کلمه جو
صفحه اصلی

eastern


معنی : شرقی، خاوری، بطرف شرق
معانی دیگر : از سوی (یا در جهت یا وابسته به) خاور، خاورسوی، ساکن شرق

انگلیسی به فارسی

شرقی، خاوری، ساکن شرق، به‌طرف شرق


شرق، شرقی، خاوری، بطرف شرق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: situated in, directed towards, coming from, or relating to the east.

(2) تعریف: (cap.) Oriental.

• related to the east; situated in the east; coming from or proceeding toward the east
eastern means in or from the east of a region or country.
eastern also means coming either from the people or countries of the east, such as india, china, and japan.

مترادف و متضاد

شرقی (صفت)
oriental, eastward, eastern

خاوری (صفت)
oriental, eastern

بطرف شرق (صفت)
eastern

concerning the direction to the east


Synonyms: easterly, eastward, on the east side of, east


جملات نمونه

1. an eastern breeze
نسیم خاوری

2. the eastern aspect of the house
جهت شرقی منزل

3. on the eastern front, the winter push had finally begun
در جبهه ی شرق حمله ی زمستانی بالاخره شروع شده بود.

4. a house with an eastern exposure
منزل رو به مشرق

5. the fleet was in eastern waters
ناوگان در دریای خاوری مستقر بود.

6. the mongolian incursions into eastern europe
یورش های مغولان در اروپای شرقی

7. the ural mountains are considered the eastern boundary of europe
کوه های اورال مرز خاوری اروپا محسوب می شوند.

8. Political changes in eastern Europe opened the floodgates to thousands of people who wished to emigrate.
[ترجمه ترگمان]تغییرات سیاسی در شرق اروپا دریچه های سد را به هزاران نفر که می خواستند مهاجرت کنند باز کرد
[ترجمه گوگل]تغییرات سیاسی در اروپای شرقی، سیلابها را به هزاران نفر که مایل به مهاجرت بودند، باز کردند

9. He is sounding out Middle Eastern governments on ways to resolve the conflict.
[ترجمه ترگمان]او دولت های خاور میانه را به دنبال راه هایی برای حل این مناقشه است
[ترجمه گوگل]او از دولت های خاورمیانه در زمینه راه حل برای حل مناقشه سخن می گوید

10. The company has transferred to an eastern location.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به مکان شرقی منتقل شده است
[ترجمه گوگل]این شرکت به یک محل شرقی منتقل شده است

11. The wild card in the picture is eastern Europe.
[ترجمه ترگمان]کارت وحشی در تصویر شرقی اروپا است
[ترجمه گوگل]کارت وحشی در تصویر شرق اروپا است

12. A century ago, eastern Germany was an agricultural hinterland.
[ترجمه ترگمان]یک قرن پیش، آلمان شرقی یک سرزمین داخلی کشاورزی بود
[ترجمه گوگل]یک قرن پیش، شرق آلمان یک دره سرزمین کشاورزی بود

13. The lake is situated at the eastern extremity of the mountain range.
[ترجمه ترگمان]این دریاچه در انتهای شرقی رشته کوه واقع شده است
[ترجمه گوگل]دریاچه در انتهای شرقی دامنه کوه قرار دارد

14. The river marks the eastern perimeter of our land.
[ترجمه ترگمان]رودخانه در محدوده شرقی سرزمین ما قرار دارد
[ترجمه گوگل]رودخانه عوارض شرقى سرزمین ما را نشان مى دهد

15. I'm afraid your driving licence is invalid in Eastern Europe.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه مجوز رانندگی شما در اروپای شرقی نامعتبر است
[ترجمه گوگل]من می ترسم گواهینامه رانندگی شما در شرق اروپا نامعتبر است

16. The eastern coast of the country was lined with mountains.
[ترجمه ترگمان]ساحل شرقی کشور پر از کوه ها بود
[ترجمه گوگل]سواحل شرقی کشور با کوه ها همراه بود

17. The new gymnasium is situated at the eastern extremity of the city.
[ترجمه ترگمان]سالن ورزش جدید در قسمت شرقی شهر قرار دارد
[ترجمه گوگل]سالن های جدید در انتهای شرقی شهر قرار دارد

an eastern breeze

نسیم خاوری


پیشنهاد کاربران

شرقی

در شرق
در سمت شرق

شرقی
مربوط به شرق


کلمات دیگر: