کلمه جو
صفحه اصلی

fairy


معنی : جن، افسون گری، پری، ساحره
معانی دیگر : وابسته به پریان، پری مانند، پریسا، لطیف و ظریف، مامانی، دلپذیر

انگلیسی به فارسی

پری، جن، افسونگری، ساحره


پری، جن، ساحره، افسون گری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: fairies
(1) تعریف: an imaginary tiny creature in human form, thought to possess supernatural powers that can change the course of human affairs.
مشابه: dwarf

(2) تعریف: (offensive slang) a male homosexual.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or like a fairy.

- fairy wings
[ترجمه سارا سادقی] قصه
[ترجمه ترگمان] بال های fairy،
[ترجمه گوگل] بال های پری
- a fairy kingdom
[ترجمه ترگمان] یک سرزمین پریان
[ترجمه گوگل] پادشاهی پری

• nymph, sprite, elf; homosexual male (slang)
of fairies; fairy-like; fantastic, magical
fairies are imaginary creatures that look like small people with wings.

مترادف و متضاد

جن (اسم)
sprite, spook, deuce, goblin, bogie, bogy, bogeyman, elf, jinn, puck, fairy, jinni, fay, urchin, robin goodfellow

افسون گری (اسم)
epode, grace, witchcraft, sorcery, voodoo, incantation, cantation, fairy, witching, voodooism, wizardry

پری (اسم)
full, repletion, glut, fullness, elf, fairy, day before yesterday, peri, pixie, suffusion, fay, pixy

ساحره (اسم)
witch, hag, hex, hellcat, lamia, fairy, sibyl

supernatural being


Synonyms: bogie, brownie, elf, enchanter, fay, genie, gnome, goblin, gremlin, hob, imp, leprechaun, mermaid, nisse, nymph, pixie, puck, siren, spirit, sprite, sylph


جملات نمونه

1. children devour fairy tales
بچه ها کشته و مرده داستان های جن و پری هستند.

2. with your ogle o, fairy . . .
به کرشمه ای پری . . .

3. It is a fairy wood that has never a withered bough in it.
[ترجمه ترگمان]جنگلی است که هرگز یک شاخه خشکیده در آن نیست
[ترجمه گوگل]این یک چوب پری است که هرگز در آن خم نشده است

4. The teacher used to beguile her pupils with fairy tales.
[ترجمه ترگمان]معلم برای گول زدن شاگردان خود با قصه های پریان به کار می رفت
[ترجمه گوگل]این معلم با استفاده از داستان های پریا، دانش آموزان را تحریک می کرد

5. He likes to listen to fairy stories.
[ترجمه ترگمان] اون دوست داره به داستان های پریان گوش بده
[ترجمه گوگل]او دوست دارد به داستان های پری گوش کند

6. Is there anybody who can tell a fairy tale?
[ترجمه ترگمان]کسی هست که بتونه داستان افسانه ای رو بگه؟
[ترجمه گوگل]آیا کسی وجود دارد که بتواند به یک افسانه بگویید؟

7. Is there anyone who can tell a fairy tale?
[ترجمه ترگمان]کسی هست که بتونه داستان افسانه ای رو بگه؟
[ترجمه گوگل]آیا کسی است که می تواند به یک افسانه بگویید؟

8. The wicked fairy bewitched the prince and turned him into a frog.
[ترجمه ترگمان]جن خبیث شاهزاده را جادو کرد و او را به یک قورباغه تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]پری خشمگین شاهزاده را سرکوب کرد و او را به یک قورباغه تبدیل کرد

9. The fairy godmother's magic charm turned Cinderella's rags into a beautiful gown.
[ترجمه ترگمان]طلسم جادوی fairy، لباس های Cinderella را تبدیل به یک لباس زیبا کرد
[ترجمه گوگل]جذابیت سحرآمیز مادربزرگ پری، جوراب سیندرلا را به یک لباس زیبا تبدیل کرد

10. I believe in the fairy story u wrote for me, and myself becomes the faint flower in the story.
[ترجمه ترگمان]به داستان پریان اعتقاد دارم که برای من نوشته بودند، و خودم در این داستان یک گل ضعیف می شوم
[ترجمه گوگل]من به داستان پری که برای من نوشتید اعتقاد دارم، و خودم می شود گل ضعف در داستان است

11. Other people's fairy tales always is romantic, but my fairy tale but never be miserable.
[ترجمه ترگمان]داستان های جن و پری ها همیشه عاشقانه است، اما افسانه جن من هیچ وقت ناراحت نمی شوند
[ترجمه گوگل]افسانه های دیگر مردم همیشه عاشقانه هستند، اما داستان پری من، اما هرگز ناسپاس نیست

12. The princess in the fairy story had long silken hair.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم در داستان پریان موی بلندی داشت
[ترجمه گوگل]شاهزاده خانم در داستان پریا موهای ابریشمی بلند داشت

13. i believe in the fairy story u wrote for me, and myself becomes the faint flower in the story.
[ترجمه ترگمان]من به داستان افسانه ای که برای من نوشتی اعتقاد دارم و خودم در این داستان یک گل ضعیف میشم
[ترجمه گوگل]من به داستان پریا که برای من نوشتید اعتقاد دارم، و خودم گل گلوله ای در داستان می شود

14. Cinderella's fairy godmother helped her go to the ball.
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی سیندرلا به او کمک کرد که به مجلس رقص برود
[ترجمه گوگل]مادربزرگ پری سیندرلا به او کمک کرد تا به توپ برود

15. The imaginative child made up fairy stories.
[ترجمه ترگمان]این کودک خیالی، داستان های جن و پری درست می کرد
[ترجمه گوگل]کودک تخیلی داستان های پری را تشکیل می دهد

The fairies stole her child.

(جن‌وپری) پری‌ها بچه‌اش را دزدیدند.


the king of the fairies

شاه پریون


fairy-born

پریزاد


پیشنهاد کاربران

حور

پری - موجود خیالی

هپروت. تو هوا

لشکری



پری

جن
پری
چیزی مانند رویا
( :

افسانه ای

ا وا خواهر ( عامیانه و به تحقیر )


کلمات دیگر: