کلمه جو
صفحه اصلی

fart


معنی : گوز، گوزیدن
معانی دیگر : چس، ضرطه، گوز دادن، چسیدن، باد درکردن، ضرطه دادن، (خودمانی ـ زننده) آدم (به ویژه آدم پیر)، مردکه، زنکه

انگلیسی به فارسی

گوز، گوزیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (vulgar) a passing of intestinal gas from the anus.

(2) تعریف: an annoying or foolish person.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: farts, farting, farted
عبارات: fart around
• : تعریف: to pass intestinal gas from the anus.

• releasing of gas from the bowels (slang)
release gas from the bowels (slang)
if someone farts, they allow air to be forced out of their body through their anus; an informal or rude word which some people find offensive.
if you call someone an old fart, you are indicating that you think that they are boring and that you do not respect them;an informal or rude word which some people find offensive.
if you say that someone is farting about or is farting around, you mean that they are wasting time doing silly things instead of doing what needs to be done; an informal expression which some people find offensive.

مترادف و متضاد

flatulence


Synonyms: gas, vapors, wind


expel gas


Synonyms: break wind, cut one, cut the cheese, pass gas, rip one, toot


گوز (اسم)
fart

گوزیدن (فعل)
poop, fart

جملات نمونه

1. fart around (or about)
(خودمانی) وقت خود را به بطالت گذراندن

2. He's just a boring old fart.
[ترجمه ترگمان]اون فقط یک گوز پیر خسته کننده است
[ترجمه گوگل]او فقط یک گرسنه قدیمی خسته کننده است

3. The old fart had served his purpose.
[ترجمه ترگمان]گوز پیر هدفش را انجام داده بود
[ترجمه گوگل]گوز قدیمی به هدفش خدمت کرده بود

4. A fart is not an atom bomb. . . .
[ترجمه ترگمان]A یک بمب اتم نیست
[ترجمه گوگل]گوز یک بمب هسته ای نیست

5. He wouldn't be allowed to fart or pick his nose or put his feet on the table.
[ترجمه reza-amiri] به اواجازه داده نمیشد بگوزد یا دماغشو بالابکشه، یاپاهایش را روی میز بیندازد
[ترجمه ترگمان]او اجازه نداشت دهانش را باز کند یا دماغش را بگیرد یا پاهایش را روی میز بگذارد
[ترجمه گوگل]او اجازه نخواهد داشت که گله کند یا بینی خود را انتخاب کند یا پای خود را روی میز قرار دهد

6. Some soldiers fart very easily and comfortably in the camp.
[ترجمه reza-amiri] بعضی سربازان، خیلی آسون و براحتی دراردوگاه ( کمپ ) میگوزند
[ترجمه ترگمان]بعضی از سربازها به راحتی و راحتی در اردوگاه می میرند
[ترجمه گوگل]بعضی از سربازان بسیار راحت و راحت در اردو می روند

7. The director had planted a fart machine in there.
[ترجمه ترگمان]کارگردان یک ماشین گوز در آن جا گذاشته بود
[ترجمه گوگل]کارگردان یک ماشین گوزن در آن جا گذاشته بود

8. You say: Every think me you put a fart, such ozonosphere formation.
[ترجمه ترگمان]تو می گوئی: هر کس به من فکر می کند تو یک گوز یا چنین آرایش جنگی می زاری
[ترجمه گوگل]شما می گویید: هر کس فکر می کند که شما یک گوزن را شکل می دهید، از جمله تشکیل اوزونسفر

9. Fart is the emissions of carbon dioxide, hydrogen, mostly with methane.
[ترجمه reza-amiri] گوز، بیرون دادنِ دی اکسید کربن، هیدروژن، اغلب بهمراه متان است
[ترجمه ترگمان]fart انتشار کربن دی اکسید، هیدروژن و عمدتا با متان است
[ترجمه گوگل]فارت، انتشار گازهای دی اکسید کربن، هیدروژن، عمدتا متان است

10. It is a brain fart of walking in this forest.
[ترجمه ترگمان]این یه گوز مغزه که تو این جنگل راه میره
[ترجمه گوگل]این یک حرکت مغزی است که در این جنگل راه می رود

11. Although the sounds of fart were different, but the smell were consistent definitely, that was sulfur dioxide and barmy radishes.
[ترجمه ترگمان]اگر چه صدای گوز متفاوت بود، اما بو کاملا با آن سازگار بود، این دی اکسید گوگرد و radishes بود
[ترجمه گوگل]اگر چه صدای گوزی متفاوت بود، اما بوی کاملا قطع شد، که دی اکسید گوگرد و تربچه برنج بود

12. She says that all you do is burp, fart, dribble, grin inanely and emit a series if unintelligible noises.
[ترجمه ترگمان]او می گوید: تنها کاری که شما می کنید آروغ زدن، گوز، dribble، نیش زدن inanely و یک سری series را اگر سر و صدا را از خودش بیرون بکشد یک سری از آن ها را از خود بیرون می کند
[ترجمه گوگل]او می گوید همه کاری که انجام می دهید، سر و صدا، گوز شدن، گول زدن، خندیدن بی ادبانه است و سر و صدای زیادی را صدای ناخوشایند می دهد

13. I don't give a fiddler's fart about some hippie morality agonising about nuclear technology.
[ترجمه ترگمان]من در مورد یک هیپی و morality که در مورد فن آوری هسته ای هست، دست t
[ترجمه گوگل]من در مورد برخی از اخلاق هیپیایی که در مورد فن آوری هسته ای هولناک می گویند نیستم

14. Human Female - " I like to fart in the tub. "
[ترجمه ‌v] انسان زن - من دوست دارم در وان تو بگوزم
[ترجمه ترگمان]زن زن - \" من دوست دارم در وان fart \"
[ترجمه گوگل]زن انسانی - 'من دوست دارم در وان گلوله بزنم '

اصطلاحات

fart around (or about)

(عامیانه) وقت خود را به بطالت گذراندن


پیشنهاد کاربران

My friend look like is fart.

تلنگش دررفتن ؛ گوزیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

She is just a fart for me. . . . . . . .

یعنی : چسیدن. گوزیدن
بادی که برای تخلیه از معده خارج میشود

بادمعده

باد شکم

بادی که برای تخلیه از مقعد در می اید

گوز

گوز، تیز، گوزیدن، گوزدادن


کلمات دیگر: