هستند
[ترجمه گوگل]اندام های الکترونیکی بسیار کوچکتر و ارزان تر از اندام های لوله هستند

16. The identity cards are examined by an electronic scanner.
[ترجمه ترگمان]کارت های شناسایی توسط یک اسکنر الکترونیکی بررسی می شوند
[ترجمه گوگل]کارت هویت توسط یک اسکنر الکترونیکی مورد بررسی قرار می گیرد

electronic keyboard

(کامپیوتر) صفحه‌کلید الکترونیکی


electronic publishing

نشر کامپیوتری، نشر الکترونیکی


پیشنهاد کاربران

لوازم برقی

Something that it work with electron

الکترونیک

electronic ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: الکترونیکی
تعریف: حرف اول واژۀ electronic که در ترکیبات گوناگونی به کار می رود و در این ترکیبات عموماً به معنی وابسته به اینترنت یا مخابرات است|||متـ . ای ـ - e


کلمات دیگر: