کلمه جو
صفحه اصلی

familial


معنی : خانوادگی، قومی، فامیلی، مربوط به خانواده
معانی دیگر : خویشاوندی، خودمانی

انگلیسی به فارسی

فامیلی، قومی، مربوط به خانواده، خویشاوندی، خودمانی، خانوادگی


خانوادگی، فامیلی، قومی، مربوط به خانواده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to a family.
مشابه: clannish

- He rarely attended family weddings or funerals as familial relationships were unimportant to him.
[ترجمه ترگمان] او به ندرت در مراسم عروسی خانوادگی یا مراسم تدفین شرکت می کرد، زیرا روابط خانوادگی برای او بی اهمیت بود
[ترجمه گوگل] او به ندرت به مراسم عروسی یا مراسم خانوادگی مراجعه می کرد، زیرا روابط خانوادگی برای او مهم نبود

(2) تعریف: passed on to individuals through heredity.
مشابه: domestic

• of a family; occurring in or characteristic of a family
familial means concerning families in general or one family in particular; a formal word.

مترادف و متضاد

خانوادگی (صفت)
domestic, familial

قومی (صفت)
national, familial, ethnic

فامیلی (صفت)
relative, familial

مربوط به خانواده (صفت)
familial

جملات نمونه

1. our familial backgrounds were very different
زمینه ی خانوادگی ما بسیار متفاوت بود.

2. Gerard also took on wider familial respon-sibilities.
[ترجمه ترگمان]جرارد همچنین روابط خانوادگی گسترده تر خود را بر عهده گرفت
[ترجمه گوگل]جرارد همچنین مسئولیت های خانوادگی بیشتری را به عهده گرفت

3. An alternative explanation is that familial infection is occurring from a point source.
[ترجمه ترگمان]یک توضیح دیگر این است که عفونت خانوادگی از یک منبع نقطه ای در حال وقوع است
[ترجمه گوگل]یک توضیح جایگزین این است که عفونت خانوادگی از یک منبع نقطه ای رخ می دهد

4. We included genetic counselling alone, for familial cases when no prenatal diagnosis is available, among primary preventive approaches.
[ترجمه ترگمان]ما از مشاوره ژنتیکی به تنهایی برای موارد خانوادگی زمانی که هیچ تشخیص قبل از تولد در بین رویکردهای پیشگیرانه اولیه موجود نیست، در نظر گرفتیم
[ترجمه گوگل]ما فقط مشاوره ژنتیکی را برای موارد خانوادگی که در آن هیچ تشخیص قبل از تولد وجود ندارد، در میان روشهای پیشگیرانه اولیه قرار داده ایم

5. But, the importance still attached to traditional familial connections provided a readymade network for recruitment.
[ترجمه ترگمان]اما، اهمیتی که هنوز به ارتباطات خانوادگی سنتی متصل است، یک شبکه تولید کننده برای استخدام را فراهم کرده است
[ترجمه گوگل]اما، اهمیتی که هنوز به ارتباطات خانوادگی خانوادگی مرتبط است، یک شبکه آماده برای استخدام را فراهم می کند

6. And because of the natural bonds of familial affection that prevail.
[ترجمه ترگمان]و به خاطر پیوندهای طبیعی محبت خانوادگی که غالب می شوند
[ترجمه گوگل]و به علت اوراق قرضه طبیعی وابستگی خانوادگی که غالب است

7. The disorder has no familial tendency.
[ترجمه ترگمان]این اختلال گرایش خانوادگی ندارد
[ترجمه گوگل]اختلال تمایل خانوادگی ندارد

8. They are often keenly aware of the familial conflict that this produces.
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب به شدت از تعارض خانوادگی که این امر تولید می کند، آگاه هستند
[ترجمه گوگل]آنها اغلب از درگیری خانوادگی که این تولید می کند، آگاه هستند

9. In familial cases without a gene defect regular echocardiograms are the only practicable screening method.
[ترجمه ترگمان]در موارد خانوادگی، بدون نقص ژن، echocardiograms معمولی تنها روش غربالگری عملی هستند
[ترجمه گوگل]در موارد خانوادگی بدون عارضه ژن معمول، اکوکاردیوگرام تنها روش غربالگری عملی است

10. The first type - active familial disruption - involved a woman in her thirties who was considered to be suffering from schizophrenia.
[ترجمه ترگمان]اولین اختلال خانوادگی فعال - شامل یک زن در سن سی سالگی بود که به نظر می رسید از شیزوفرنی رنج می برد
[ترجمه گوگل]اولین نوع - اختلال خانوادگی فعال - درگیر یک زن در سی ساله اش بود که در نظر گرفته شد از اسکیزوفرنی رنج می برد

11. Secondly, familial cases have sometimes shown a lower age at onset than sporadic cases, which is consistent with aetiological heterogeneity.
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، موارد خانوادگی گاهی در آغاز نسبت به موارد پراکنده سن کمتری را نشان می دهند، که با heterogeneity aetiological سازگاری دارد
[ترجمه گوگل]ثانیا، موارد خانوادگی گاهی اوقات سن پایین تر از شروع موارد را نشان می دهد که در موارد پراکنده است، که با ناهمگونی علمی متفاوت است

12. Employers made claims about the familial nature of their businesses and their warm relationship with their employees.
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان درباره ماهیت خانوادگی تجارت خود و رابطه گرم آن ها با کارمندان خود ادعا می کنند
[ترجمه گوگل]کارفرمایان ادعاهای مربوط به ماهیت خانوادگی کسب و کار خود و رابطه گرم خود را با کارکنان خود ارائه دادند

13. Medieval women were not without authority in the familial and economic spheres even if there was no place for them in public politics.
[ترجمه ترگمان]زنان قرون وسطی، حتی اگر در سیاست عمومی جایی برای آن ها وجود نداشت، فاقد قدرت و قدرت بودند
[ترجمه گوگل]زنان قرون وسطایی در حوزه های خانوادگی و اقتصادی بدون قدرت بودند، حتی اگر در سیاست عمومی برای آنها وجود نداشته باشد

14. Nevertheless, eating disorders do show a familial aggregation.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، اختلالات خوردن، تجمع خانوادگی را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]با این وجود اختلالات خوردن نشان دهنده تجمع خانوادگی است

Our familial backgrounds were very different.

زمینه‌ی خانوادگی ما بسیار متفاوت بود.



کلمات دیگر: