کلمه جو
صفحه اصلی

edgy


معنی : مرزی
معانی دیگر : عصبی، ناراحت، دلخور، رنجیده، زودخشم، بدخلق، لبه دار، تیز، زننده

انگلیسی به فارسی

لبه‌دار، تیز، زننده


سرخی، مرزی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: edgier, edgiest
مشتقات: edgily (adv.), edginess (n.)
• : تعریف: irritably nervous or impatient; on edge.
متضاد: calm
مشابه: fretful, jumpy

- Don't bother the chef now, he's always edgy when he's cooking.
[ترجمه ترگمان] سرآشپز رو اذیت نکن اون همیشه وقتی آشپزی می کنه عصبی می شه
[ترجمه گوگل] آشپز را در حال حاضر نگران نباشید، او همیشه در حال آشپزی است
- I'm always edgy before a big exam.
[ترجمه ailin] من همیشه قبل امتحان بزرگ یا نهایی عصبی میشوم
[ترجمه ترگمان] من همیشه قبل از یه امتحان بزرگ عصبی میشم
[ترجمه گوگل] من همیشه قبل از امتحان بزرگی هستم

• tense, nervous, anxious
when you are edgy, you are nervous and anxious.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] لبه دار

مترادف و متضاد

مرزی (صفت)
edgy, marginal

nervous


Synonyms: anxious, critical, excitable, excited, high-strung, ill at ease, impatient, irascible, irritable, keyed up, overstrung, restive, restless, skittish, tense, touchy, uneasy, uptight


Antonyms: calm, composed, easy-going, laid-back


جملات نمونه

1. He began to get very edgy.
[ترجمه ترگمان]کم کم عصبی به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او شروع به خیلی زود کرد

2. She's been very edgy recently, waiting for the examination results.
[ترجمه ترگمان]اخیرا او خیلی عصبی بوده و منتظر نتایج امتحانات است
[ترجمه گوگل]او اخیرا بسیار ناراحت شده است، منتظر نتایج آزمون است

3. She's been edgy lately, waiting for the test results.
[ترجمه ترگمان]این اواخر خیلی عصبی شده و منتظر نتیجه آزمایش است
[ترجمه گوگل]او اخیرا ناراحت شده است، منتظر نتایج آزمایش است

4. She's been a bit edgy lately, waiting for the exam results.
[ترجمه ترگمان]او اخیرا کمی عصبی شده است و منتظر نتایج امتحان است
[ترجمه گوگل]او اخیرا کمی تند است، منتظر نتایج امتحانات است

5. She made Jeff edgy with her constant demands.
[ترجمه ترگمان]جف با خواسته های همیشگی خود جف را عصبی می کرد
[ترجمه گوگل]او جف را با خواسته های ثابت خود ساخته بود

6. The band is trying to develop an edgy new image.
[ترجمه ترگمان]گروه در حال تلاش برای توسعه یک تصویر جدید است
[ترجمه گوگل]این گروه در حال تلاش برای ایجاد یک تصویر جدید است

7. I'm feeling a bit edgy about the exam tomorrow.
[ترجمه ترگمان]فردا در مورد امتحان کمی عصبی هستم
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم کمی در مورد آزمون امشب فردا

8. She was nervous and edgy, still chain-smoking.
[ترجمه ترگمان]او عصبی و عصبی بود و همچنان سیگار می کشید
[ترجمه گوگل]او عصبی و عصبی بود، هنوز سیگار کشیدن

9. After the recent unrest there is an edgy calm in the capital.
[ترجمه ترگمان]پس از ناآرامی های اخیر، یک آرامش روانی در پایتخت وجود دارد
[ترجمه گوگل]پس از ناآرامی های اخیر، آرامش آرام در پایتخت وجود دارد

10. He was rather edgy with her.
[ترجمه ترگمان]کمی عصبی شده بود
[ترجمه گوگل]او با او بسیار ناراحت بود

11. She was all edgy that evening.
[ترجمه ترگمان]اون شب همه ش عصبی بود
[ترجمه گوگل]اون همه شب بود

12. She had been a bit edgy all day.
[ترجمه ترگمان] اون تمام روز یه کم عصبی شده بود
[ترجمه گوگل]او کمی در تمام طول روز بوده است

13. She's been edgy lately.
[ترجمه ترگمان]این اواخر خیلی عصبی شده
[ترجمه گوگل]او اخیرا ناراحت شده است

14. She's always been an edgy type of person.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه یه آدم عصبی بوده
[ترجمه گوگل]او همیشه یک شخصیت عجیب و غریب بوده است

15. The edgy, rebellious streak in his character could only be intensified by his somewhat beleaguered isolation in this respect.
[ترجمه ترگمان]خط سرکش و سرکش در شخصیتش فقط با انزوای somewhat در این رابطه تشدید می شد
[ترجمه گوگل]اوضاع ناهموار و سرکش در شخصیت او تنها می تواند با انزوای تقریبا محرمانه اش در این رابطه تشدید شود

پیشنهاد کاربران

هیجانی، آسیمه، ناپایدار، زودافگار

دلخور و عصبی

پرخاشگر


adjective
1.
🔴tense, nervous, or irritable.
🔵"he became edgy and defensive"

2. INFORMAL
🔴at the forefront of a trend; experimental or avant - garde.
🔵"their songs combine good music and smart, edgy ideas"


🔴 Applied to books, music, or even haircuts which tend to challenge societal norms and reveal the dark side. Cutting edge.
🔵Novels by Chris Crutcher, Adam Rapp, and Alex Flinn.


🔴 something or someone trying too hard to be cool, almost to a point where it's cringe worthy.
🔵"that skull with the flowers around it is edgy as fuck"


🔴 the act of being edgy is basically teenage kids that think theyre cool. hardcore kids seem to think theyre the fucking edgyest things everr.
🔵"why are you wearing that bandanna out of your pocket, " says 9th grade homeroom teacher.

"because i'm effin edgy biotch, " says asshole.


کلمات دیگر: