کلمه جو
صفحه اصلی

embowel


معنی : روده در اوردن از، در روده گذاردن، در شکم چیزی قرار دادن
معانی دیگر : (مهجور) به طور ژرف در زمین غرس کردن (گیاه و درخت)، عمیق کاشتن

انگلیسی به فارسی

کیسه خواب، روده در اوردن از، در روده گذاردن، در شکم چیزی قرار دادن


روده در آوردن از، در شکم چیزی قرار دادن، در روده گذاردن


انگلیسی به انگلیسی

• disembowel, gut, eviscerate; remove the internal contents of

مترادف و متضاد

روده در اوردن از (فعل)
gut, disembowel, embowel

در روده گذاردن (فعل)
embowel

در شکم چیزی قرار دادن (فعل)
embowel


کلمات دیگر: