1. delight in something
لذت بردن از چیزی،کامگیری از چیزی
2. take delight in doing something
از انجام دادن کاری لذت بردن
3. a child's delight with a new toy
شعف بچه به خاطر اسباب بازی جدید
4. intense visceral delight
لذت شدید درونی
5. she took delight in teasing her brother
او از دست انداختن برادرش شادکام می شد.
6. an ecstasy of delight
شور خوشی
7. he was wild with delight
از شدت خوشی سر از پا نمی شناخت.
8. it was a positive delight to meet you
ملاقات شما کاملا محظوظ کننده بود.
9. she was in a tremor of delight
از شدت خوشی می لرزید.
10. her words and smiles told her evident delight in ballet
سخنان و لبخندهایش،شیفتگی بارز او را نسبت به رقص باله آشکار می کرد.
11. after finding the lost jewels, she cackled with delight
پس از یافتن جواهرات گمشده از خوشی قهقهه زد.
12. playing with his grandson, ramin, was his greatest delight
بازی با نوه اش رامین بزرگترین دلخوشی او بود.
13. her appearance on the stage filled the audience with delight
ورود او به صحنه حضار را غرق در شعف کرد.
14. She won the game easily, to the delight of all her fans.
[ترجمه ترگمان]او به آسانی بازی را برنده می شود و از همه fans خوشش می آید
[ترجمه گوگل]او به راحتی بازی را به نفع تمام طرفدارانش به دست آورد
15. He took an almost gleeful delight in showing how wrong they can be.
[ترجمه ترگمان]او از نشان دادن این که چقدر می توانند اشتباه کنند خوشحال بود
[ترجمه گوگل]او لذت تقریبا شاداب را در نشان دادن اینکه چگونه اشتباه می تواند باشد
16. Some people delight in the misfortunes of others.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم از بدبختی دیگران لذت می برند
[ترجمه گوگل]برخی از مردم در بدبختی دیگران لذت می برند
17. The news filled him with inexpressible delight/joy/horror/pain.
[ترجمه ترگمان]این خبر او را سرشار از شادی \/ شادی \/ ناراحتی کرد
[ترجمه گوگل]این خبر او را با لذت / شادی / ترسناک / درد غیر قابل توصیف پر کرد
18. She gave a little squeal of delight.
[ترجمه ترگمان]او از خوشحالی جیغ کشید
[ترجمه گوگل]او صدای کمی از لذت را داد
19. To his delight a familiar, tall, languid figure lowered itself down the steps of a club.
[ترجمه ترگمان]پیکر باریک و بلندقد خود را در میان پله های باشگاه پایین آورد
[ترجمه گوگل]برای لذت بردن از یک چهره آشنا، بلند و ملایم، پایین مراحل یک باشگاه است
20. He seems to take delight in petty cruelty.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که او از این بی رحمی حقیر و حقیر لذت می برد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که در ظلم ظالمان لذت بخش است
21. My initial surprise was soon replaced by delight.
[ترجمه ترگمان]اولین غافلگیری من به زودی با خوشحالی جایگزین شد
[ترجمه گوگل]تعجب اولیه من به زودی توسط لذت جایگزین شد
22. I grinned at him in unashamed delight.
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی بدون خجالت به او نیشخند زدم
[ترجمه گوگل]من در لذت ناخوشایند به او خندیدم