کلمه جو
صفحه اصلی

feather


معنی : پر، پروبال، پرگذاردن به، با پر پوشاندن، با پر اراستن، بال دادن
معانی دیگر : پردار کردن، پرزدن (به چیزی)، پرسانه دار کردن، پرده دار کردن، پرآکند، پردرآوردن، از پر پوشیده شدن، (پر یا هرچیز پرمانند که به ته پیکان و تیر می زنند تا پرواز آن بهتر شود) پرپیکان، تیرپر، هرچیز پرمانند، پره، (قدیمی ـ جمع) پروبال، قیافه و لباس، سر و وضع، (لبه ی تخته یا صفحه یا پروانه و غیره را) نازک کردن، پخ کردن، تیزلبه کردن، (در نجاری و فلزکاری و غیره) با زبانه به هم وصل کردن، گوه دار کردن، (هواپیما و هلی کوپتر) جهت پروانه را عوض کردن

انگلیسی به فارسی

(تیر، کلاه و غیره) پَر زدن به، با پَر آراستن


پر، پروبال، پرگذاردن به، با پر پوشاندن، با پر اراستن، بال دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: feather in one's cap
(1) تعریف: one of the structures forming the plumage of birds, consisting of a hollow, tapering, horny shaft growing from the skin and bearing a web of slender, parallel, interlocked barbs on either side.

(2) تعریف: something resembling a bird's plumage, such as the silky hair on the rear side of some dogs' legs or the vane of an arrow, or something shaped like a feather.

(3) تعریف: (pl.) plumage or attire.

(4) تعریف: condition or character.
مشابه: form

- in fine feather
[ترجمه ترگمان] پر از پره ای ظریف،
[ترجمه گوگل] در پری خوب است
- birds of a feather
[ترجمه 0000] پری از پرندگان
[ترجمه ترگمان] پرندگان پر از پرندگان
[ترجمه گوگل] پرندگان از پر
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: feathers, feathering, feathered
عبارات: feather one's nest
(1) تعریف: to put feathers on or in (a covering, lining, tip, or the like).

(2) تعریف: to cut and thin (an edge or hair ends).

(3) تعریف: to turn and hold (an oar blade) horizontally between strokes in rowing.

(4) تعریف: to turn the chords of (propeller blades) parallel to the line of flight, or turn off (a plane's engine) during flight.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: featherless (adj.), featherlike (adj.)
(1) تعریف: to grow, or become covered with, feathers.

(2) تعریف: to grow or spread out like feathers.

(3) تعریف: to hold an oar parallel to the water between rowing strokes.

(4) تعریف: to turn the chords of an airplane propeller's blades parallel to the line of flight.

• one of the appendages which grow from a bird's skin (made up of thin strands projecting from a horny central stem); kind, nature
produce feathers; furnish with feathers, decorate with feathers, stuff with feathers; resemble a feather; move like a feather
a bird's feathers are the light, soft things covering its body.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] پر - نوعی تکمیل پارچه رایون -پرنما کردن

مترادف و متضاد

tuft of bird; plumage


Synonyms: calamus, crest, down, fin, fluff, fringe, penna, pinion, pinna, plume, plumule, pompon, quill, shaft, spike, wing


پر (اسم)
fin, cilium, feather, plume

پروبال (اسم)
feather

پر گذاردن به (فعل)
feather

با پر پوشاندن (فعل)
feather

با پر اراستن (فعل)
feather, plume

بال دادن (فعل)
feather

جملات نمونه

a feather in one's cap

مایه‌ی افتخار، مایه‌ی مباهات


as light as a feather

مثل پرِ کاه


in full/high feather

سرحال، سردماغ، شاد


1. feather in one's cap
کار درخشان،سابقه ی خوب،افتخار

2. feather one's nest
با استفاده (یا سو استفاده) از وضع پولدار شدن،حیف و میل کردن

3. a feather pillow
متکای پر

4. the feather wavered to the ground
پر چرخ زنان بر زمین افتاد.

5. in feather
پردار،پر پر

6. in fine feather
در وضع خیلی خوب،سالم و سرحال،سر و مر و گنده

7. tar and feather
(روش شکنجه و اعدام در گذشته) قیرمالی کردن بدن برهنه و پرچسباندن به آن

8. birds of a feather
اشخاص دارای سلیقه یا ویژگی های همانند

9. birds of a feather / fly together
کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز

10. birds of a feather fly together
کند همجنس با همجنس پرواز

11. show the white feather
(انگلیس - عامیانه) ترس از خود نشان دادن

12. show the white feather
ترس از خود بروز دادن،بزدلی خود را ظاهر کردن

13. passing the exam was a great feather in her cap
قبول شدن در امتحان برای او افتخار بزرگی بود.

14. It's a real feather in our cap to be representing Britain in this contest.
[ترجمه ترگمان]این یک پر واقعی در کلاه ما است که در این رقابت نماینده بریتانیا خواهیم بود
[ترجمه گوگل]این یک قلم واقعی در کلاه ماست که نمایندگی انگلیس در این مسابقه را نشان می دهد

15. Do you prefer a feather pillow or a foam pillow?
[ترجمه ترگمان]بالش پر از بالش رو ترجیح میدی یا یه متکا؟
[ترجمه گوگل]آیا شما یک بالش پر یا یک بالش فوم را ترجیح می دهید؟

16. She was as light as a feather to carry.
[ترجمه ترگمان]اون مثل یه پری سبک بود که بتونه حملش کنه
[ترجمه گوگل]او به اندازه پرتو برای حمل به همان اندازه نور بود

17. A feather floated down on the wind.
[ترجمه ترگمان]پری روی باد شناور بود
[ترجمه گوگل]یک پر فرو می ریزد روی باد

18. She tickled my nose with a feather.
[ترجمه ترگمان]بینی اش را با یک پر قلقلک داد
[ترجمه گوگل]او بینی من را با پر پرید

19. The little girl was as light as a feather.
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک مثل پر سبک، سبک و سبک بود
[ترجمه گوگل]دختر کوچولو به اندازه یک پر پر بود

20. You coulda knocked me over with feather when I heard the news.
[ترجمه ترگمان]می تونستی وقتی اخبار رو شنیدم با پر از پر بهم ضربه بزنی
[ترجمه گوگل]وقتی می شنیدم، می توانستم با پر از من خلوت کنم

smooth somebody's ruffled/rumpled feathers

از دل کسی درآوردن، از کسی دلجویی کردن، کسی را آرام کردن


You could have knocked me down with a feather.

از تعجب خشکم زده بود، از تعجب دهانم باز مانده بود.


feather one's (own) nest

(مجازی) جیب خود را پر کردن، بار خود بستن، پشت خود را بستن


feather one's oar

(دریانوردی) پارو را نیم چرخ دادن


a feather pillow

متکای پر


اصطلاحات

show the white feather

ترس از خود نشان دادن، متزلزل شدن


پیشنهاد کاربران

مفتخر کردن ، باعث افتخار بودن


پر

something to cover body and some times to fly [ in birds]

پر وزن، در بازی بوکس

درحالت کلی به معنی پر میباشد. .


I پروبال دادن

You پروبال دادن
Bring back the old days when I was with you with the love of Peru Bali, when I hugged you happily
اون روزای گذشته ی که با تو با عشق پرو بالی داشتم که با خوشحالی به آغوشت میومدم رو بهم بازگردان

پشم . پنبه . بال. پر

پر ای که از آن برای پر کردن بالشت پشتی و. . . استفاده می شود


پر ( پرندگان )


کلمات دیگر: