کلمه جو
صفحه اصلی

fagot


معنی : اغوش، دسته، دسته هیزم، ریشه کردن حاشیه پارچه، بخیه زینتی، دسته کردن، بهم بستن
معانی دیگر : یک بسته هیزم، دسته ی هیزم، دسته ی چوب (برای سوزاندن در بخاری و غیره)، هیمه، (فلزکاری) آهن بسته بندی شده، (توده یا قلمبه ی آهن که پس از حرارت دادن نورد می شود و تبدیل به شمش یا مفتول می گردد) آهن خام، (هیزم و آهن) بسته بندی کردن

انگلیسی به فارسی

دسته هیزم، دسته، دسته کردن، به‌هم بستن، ریشه کردن حاشیه پارچه، بخیه زینتی


قورباغه، دسته، دسته هیزم، ریشه کردن حاشیه پارچه، بخیه زینتی، اغوش، دسته کردن، بهم بستن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: sticks, twigs, or branches bound together.

(2) تعریف: iron or steel pieces bundled for welding or rolling into a single bar.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: faggots, fagots, faggoting, fagoting, faggoted, fagoted
مشتقات: faggoter (n.)
(1) تعریف: to make a bundle of; bind.

(2) تعریف: to trim or decorate (fabric) with fagoting.

• (slang) homosexual (derogatory); bunch, pile, package; bundle of sticks

مترادف و متضاد

اغوش (اسم)
embrace, fagot, armful, arms

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

دسته هیزم (اسم)
fagot, faggot, woodpile

ریشه کردن حاشیه پارچه (اسم)
fagot, faggot

بخیه زینتی (اسم)
fagot, faggot

دسته کردن (فعل)
truss, fagot, sheaf, band, bandage, cluster, bundle, bunch, sheave

بهم بستن (فعل)
truss, couple, apply, fagot, faggot

جملات نمونه

1. Then untying the fagot, she gave them the sticks to break one by one.
[ترجمه ترگمان]سپس fagot را باز کرد و به آن ها چوب داد تا یکی یکی را بشکند
[ترجمه گوگل]سپس او را از هم جدا می کند، او به آنها می اندازد تا یک به یک شکستند

2. Madame Fagot immediately gave me her home number.
[ترجمه ترگمان]خانم fagot فورا شماره منزلش را به من داد
[ترجمه گوگل]مادام Fagot بلافاصله به من شماره خانه من داد

3. "A fine, flaming fagot, " added the old woman.
[ترجمه ترگمان]پیرزن گفت: \" یک لباس خوب، شعله ور \"
[ترجمه گوگل]'خوب، شعله ور شعله ور،' زن قدیمی اضافه شده است

4. To collect or bind into a fagot; bundle.
[ترجمه ترگمان]جمع کردن یا بسته شدن در دست و پا کردن
[ترجمه گوگل]برای جمع آوری و یا اتصال به یک fagot؛ بسته نرم افزاری

5. I threw the fagot into the fire.
[ترجمه ترگمان]دست و پایم را به طرف بخاری پرت کردم
[ترجمه گوگل]من فاحشه را به آتش کشیدم

6. He snaps it across his knee, as a man breaks the dry wood of a fagot, and casts it into the fire.
[ترجمه ترگمان]وقتی انسان چوب خشک را می شکند و به آتش می اندازد، آن را روی زانویش می زند
[ترجمه گوگل]او آن را در زانوی خود حرک می زند، به عنوان یک مرد چوب خشک یک قاشق را تجزیه می کند و آن را به آتش می کشد

7. Eventually the big cat defeated the reptile in the vicious encounter, which was captured on camera by French photographer Patrick Fagot.
[ترجمه ترگمان]در نهایت گربه بزرگ، خزندگان را در برخورد شریرانه شکست داد، که توسط عکاس فرانسوی پاتریک fagot به دوربین عکس گرفته شد
[ترجمه گوگل]در نهایت، گربه بزرگ، خزنده را در برخورد روحانی شکست داد، که توسط پاتریک فوگوت، عکاس فرانسوی در دوربین گرفته شد

8. A jaguar and a caiman battle in the pantanal region of brazil. eventually the big cat defeated the reptile in the vicious encounter, which was captured on camera by french photographer patrick fagot.
[ترجمه ترگمان]یک جگوار و یک نبرد caiman در منطقه pantanal برزیل در نهایت گربه بزرگ خزندگان را در برخورد شریرانه شکست داد، که توسط عکاس فرانسوی، پاتریک fagot، بر روی دوربین ثبت شد
[ترجمه گوگل]یک جگوار و نبرد کیمن در منطقه پانتانیال برزیل در نهایت، گربه بزرگ، خزنده را در برخورد روحانی شکست داد، که توسط عکاس فرانسوی پاتریک فاگتو در دوربین گرفته شد

پیشنهاد کاربران

توهین آمیز:مفعول، مخنث
معانی دیگر:دسته هیزم، توده هیزم، رشته کردن پارچه


کلمات دیگر: