کلمه جو
صفحه اصلی

fatuity


معنی : حماقت، نفهمی، بیشعوری، بی خردی، ابلهی
معانی دیگر : بی شعوری (همراه با از خود راضی گری)، خریت، گولی

انگلیسی به فارسی

بیشعوری، حماقت، بی‌خردی، نفهمی، ابلهی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: fatuities
مشتقات: fatuitous (adj.)
(1) تعریف: stupidity or foolishness, esp. when accompanied by smugness or complacency.

(2) تعریف: a stupid or foolish act, gesture, utterance, or attitude.

• stupidity; self-satisfied stupidity

مترادف و متضاد

folly


حماقت (اسم)
idiocy, foolishness, stupidity, idiotism, asininity, folly, silliness, hebetude, lunacy, fatuity, unreason, tommyrot

نفهمی (اسم)
fatuity

بیشعوری (اسم)
fatuity

بی خردی (اسم)
folly, fatuity, indiscretion, unreason

ابلهی (اسم)
idiocy, folly, fatuity

Synonyms: absurdity, asininity, foolishness, idiocy, stupidity


جملات نمونه

1. It also encourages people to banish the fatuity, to be creative and push the social progress continuously.
[ترجمه ترگمان]این قانون همچنین مردم را تشویق می کند که این فرد را از خود دور کنند، خلاق باشند و پیشرفت اجتماعی را به طور مداوم به جلو هل دهند
[ترجمه گوگل]همچنین مردم را تشویق می کند که از خشونت بیرون بیایند، خلاق باشند و به طور مداوم پیشرفت اجتماعی را تحریک کنند

2. The person of the stupid fatuity, then would be more stupid ignorant.
[ترجمه ترگمان]آن وقت کسی که این سخنان احمقانه را به زبان می آورد ابلهی بیش از این نادان نخواهد بود
[ترجمه گوگل]شخص فتوای احمق، سپس بی احترامی احمقانه خواهد بود

3. Whether the fatuity of the Chinese emperor and his ministers in Qing dynasty is the secondary cause of the failure in the Opium War ?
[ترجمه ترگمان]این که آیا بلاهت امپراتور چین و وزیران وی در سلسله کینگ، علت اصلی شکست در جنگ تریاک است یا نه؟
[ترجمه گوگل]این که آیا غرور امپراتور چینی و وزیران او در سلسله چینگ، دلیل ثانویه شکست در جنگ تریاک است؟

4. Therefore, ignorance of history often leads to fatuity in politics.
[ترجمه ترگمان]از این رو، نادانی تاریخ اغلب منجر به حماقت در سیاست می شود
[ترجمه گوگل]بنابراین نادیده گرفتن تاریخ اغلب منجر به بی نظمی در سیاست می شود

5. Hee Murong fatuity oppressive, heavy taxes, the people's pain, resentment everywhere.
[ترجمه ترگمان]هر کس که این کار را می کرد، باید این کار را می کرد، نه این که چیزی از این تجاوز و شکایت سنگین، مالیات های سنگین، درد مردم، همه جا را از پا درآورد
[ترجمه گوگل]Hee Murong بی تابیت سرکوبگر، مالیات سنگین، درد مردم، نفرت در همه جا

6. Liu Chan fatuity incompetence, in order to have the minister who died, 263 AD, Shu Weiwasout by.
[ترجمه ترگمان]لیو چان (Liu Chan)، به منظور داشتن وزیر کشته شده، ۲۶۳ سال پس از میلاد، شو Weiwasout، درگذشت
[ترجمه گوگل]لیو چان بی کفایتی خفیف، به منظور وزیر که درگذشت، 263 AD، Shu Weiwasout توسط

7. The impulse, oppressed and suffocated by fatuity and fear, produces the intense contrast between exuberance and suffocation, conveying the agonized mentality of the hero and heroine.
[ترجمه ترگمان]انگیزه ای که از ترس و وحشت خفه و خفه می شد، تضاد شدید بین کثرت و خفگی را پدید می آورد و طرز تفکر دردمند قهرمانان و قهرمان را به خود می آورد
[ترجمه گوگل]تحریک، مظلوم و خجالت آور با بی نظمی و ترس، کنتراست شدید بین انبوه و خفقان را ایجاد می کند و ذهنیت تهاجمی قهرمان و قهرمان را انتقال می دهد

8. God never puts blame on people's fatuity, but people put blame on God of unjust.
[ترجمه ترگمان]خدا هرگز کسی را سرزنش نمی کند، اما مردم خدا را ناعادلانه می دانند
[ترجمه گوگل]خداوند هرگز در سرزنش مردم سرزنش نمی کند، اما مردم به خدا سوگند می خورند

9. The civilization is a concept which is opposite to barbarism, fatuity and ignorance. It symbolizes the progressive degree and civilized state of human society.
[ترجمه ترگمان]تمدن مفهومی است که مخالف توحش، حماقت و جهالت است نارنجی نماد پیشرفت و پیشرفت جامعه انسانی در جامعه انسانی است
[ترجمه گوگل]تمدن مفهومی است که مخالف بربریت، بی نظمی و جهل است این نماد درجه پیشرفت و حالت متمدن جامعه بشری است

10. This is no doubt the first step out of confusion and fatuity.
[ترجمه ترگمان]این شکی نیست که نخستین قدم از گیجی و نفهمی است
[ترجمه گوگل]این بدون شک اولین گام از سردرگمی و بی نظمی است

11. She loves this naive and unpretending world, and also feels sorry for the fatuity and getting behind of this world.
[ترجمه ترگمان]او این دنیا ساده و بدون ادعا را دوست دارد، و همچنین برای مردی که این حرف را زده و از این دنیا می رود احساس تاسف می کند
[ترجمه گوگل]او این جهان ساده و بی تکلف را دوست دارد و همچنین متاسف است که از بی تفاوتی و عقب ماندن از این جهان است

12. Later he became the king, but because of his fatuity, the country soon perished.
[ترجمه ترگمان]چندی بعد او شاه شد، بلکه به خاطر بی شعوری او، کشور به زودی از بین رفت
[ترجمه گوگل]بعدا او پادشاه شد، اما به دلیل خلوصش، کشور به زودی از بین رفت

13. First, it reflects the females status, fortune, bondage of spirit and the spiritual tragedy made by fatuity at that time.
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، جایگاه بانوان، ثروت، بندگی روح و تراژدی معنوی را که در آن زمان به وجود آمده بود، منعکس می کند
[ترجمه گوگل]اول، آن را نشان می دهد وضعیت زنان، ثروت، اسارت روح و تراژدی روحانی که در آن زمان ناخوشایند بود

14. Wang Luyan then to this kind of hold the fatuity, numbness of the society of value of having the money supremacy, cold carried on judgment.
[ترجمه ترگمان]وانگ Luyan پس از آن به این نوع نگاه کردن بر حماقت، بی حسی جامعه ارزش داشتن برتری پول، سرمای گذاری بر قضاوت ادامه داد
[ترجمه گوگل]وانگ لوئیان سپس به این نوع از نومیدی، نومیدی جامعه ارزشی از داشتن قیمتی پولی، سرمایه گذاری در قضاوت را حفظ می کند


کلمات دیگر: