کلمه جو
صفحه اصلی

emotionless


معنی : عاری از احساسات
معانی دیگر : عاری از احساسات

انگلیسی به فارسی

عاری از احساسات


بدون احساس، عاری از احساسات


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of emotion.

• unemotional, insensitive, uncaring

مترادف و متضاد

unfeeling, undemonstrative


عاری از احساسات (صفت)
senseless, insensible, heartless, dead-hearted, emotionless, stockish, iron-hearted, marble-hearted

Synonyms: blank, chill, cold, cold-blooded, cold fish, cool, cool cat, deadpan, detached, dispassionate, distant, flat, frigid, glacial, heartless, icy, immovable, impassive, impersonal, in cold blood, indifferent, laid back, matter-of-fact, nonemotional, nowhere, poker face, remote, reserved, stony-eyed, thick-skinned, toneless, unemotional, unimpassioned, with straight face


Antonyms: demonstrative, emotional, feeling, passionate, sympathetic


جملات نمونه

1. You always thought of me as emotionless.
[ترجمه ترگمان] تو همیشه به من مثل یه بی احساس فکر می کردی
[ترجمه گوگل]شما همیشه از من عصبانی نیستید

2. Who says the wind is emotionless? I can hear her laughter soft sighs even in spring.
[ترجمه ترگمان]کی گفته باد عاری از احساسات است؟ حتی در بهار صدای خنده او را می شنوم
[ترجمه گوگل]چه کسی می گوید باد بدون احساس است؟ می توانم صدای خنده او را حتی در بهار بشنوم

3. My voice surprised me; it was even and emotionless.
[ترجمه ترگمان]صدایم مرا متعجب کرد؛ حتی و بدون احساس بود
[ترجمه گوگل]صدای من مرا شگفت زده کرد؛ این حتی و بدون احساس بود

4. He stood emotionless as he heard the judge pass sentence.
[ترجمه ترگمان]همان طور که صدای pass قاضی را می شنید، بی احساس و عاری از احساس بود
[ترجمه گوگل]او با بی حوصلگی ایستاد، چون شنید که قاضی حکم را گذراند

5. He kept his emotionless objectivity and faith in the cause he served.
[ترجمه ترگمان]اون از objectivity بی عاری کرده بود و به این دلیل که خدمت کرده بود ایمان داشت
[ترجمه گوگل]او عقیده و ایمان بی عاطفه خود را به دلیل اینکه او خدمت کرده بود، حفظ کرد

6. Try to be emotionless, oblivious, and to despair.
[ترجمه ترگمان]سعی کن بدون احساس و بدون احساس و نا امید باشی
[ترجمه گوگل]سعی کنید بی عاطفه، بی توجه و ناامید باشید

7. But, in political and human terms, he clearly represents everything Ayckbourn most dislikes: a serene detachment and emotionless cool.
[ترجمه ترگمان]اما، در شرایط سیاسی و انسانی، او به روشنی همه چیز Ayckbourn را نشان می دهد: یک واحد آرام و عاری از احساس
[ترجمه گوگل]اما، به لحاظ سیاسی و انسانی، او به وضوح همه چیزهایی را که آیکبورن بیشترین ناسازگاری ها را نشان می دهد، نشان می دهد: یک جدایی بی نظیر و خنثی بدون احساس

8. Another common mistake is monotone ( one tone ) emotionless speech.
[ترجمه ترگمان]یک اشتباه رایج دیگر یکنواخت (یک لحن)در حال emotionless است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از اشتباهات رایج، یکنواخت (یک تن) سخنرانی بدون احساس است

9. How can ability make him not enchanted? Is the for love or money emotionless fluctuant?
[ترجمه ترگمان]چه طور می توانید او را طلسم کنید؟ عشق یا پول بدون احساس؟
[ترجمه گوگل]چگونه توانایی او را نه مسحور؟ آیا برای عشق و یا پول بی عاطفه نوسان است؟

10. For the first My heart melted by the lyrics that I felt so emotionless.
[ترجمه ترگمان]برای اولین بار قلبم با شعری که احساس کردم عاری از احساس بود آب شد
[ترجمه گوگل]برای اولین بار قلب من ذوب شده توسط اشعار که من احساس بسیار بی احساس

پیشنهاد کاربران

بی احساس

بی روح

بی احساس ، بی روح
an emotionless voice
صدایی بی روح 🦒
ریاضی 91 ، زبان 86

وابستگی شدید به یه چیز یا شخص

واقعاً در تعجبم، شوکه شدم وقتی ترجمه به این اشتباهی رو دیدم
My voice was even and emotionless
صدای من حتی و بی احساس بود.
😂
دوست عزیز کلمه even اینجا به معنی صاف و یکنواخت هست
ترجمه صحیح؛
صدایم یکنواخت و بی احساس بود


کلمات دیگر: