کلمه جو
صفحه اصلی

fester


معنی : چرک، گندیدن، چرک کردن
معانی دیگر : چرک کردن (زخم و غیره)، گزک زدن، پوسیدن، فاسد شدن، (مجازی) بد تر شدن، فساد

انگلیسی به فارسی

چرک، فساد، چرک کردن، گندیدن


غرق شدن، چرک، چرک کردن، گندیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: festers, festering, festered
(1) تعریف: to become filled with pus; become infected.

- Take care of that boil, or it will fester.
[ترجمه هانیه م] مراقب آن جوش باشید وگرنه چرکین می شود.
[ترجمه ترگمان] مواظب این جوش و جوش باشید، یا این وضع چرکین می شود
[ترجمه گوگل] مراقب باشید که جوش بخورید یا آن را بشویید

(2) تعریف: to be or become a source of growing irritation.

- His resentment of his brother festered until he could no longer contain it.
[ترجمه ترگمان] خشم برادرش چرک کرد تا اینکه دیگر تاب نیاورد
[ترجمه گوگل] نارضایتی او از برادرش ناپدید شد تا زمانی که دیگر نمی توانست آن را داشته باشد

(3) تعریف: to become rotten or corrupt.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to become infected, inflamed, or rotten.
اسم ( noun )
• : تعریف: an infected sore.

• sore, inflamed wound
be inflamed; produce pus (from a sore); cause pain; decay; eat away at; leave a scar
if an unpleasant situation, feeling, or thought festers, it grows worse.
when a wound festers, it becomes infected and produces pus.

مترادف و متضاد

چرک (اسم)
filth, impurity, slag, fester, smear, dirt, corruption, pus, lymph, pyorrhea, pyorrhoea, soilure

گندیدن (فعل)
putrefy, fester

چرک کردن (فعل)
soil, putrefy, begrime, stain, fester, grime, moil, draggle, suppurate

intensify; become inflamed


Synonyms: aggravate, blister, canker, chafe, decay, gall, gather, irk, maturate, putrefy, rankle, rot, smolder, suppurate, ulcer, ulcerate


Antonyms: dissipate, get better, heal, lessen


جملات نمونه

1. comradeship can fester into hatred
رفاقت می تواند به تنفر بیانجامد.

2. It's lucky that the wound did not fester.
[ترجمه ترگمان]خیلی خوش شانسه که جراحت چرک نکرده
[ترجمه گوگل]خوش شانس است که زخم ناپدید نشود

3. The wound began to fester.
[ترجمه ترگمان]زخم چرک می کرد
[ترجمه گوگل]زخم آغاز شد

4. Resentments are starting to fester.
[ترجمه ترگمان] Resentments داره چرک میکنه
[ترجمه گوگل]خشونت ها شروع به غرق شدن می کنند

5. Expectations that go unmet often fester and lead to frustration.
[ترجمه ترگمان]انتظارات که برآورده نمی شوند، اغلب چرکین می شوند و منجر به سرخوردگی می شوند
[ترجمه گوگل]انتظارات ناخوشایند اغلب غرق می شود و منجر به سرخوردگی می شود

6. Can be tympanitis of chronic fester sex still treated?
[ترجمه ترگمان]می تونه یه سکس کثیف chronic داشته باشه که هنوز با هم درمان می شه؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم تمپانیت جنس مزمن مزمن هنوز درمان می شود؟

7. A dirty wound will probably fester.
[ترجمه هانیه] زخم کثیف احتمالا چرکین خواهد شد.
[ترجمه ترگمان] یه زخم کثیف ممکنه چرک کنه
[ترجمه گوگل]زخم کثیف احتمالا غرق خواهد شد

8. Sty fester how won't cure grow beehive to organize?
[ترجمه ترگمان]چه جوری درمان رو پرورش میده که درمان رو درمان نمی کنه؟
[ترجمه گوگل]Sty fester چگونه چرک رشد عسل را برای سازماندهی نمی کند؟

9. The chops will fester and go to waste.
[ترجمه هانیه] تکه های گوشت فاسد می شوند و هدر می روند
[ترجمه ترگمان]تکه های گوشت فاسد می شوند و به هدر می روند
[ترجمه گوگل]ریزه اندامها میچرخند و به هدر میافتند

10. Our wounds will continue to fester and never heal.
[ترجمه ترگمان]زخمه ای ما به چرک و چرک می ره و هیچ وقت التیام پیدا نمی کنه
[ترجمه گوگل]زخم های ما ادامه خواهد داد و هرگز نابود نخواهند شد

11. I got acute fester sex quinsy, the symptom is very serious, but why to have a fever, also did not catch a cold?
[ترجمه ترگمان]من fester سکسی دارم، علائم بیماری خیلی جدی هستند، علائم بیماری خیلی جدی هستند، اما چرا باید تب داشته باشی و سرما نخوری؟
[ترجمه گوگل]من حنجره ای از جنس فست فود را تجربه کردم، علامت بسیار جدی است، اما چرا برای داشتن تب، همچنین سردی نداشت؟

12. My wounds grow foul and fester Because of my folly.
[ترجمه ترگمان]زخم ها به خاطر حماقت من کثیف می شوند و چرک می کنند
[ترجمه گوگل]زخم های من ناخوشایند و غم انگیز است

13. If you don't take the splinter out, it will fester.
[ترجمه ترگمان]اگر آن تراشه را بیرون نکشی، چرک می کند
[ترجمه گوگل]اگر فشردگی را از دست ندهید، فست فود می شود

14. It's better to expressed your anger than let it fester inside you.
[ترجمه ترگمان]بهتر است خشم خود را بیان کنید تا اینکه اجازه دهید در درون شما چرکین شود
[ترجمه گوگل]بهتر است که خشم خود را بیان کنید تا اینکه درون شما غرق شود

The wound became inflamed and festered.

زخم متورم شد و چرک کرد.


Carcasses of horses were festering in the battlefield.

لاشه‌های اسبان در میدان جنگ می‌پوسیدند.


Comradeship can fester into hatred.

رفاقت می‌تواند به تنفر بینجامد.


resentment that festered until it broke out in violence

خشمی که به وخامت گرایید و به صورت خشونت متجلی شد


پیشنهاد کاربران

چرک دار کردن، پوساندن، گنداندن

بدتر شدن اوضاع ( در مورد احساسات بد )

تکان دادن حرکت دادن

بدتر شدن زخم یا کبودی
With out treatment and rest my sprained ankle has continued to FESTER and is now black and blue in color.


حاد تر شدن، شدید تر شدن، بیشتر شدن


کلمات دیگر: