کلمه جو
صفحه اصلی

gauntlet


معنی : دستکش بلند، دستکش اهنی، دعوت بمبارزه
معانی دیگر : (در قرون وسطی) دستکش زرهی (دستکش چرمی دارای صفحه های فلزی که برای حفاظت دست ها در جنگ پوشیده می شد)، دستکش آستین دار (که تا زیر آرنج را می پوشاند)، (پیراهن دوزی) سر آستین چین دار، رجوع شود به: gantlet

انگلیسی به فارسی

دستکش بلند، دستکش آهنی، دعوت به مبارزه


دستکش، دستکش بلند، دستکش اهنی، دعوت بمبارزه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: gauntleted (adj.)
عبارات: throw down the gauntlet, take up the gauntlet
(1) تعریف: a metal glove worn as part of a suit of armor.

(2) تعریف: a long glove that extends above the wrist.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a form of punishment, formerly used esp. by the military, in which two rows of people beat someone who was forced to run between them.

- Found guilty of thieving, the soldier was forced to run the gauntlet.
[ترجمه ترگمان] سرباز وظیفه دزدی را پیدا کرد، سرباز مجبور بود جلو آن ها را بگیرد
[ترجمه گوگل] سرباز گناهکار را به قتل رساند، مجبور شد که دستکش را اجرا کند

(2) تعریف: the two rows of people who gave such punishment.

(3) تعریف: any ordeal or trial.

- the gauntlet of criticism
[ترجمه ترگمان] مبارزه انتقاد
[ترجمه گوگل] دستکش انتقاد

• armored medieval glove (part of a knight's armor); glove with a cuff that covers the wrist
gauntlets are long, thick, protective gloves.
if you throw down the gauntlet, you challenge someone to argue or compete with you. if you take up the gauntlet, or if you pick up the gauntlet, you accept someone's challenge.
if you run the gauntlet, you go through an unpleasant experience in which people attack or criticize you.

مترادف و متضاد

دستکش بلند (اسم)
gantlope, gauntlet, mitt

دستکش اهنی (اسم)
gauntlet

دعوت به مبارزه (اسم)
gauntlet

جملات نمونه

1. take up the gauntlet
1- دعوت به مبارزه را پذیرفتن 2- دفاع از کسی (یا چیزی) را بعهده گرفتن

2. throw down the gauntlet
به مبارزه طلبیدن،نفس کش طلبیدن

3. She picked up the gauntlet in her incisive Keynote Address to the Conference.
[ترجمه ترگمان]سخنان نافذ و نافذ خود را به سوی کنفرانس بر زبان آورد
[ترجمه گوگل]او دستنشینی را در سخنرانی کلیدی خود برای کنفرانس به دست آورد

4. They have thrown down the gauntlet to the PM by demanding a referendum.
[ترجمه ترگمان]آن ها با درخواست یک همه پرسی، مبارزه خود را به نخست وزیر محکوم کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها با درخواست یک رفراندوم، دستگیره را به PM واگذار کردند

5. He was quick to take up the gauntlet thrown down by the opposition.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت به سوی مخالفان حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]او سریعا دستگیر شد و دستگیر شدگان توسط مخالفان

6. Some of the witnesses had to run the gauntlet of television cameras and reporters.
[ترجمه ترگمان]برخی از شاهدان مجبور بودند جلوی پای دوربین و گزارشگران تلویزیونی را بگیرند
[ترجمه گوگل]برخی از شاهدان باید دستکش دوربین های تلویزیونی و خبرنگاران را اجرا کنند

7. Luxury car firm Jaguar has thrown down the gauntlet to competitors by giving the best guarantee on the market.
[ترجمه ترگمان]شرکت خودرو لوکس جگوار با ارائه بهترین ضمانت در بازار به سوی رقبا پیش رفته است
[ترجمه گوگل]Jaguar شرکت خودروی لوکس با دادن بهترین تضمین در بازار، دستکش خود را به رقبا رها کرد

8. She has thrown down the gauntlet to the newspaper by accusing it of libel.
[ترجمه ترگمان]او با متهم کردن تهمت به تهمت پای خود را به سوی روزنامه کشانده است
[ترجمه گوگل]او با اتهام زورگویی به این روزنامه دستگیر شده است

9. Every day they had to run the gauntlet of hostile journalists on their way to school.
[ترجمه ملیحه] هر روز انها محبور بودند از وسط خبرنگاران دشمن بدوند در راهشان به مدسه
[ترجمه ترگمان]هر روز مجبور بودند جلوی پای روزنامه نگاران دشمن را بگیرند
[ترجمه گوگل]هر روز آنها مجبور بودند دستکش روزنامه نگاران متخاصم را در راه خود به مدرسه ببرند

10. Our players have to go through a gauntlet of fans to get to their cars.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان ما باید از میان مبارزه طرفداران عبور کنند تا به خودروهای خود برسند
[ترجمه گوگل]بازیکنان ما باید از دستکش طرفداران برای رسیدن به اتومبیل خود استفاده کنند

11. I will have to walk the two-block gauntlet to Public School 4
[ترجمه ترگمان]من مجبور خواهم بود که این دو جبهه را پیاده کنم و به مدرسه دولتی ۴ پا بگذارم
[ترجمه گوگل]من باید دستکش دو بلوک را به مدرسه دولتی 4 ببرم

12. A defendant should be required to run the gauntlet of the criminal court system only once.
[ترجمه ترگمان]یک متهم باید برای اداره دادگاه جنایی تنها یک بار مورد نیاز باشد
[ترجمه گوگل]یک متهم باید فقط یک بار دستگیر سیستم دادگاه کیفری شود

13. Before getting the proposals accepted, the government had to run the gauntlet of hostility from its own supporters.
[ترجمه ترگمان]پیش از این که پیشنهادها مورد قبول واقع شود، دولت مجبور بود مبارزه خصمانه با حامیان خود را اجرا کند
[ترجمه گوگل]قبل از پذیرفتن پیشنهادها، دولت مجبور بود که از طرفداران خود دست به دامن دشمنی بزند

14. The trucks tried to drive to the British base, running the gauntlet of marauding bands of gunmen.
[ترجمه ترگمان]کامیون ها تلاش کردند تا به پایگاه انگلیسی ها حرکت کنند و مبارزه با گروه های مسلح مردان مسلح را اداره کنند
[ترجمه گوگل]کامیونها تلاش کردند تا به پایگاه بریتانیایی رانندگی کنند، دست کم از دستگیرشدگان گروههای مسلح استفاده میکردند

اصطلاحات

take up the gauntlet

1- دعوت به مبارزه را پذیرفتن 2- دفاع از کسی (یا چیزی) را به‌عهده گرفتن


throw down the gauntlet

به مبارزه طلبیدن، نفس‌کش طلبیدن


پیشنهاد کاربران

تونلِ وحشت

صفوف ضرب و شتم، ستون کتک ( دو ستون انسانی که برای ضرب و شتم اسرا و زندانیان ایجاد می شود. به نحوی که اسیر را مجبور به عبور از بین این ستونها کرده و همزمان او را می زنند )

دستوانه

راهروی لت و کوب، مسیر کتک زدن

تحدّی


کلمات دیگر: