کلمه جو
صفحه اصلی

electrician


معنی : متخصص برق، مکانیک برق
معانی دیگر : تکنسین برق، برق چی، برق کار

انگلیسی به فارسی

متخصص برق، مکانیک برق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who installs, maintains, repairs, or operates electrical equipment for a living.

• person who installs or maintains electrical equipment
an electrician is a person whose job is to install and repair electrical equipment.

دیکشنری تخصصی

[سینما] برقکار
[برق و الکترونیک] برقکار

مترادف و متضاد

electrical technician


متخصص برق (اسم)
electrician

مکانیک برق (اسم)
electrician

Synonyms: electronics technician, electrical expert, juicer, lineman, linesman, wireman


جملات نمونه

1. the electrician installed the new fixtures
برق کار وسایل جدید را نصب کرد.

2. Our washing machine has broken; I'll ring the electrician.
[ترجمه T] ماشین لباسشویی مشکل دارد ، به برق کار زنگ خواهم زد.
[ترجمه ❤A.k❤] ماشین لباسشویی ما مشکلی دارد، من به برق کار زنگ خواهم زد
[ترجمه Fatemeh] ماشین لباس شویی ما مشکلی دارد ، من به برق کار زنگ خواهم زد .
[ترجمه ترگمان]ماشین لباسشویی ما شکسته، از برق کار زنگ می زنم
[ترجمه گوگل]ماشین لباسشویی ما شکسته است من برق را حلقه می کنم

3. We need to call in an electrician to sort out the wiring.
[ترجمه دینا] باید به یک برقکار زنگ بزنیم تا سیم ها را مرتب کند.
[ترجمه ترگمان]باید به یه برق کار زنگ بزنیم تا سیم کشی رو جور کنه
[ترجمه گوگل]ما باید یک برقکار تماس بگیریم تا سیم کشی را مرتب کنیم

4. He was an electrician by profession.
[ترجمه مه یاس] او یک برقکار حرفه ای بود
[ترجمه ترگمان]حرفه ای بود
[ترجمه گوگل]او برق حرفه ای بود

5. The electrician took the houselights down.
[ترجمه ترگمان]برق برق کار کرد
[ترجمه گوگل]الکتریک خانه ها را پایین می آورد

6. The electrician chiseled a hole in the wall to fit a door bell.
[ترجمه ترگمان]برق برق از دیوار بالا رفت و در را باز کرد
[ترجمه گوگل]الکتریک یک سوراخ در دیوار را به یک زنگ درب متصل کرد

7. The only electrician we could get hold of was miles away.
[ترجمه ترگمان]تنها electrician که می تونستیم ازش ون فاصله بگیریم فرسنگ ها از اینجا دور بود
[ترجمه گوگل]تنها برق که می توانستیم از آن فاصله بگیریم

8. An electrician repaired the cooker.
[ترجمه ترگمان]یک برق کار دیگ زودپز را تعمیر کرد
[ترجمه گوگل]یک برقکار آشپز را تعمیر کرد

9. The electrician killed the live circuit.
[ترجمه ترگمان]برق کار یک مدار زنده را کشت
[ترجمه گوگل]الکتریک مدار زنده را کشته است

10. The electrician ran a wire from the kitchen to the bedroom.
[ترجمه ترگمان]برق برق از آشپزخانه به اتاق خواب دوید
[ترجمه گوگل]الکتریک یک سیم از آشپزخانه به اتاق خواب گذاشت

11. The electrician will come round to collect the electricity fee for the month one of these days.
[ترجمه ترگمان]The برای جمع آوری هزینه برق ماه یکی از این روزها گرد هم خواهد آمد
[ترجمه گوگل]برق یکی از این روزها برای جمع آوری هزینه برق برای ماه می آید

12. The electrician must have called this morning when we were out - there's a note on the door mat.
[ترجمه ترگمان]حتما امروز صبح وقتی بیرون بودیم یک یادداشت روی پادری هست
[ترجمه گوگل]الکتریست باید این صبح وقتی که ما خارج شدیم تماس گرفتیم - یک یادداشت در مات درب وجود دارد

13. The electrician has diagnosed a fault in the wiring.
[ترجمه ترگمان]The تشخیص داده در سیم کشی را تشخیص داده است
[ترجمه گوگل]الکتریکی خطا در سیم کشی را تشخیص داده است

14. I've heard an electrician got hurt when he hiked.
[ترجمه ترگمان]شنیدم وقتی داشت پیاده روی می کرد برق برق می زد
[ترجمه گوگل]من شنیده ام برق کار او زمانی که او hiked صدمه دیده است

پیشنهاد کاربران

برق کار از همشون درست تره

مکانیک برق. 😎😎

کسی که با برق سروکار دارد ، برق کار ، مهندس برق

مهندس برق؛برق کار

متخصص برق

کسی که در برق تخصص دار
متخصص برق، مهندس برق ، کسی که با تحصیل متخصص برق شده

برق کار خیلی درست تره

برقکار درسته


برق کار، برق چی، مکانیک برق
کسی که با برق سروکار دارد

در قرن 17 و 18 در اروپا این واژه اصلاً به معنای امروزی آن نبود و به کسی گفته می شد که دانش آنروز در حوزه الکتریک ( به معنای گیلبرتی آن ) را داشت.

برق کار از همه درسته


کلمات دیگر: