کلمه جو
صفحه اصلی

fend


معنی : دفع کردن، دور کردن یا دفاع کردن
معانی دیگر : (با جاخالی دادن و غیره) دفاع کردن، پدفند کردن، کنار زدن، پس زدن، حفظ کردن، مقاومت کردن، دور کردن باoff یاaway دفاع کردن، تکفل معاش

انگلیسی به فارسی

دفع کردن، دور کردن (با off یا away ) دفاع کردن، عهده‌داری معاش


فرار، دفع کردن، دور کردن یا دفاع کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fends, fending, fended
• : تعریف: to repel; ward off (often fol. by off).
مشابه: ward

- Her thick coat fended off the cold.
[ترجمه ترگمان] پالتوی ضخیم او از سرما کنده شد
[ترجمه گوگل] کت و شلوار ضخیم او از سرما بیرون آمد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to try to provide for one's needs (usu. fol. by for).

- He had to fend for himself and his five children.
[ترجمه ترگمان] باید از خودش و پنج تا بچه دفاع می کرد
[ترجمه گوگل] او مجبور بود برای خودش و پنج فرزندش فدا کند

(2) تعریف: to provide defense; resist.
مشابه: defend, protect

- She had to fend against widespread criticism.
[ترجمه ترگمان] او باید از انتقادات گسترده دفاع کند
[ترجمه گوگل] او مجبور بود در مقابل انتقاد گسترده قرار بگیرد

• repulse, drive back, ward off, defend; look after, support; avoid giving a direct answer
if you fend for yourself, you look after yourself without relying on help from anyone else.
if you fend off someone who is attacking you, you use your arms or a stick to defend yourself.
if you fend off questions or requests, you avoid answering them.

مترادف و متضاد

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

دور کردن یا دفاع کردن (فعل)
fend

defend


Synonyms: bulwark, cover, dodge, guard, oppose, parry, protect, repel, resist, safeguard, screen, secure, shield


Antonyms: surrender, yield


جملات نمونه

1. fend for oneself
از عهده برآمدن،(بدون کمک) به کار خود ادامه دادن،گلیم خود را از آب بیرون کشیدن

2. fend off
(با جاخالی دادن یا زرنگی یا عملیات وانمودین) دفع کردن،پدفند کردن،از سر باز کردن،طفره رفتن

3. she raised her hand up to fend branches from her eyes
دستش را بلند کرد تا شاخه ها را از جلوی چشمان خود کنار بزند.

4. They are now orphans and we must fend for them.
[ترجمه ترگمان]آن ها اکنون یتیم هستند و ما باید از آن ها مراقبت کنیم
[ترجمه گوگل]آنها اکنون یتیم هستند و ما باید آنها را ببریم

5. She raised her arm up to fend branches from her eyes.
[ترجمه ترگمان]او دستش را بلند کرد تا از چشمانش چیزی ببیند
[ترجمه گوگل]او دستش را بلند کرد تا شاخه هایش را از چشمانش بیرون کند

6. He managed to fend off his attackers with a stick.
[ترجمه ترگمان]او توانست با یک چوب مهاجمان خود را دفع کند
[ترجمه گوگل]او موفق شد مهاجمین خود را با چوب ببرد

7. He was able to fend off the blow with his arm.
[ترجمه ترگمان]او قادر بود با دستش ضربه را دفع کند
[ترجمه گوگل]او توانست با بازوی خود ضربه بزند

8. We were brought up to fend for ourselves when we were still quite young.
[ترجمه ترگمان]وقتی که هنوز کاملا جوان بودیم، خودمان را جمع و جور کرده بودیم
[ترجمه گوگل]وقتی هنوز جوان بودیم، برای خودمان آورده شدیم

9. Can you fend off the other boat with your pole?
[ترجمه ترگمان]میتونی اون یکی قایق رو با تیر بکشی بیرون؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید قایق دیگری را با قطب خود ببرید؟

10. Tabitha threw up an arm to fend her attacker off.
[ترجمه ترگمان]Tabitha یک دستش را به طرف مهاجم پرتاب کرد تا مهاجم را فراری دهد
[ترجمه گوگل]Tabitha یک بازو را باز کرد تا مهاجم خود را خاموش کند

11. It's our duty to fend off a thief from obtaining his gains.
[ترجمه ترگمان]وظیفه ما این است که یک دزد را از دست آوردن منافع خود دفع کنیم
[ترجمه گوگل]وظیفه ما این است که دزد را از دست آوردن دستاوردهای خود دور کنیم

12. She held up her arm to fend him off.
[ترجمه ترگمان]او بازویش را بالا گرفت تا از او دفاع کند
[ترجمه گوگل]او بازویش را باز کرد تا او را بکشد

13. The company managed to fend off the hostile takeover bid.
[ترجمه ترگمان]این شرکت توانست پیشنهاد تصاحب خصمانه را دفع کند
[ترجمه گوگل]این شرکت موفق به فرار از پیشنهاد خرید خصمانه شد

14. The minister had to fend off some awkward questions.
[ترجمه ترگمان]وزیر باید یه سری سوالای ناجور از خودش در بیاره
[ترجمه گوگل]وزیر باید برخی سوالات بی دست و پا را کنار بگذارد

15. I've had to fend for myself since I was
[ترجمه ترگمان]از وقتی که بودم مجبور شدم از خودم دفاع کنم
[ترجمه گوگل]من از زمانی که بودم مجبور بودم خودم را بسازم

He was fending himself from his wife's clamor.

خود را از جیغ‌وداد زنش حفظ می‌کرد.


She raised her hand up to fend branches from her eyes.

دستش را بلند کرد تا شاخه‌ها را از جلوی چشمان خود کنار بزند.


She fended off her suitors for a long time.

مدت‌ها با خواستگاران کج‌دار و مریض رفتار می‌کرد.


I fended off his blows and landed a kick on his belly.

ضربه‌های او را دفع کردم و لگدی بر شکمش کوبیدم.


اصطلاحات

fend for oneself

از عهده برآمدن، (بدون کمک) به کار خود ادامه دادن، گلیم خود را از آب بیرون کشیدن


fend off

(با جاخالی دادن یا زرنگی یا عملیات وانمودین) دفع کردن، پدفند کردن، از سر باز کردن، طفره رفتن


پیشنهاد کاربران

مراقبت کردن


Fend for yourself
مراقبت کردن از خودتان بودن نیاز به کمک دیگران
to look after yourself without needing help from other people

مثال دیکشنری لانگمن:
The kids had to fend for themselves while their parents were away.
بچه ها مجبور شدن از خودشون مراقبت کنن زمانی که والدینشان نبودند.

پس این عبارات را حفظ کنین:

To fend for myself
To fend for yourself
To fend for ourselves
To fend for themselves


کلمات دیگر: