کلمه جو
صفحه اصلی

gambit


معنی : بذله، شروع بازی شطرنج، موضوع بحی
معانی دیگر : (شطرنج - حرکت اول بازی که در آن شطرنج باز در مقابل از دست دادن یک پیاده یا مهره ی دیگر موقعیت خوب به دست می آورد) گامبی، از دست دادن یکی دو پیاده دربرابر تحصیل امتیازاتی، موضوع بحک

انگلیسی به فارسی

گامبیت، بذله، شروع بازی شطرنج، موضوع بحی


شروع بازی شطرنج، از دست دادن یکی دو پیاده دربرابر تحصیل امتیازاتی، بذله، موضوع بحث


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: in chess, a tactic of sacrificing a pawn or other piece in order to gain an advantage.
مشابه: tactics

(2) تعریف: a tactic or maneuver designed to gain an advantage, esp. one that involves some sacrifice on one's part.
مشابه: maneuver, ploy

- Offering his services for no pay was a gambit that paid off, because it allowed him to make a name for himself and eventually get high-paying clients.
[ترجمه ترگمان] یک gambit بود که به او پرداخت می شد، زیرا به او اجازه می داد تا برای خود شهرتی به دست آورد و در نهایت مشتریان پردرآمد خود را به دست آورد
[ترجمه گوگل] ارائه خدمات خود را برای پرداخت بدون پرداخت هزینه بود که پرداخت می شود، زیرا اجازه داد او را به نام برای خود و در نهایت مشتریان با پرداخت بالا

(3) تعریف: a remark or question used to open a conversation.

• tactic in which a piece is sacrificed to gain an advantage (chess); maneuver by which one seeks to gain an advantage
a gambit is something that you do or say in a situation or game in order to try to gain an advantage.
a gambit is also something you say to someone in order to start a conversation with them.

مترادف و متضاد

Synonyms: artifice, design, device, gimmick, jig, maneuver, play, ploy, ruse, trick


بذله (اسم)
quip, joke, jest, bon mot, gambit, mot, facetiae

شروع بازی شطرنج (اسم)
gambit

موضوع بحی (اسم)
gambit

plan, plot


جملات نمونه

1. Her clever opening gambit gave her an early advantage.
[ترجمه سیروس] بازی هوشمندانه ابتدایی او برتری اولیه به او داد
[ترجمه محمود] شروع هوشمندانه او برتری زودهنگام به او داد.
[ترجمه ترگمان]کار زیرکانه او به او یک مزیت اولیه داد
[ترجمه گوگل]گابایت او باهوش هوشمندانه مزیت او را به او داد

2. His opening gambit at the debate was a direct attack on Government policy.
[ترجمه ترگمان]حرکت اول او در مناظره یک حمله مستقیم به سیاست دولت بود
[ترجمه گوگل]گابریت باز در این بحث، حمله مستقیم به سیاست دولت بود

3. His idea of a brilliant conversational gambit is 'What's a nice girl like you doing in a place like this?'
[ترجمه ترگمان]فکر او این بود که چه دختر نازنینی مثل شما در چنین جایی چنین کاری را انجام می دهد؟
[ترجمه گوگل]ایده خود را از یک گانگستر مکالمه درخشان است 'چه دختر زیبا مثل شما در این مکان انجام می دهید؟'

4. These questions are often an opening gambit for a negotiation.
[ترجمه ترگمان]این سوالات اغلب یک gambit باز برای مذاکره هستند
[ترجمه گوگل]این سوالات اغلب یک گیبیت باز برای مذاکره هستند

5. His favourite opening gambit is: "You are so beautiful, will you be my next wife?"
[ترجمه ترگمان]اولین حرکتش این است: \"شما خیلی زیبا هستید، آیا شما همسر بعدی من خواهید بود؟\"
[ترجمه گوگل]گابریت بازاریابی مورد علاقه او این است: 'شما خیلی زیبا هستید، آیا شما همسر بعدی من هستید؟'

6. This gambit nevertheless breaks the ice, and they begin by discussing the merits of various brands of scotch.
[ترجمه ترگمان]این حرکت، با این حال، یخ را می شکند و آن ها با بحث در مورد مزایای برنده ای مختلف اسکاچ شروع می کنند
[ترجمه گوگل]با این وجود این گیمبت یخ را تجزیه می کند و با بحث در مورد مزایای مارک های مختلف اسکاچ شروع می شود

7. Warwick's opening gambit is to blur the line between consciousness and intelligence.
[ترجمه ترگمان]اولین حرکتش برای محو کردن خط بین آگاهی و هوش است
[ترجمه گوگل]گابریت باز وارویک خط بین آگاهی و هوش است

8. At other times it is a gambit to extract the maximum price concession from the seller.
[ترجمه ترگمان]در زمان های دیگر، یک حرکت gambit برای استخراج بالاترین امتیاز قیمت از فروشنده است
[ترجمه گوگل]در دیگر زمانها، یک گامبیت برای به دست آوردن امتیاز حداکثر قیمت از فروشنده است

9. As this gambit brought no success, she returned to the salt.
[ترجمه ترگمان]وقتی این تاکتیک موفق نشد او به سمت نمک برگشت
[ترجمه گوگل]همانطور که این گامبیت موفق نشد، به نمک بازگشت

10. But it's just the opening gambit in what could be a long chess match.
[ترجمه ترگمان]اما این تنها راه باز کردن این بود که چه چیزی می تواند یک مسابقه شطرنج طولانی باشد
[ترجمه گوگل]اما این فقط گیبیت باز است که می تواند یک بازی شطرنج طولانی باشد

11. Firstly, using GAMBIT carves up gas film's mesh in the hydrostatic gas spherical bearing, set up model and set sound boundary condition.
[ترجمه ترگمان]ابتدا استفاده از gambit باعث ایجاد شبکه گاز در شکل کروی گاز هیدرو استاتیک، تنظیم مدل و تنظیم شرایط مرزی به صدا در می آید
[ترجمه گوگل]در مرحله اول، با استفاده از GAMBIT مش فیلتر گازی را در حوزه کروی گازی هیدرواستاتیک برش می دهیم، مدل را تنظیم می کنیم و شرایط مرز صدا را تنظیم می کنیم

12. The Florida - friend gambit had not fooled Sweeting for an instant.
[ترجمه ترگمان] اون دوست \"فلوریدا\" یه لحظه هم گول نخورد
[ترجمه گوگل]گابمیت دوست فلوریدا برای یک لحظه فریب خوردن Sweeting را نداشت

13. His favorite opening gambit is: " What a beautiful day! "
[ترجمه ترگمان]اولین حرکتش این است: \"چه روز زیبایی!\"
[ترجمه گوگل]گابریت بازاریابی مورد علاقه او این است: 'چه زیبا روز! '

14. Hyundai followed up its Super Bowl gambit with an ad blitz in ABC's Academy Awards broadcast, its first national play with the Oscars.
[ترجمه ترگمان]شرکت هیوندای پس از بازی در مراسم اهدای جوایز آکادمی ABC در اولین بازی ملی خود با اسکار به جلو حرکت کرد
[ترجمه گوگل]هیوندای دنباله گابیت Super Bowl خود را با یک آگهی تبلیغاتی در جوایز آکادمی ABC، اولین بازی ملی خود با اسکار، پیگیری کرد

پیشنهاد کاربران

- - نوعی شروع بازی شطرنج که بازیکن با سوزاندن چند مهره پیاده خود موقعیت های بهتر را در ادامه بازی برای خود ایجاد می کند - - -
استراتژی ( ریختن ) ، مانور ( دادن با چیزی ) ، طرح و برنامه، فکر بکر ( زدن ) ، ایده بکر ( زدن ) ، ریسک کردن از روی برنامه ( به امید نتیجه دادن در آینده ) ، قمار کردن
سر صحبت ( را باز کردن ) ،



آغاز گفتگو با مطرح کردن جمله ای در مورد مثلا آب وهوا

شروع، پایان و نوبت گیری در مکالمه

a thing that somebody does, or something that somebody says at the beginning of a situation or conversation, that is intended to give them some advantage. Ox

حرکت راهگشا

عمل یا سخن محاسبه شده و برنامه ریزی شده ویژه در شروع چیزی جهت بدست آوردن امتیاز

عبارت های آماده برای شروع ، حفظ و پایان مکالمه

حرکت ترفندی

ترفند آغازین ، ترفند نخستین ، نخستین ترفند

ترفند آغاز کار

حرکت برنامه ریزی شده

ترفند راهگشا ، راهکار راهگشا

ترفند
حیله


کلمات دیگر: