کلمه جو
صفحه اصلی

embark


معنی : شروع کردن، در کشتی سوار کردن، در کشتی گذاشتن، سوار کشتی شدن
معانی دیگر : (بار و مسافر سوار کشتی و هواپیما و غیره کردن) سوار کردن یا شدن، بار گیری کردن یا شدن، بار کردن، بار زدن (در برابر پیاده شدن یا کردن: disembark)، (مسافرت یا فعالیت به خصوصی را آغاز کردن - معمولا با: on یا upon) مبادرت کردن، دست به کار شدن، آغاز کردن، اقدام کردن به، (در کاری) سرمایه گذاری کردن، عازم شدن

انگلیسی به فارسی

در کشتی سوار کردن، در کشتی گذاشتن، عازم شدن، شروع کردن


سوار شدن، در کشتی سوار کردن، شروع کردن، در کشتی گذاشتن، سوار کشتی شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embarks, embarking, embarked
(1) تعریف: to put or take aboard a ship or aircraft.
متضاد: disembark

- More cargo was embarked when the ship made its stop in Le Havre.
[ترجمه ترگمان] محموله بیشتری سوار کشتی شده بود که کشتی در Le لنگر انداخت
[ترجمه گوگل] محموله بیشتر زمانی آغاز شد که کشتی در لوه هاور متوقف شد

(2) تعریف: to involve or invest in a venture.
مشابه: invest
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to board a ship, esp. to begin a voyage.
متضاد: disembark
مشابه: board, load, sail

- The passengers embarked at Southampton and then sailed to New York.
[ترجمه ترگمان] مسافران در Southampton سوار شدند و سپس به نیویورک سفر کردند
[ترجمه گوگل] مسافران به ساوتهمپتون رفتند و سپس به نیویورک رفتند

(2) تعریف: to set out on or begin some venture (usu. fol. by on).
مترادف: enter upon, launch
مشابه: begin, commence, engage in, enter, venture

- He embarked on a political career.
[ترجمه ترگمان] او یک شغل سیاسی را آغاز کرد
[ترجمه گوگل] او یک حرفه سیاسی را آغاز کرد

• go on board a ship, put on board a ship; begin; become involved in an enterprise
when you embark on a ship, you go on board before the start of a voyage.
if you embark on something new, you start it.

مترادف و متضاد

شروع کردن (فعل)
start, tee off, begin, start up, commence, launch, set in, embark

در کشتی سوار کردن (فعل)
embark

در کشتی گذاشتن (فعل)
embark

سوار کشتی شدن (فعل)
ship, embark

get on transportation object


Synonyms: board, commence, emplane, enter, entrain, go aboard ship, launch, leave port, plunge into, put on board, set about, set out, set sail, take on board, take ship


Antonyms: disembark, stay


جملات نمونه

1. she decided to embark on a career of nursing
تصمیم گرفت شغل پرستاری را پیش بگیرد.

2. i was ready to embark upon any adventure
آماده ی دست زدن به هر ماجرایی بودم.

3. this is where ship passengers embark or disembark
اینجا محلی است که در آن مسافران کشتی سوار یا پیاده می شوند.

4. Never embark on what comes after without having mastered what goes before.
[ترجمه ترگمان]هرگز به چیزی که پس از آن که بر آنچه پیش تر می رود دست نزنید
[ترجمه گوگل]هرگز چیزی را که بعد از آن بدون تسلط بر آنچه پیش می آید، وارد نکنید

5. Maybe it doesn't matter which road we embark on. Maybe what matters is that we embark.
[ترجمه ترگمان]شاید اهمیتی نداشته باشد که به کدام جاده برویم شاید چیزی که مهمه اینه که ما سوار هواپیما میشیم
[ترجمه گوگل]شاید مهم نیست که جاده ای که در آن راه می رویم شاید مهم است که ما در حال راه اندازی هستیم

6. Passengers with cargo must embark first.
[ترجمه ترگمان]مسافران با محموله باید اول سوار شوند
[ترجمه گوگل]مسافران با محموله باید ابتدا وارد شوند

7. Passengers with cars must embark first.
[ترجمه ترگمان]مسافران با خودروها باید اول سوار شوند
[ترجمه گوگل]مسافران با اتومبیل باید برای اولین بار وارد شوند

8. She was about to embark on a major expedition.
[ترجمه ترگمان]اون می خواست یه ماموریت بزرگ رو شروع کنه
[ترجمه گوگل]او در حال رفتن به یک اکسپدیشن بزرگ بود

9. The board decided to embark on aggressive overseas expansion.
[ترجمه ترگمان]هییت مدیره تصمیم گرفت با شروع به توسعه تهاجمی در خارج از کشور اقدام کند
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره تصمیم گرفت تا در حال توسعه گسترش تهاجمی در خارج از کشور باشد

10. Some forethought and preparation is necessary before you embark on the project.
[ترجمه ترگمان]پیش از شروع پروژه، پیش از شروع پروژه با احتیاط و آمادگی لازم است
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه به پروژه بپیوندید، پیش بینی و آماده سازی لازم است

11. She is about to embark on a diplomatic career.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد حرفه دیپلماتیک خود را شروع کند
[ترجمه گوگل]او در حال رفتن به یک حرفه دیپلماتیک است

12. The band are about to embark on a six-month world tour.
[ترجمه ترگمان]گروه در حال سوار شدن به یک تور جهانی شش ماهه هستند
[ترجمه گوگل]این گروه در حال رفتن به یک تور جهانی در شش ماهه است

13. He is about to embark on a new business venture.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد وارد یک کسب وکار جدید تجاری شود
[ترجمه گوگل]او در حال رفتن به یک سرمایه گذاری جدید کسب و کار است

14. He must also embark on a grueling course of longer-term reforms.
[ترجمه ترگمان]او همچنین باید روند خسته کننده اصلاحات بلند مدت را آغاز کند
[ترجمه گوگل]او همچنین باید به دوره ای خسته کننده از اصلاحات بلند مدت ادامه دهد

After midnight, the soldiers embarked.

پس از نیمه شب سربازان سوار شدند.


After the war, the company embarked on a program of expansion.

پس از جنگ شرکت برنامه‌ای برای گسترش آغاز کرد.


She decided to embark on a career of nursing.

تصمیم گرفت شغل پرستاری را پیش بگیرد.


I was ready to embark upon any adventure.

آماده‌ی دست زدن به هر ماجرایی بودم.


He embarked his fortune in trade.

او دارایی خود را به تجارت زد.


پیشنهاد کاربران

آغاز کاری جدید یا سخت ( embark on sth )

بار سفر بستن

launch

سوارکشتی شدن

پرداختن ( به موضوع و کار و . . . )

در پیش گرفتن

به کار گرفتن، استفاده کردن، به کار بستن

راهی شدن

embark on/upon something

phrasal verb

to start something, especially something new, difficult, or exciting

He embarked on a new career as a teacher.

سوار کشتی شدن

# We embarked at Liverpool
# The passengers embarked at London and then sailed to New York


کلمات دیگر: