معنی : دور دست، بعید، خیلی، دور از، بسیار، بعلاوه، زیاد
معانی دیگر : دور، نادسترس، اقصی، به فاصله ی زیاد، آن سو، آن طرف، جای دور، دوراز با off یا out یا away، بمراتب
دور از(با off یا out یا away )، بسیار، بهمراتب، زیاد، خیلی، دوردست، بعید، بهعلاوه
دور، بسیار، خیلی، دور از، زیاد، بعلاوه، دور دست، بعید
at a great distance
Synonyms: afar, a good way, a long way, bit, deep, distant, end of rainbow, faraway, far-flung, far-off, far piece, far-removed, good ways, long, middle of nowhere, miles, outlying, out-of-the-way, piece, remote, removed, stone’s throw, ways
Antonyms: close, near
considerably
Synonyms: decidedly, extremely, greatly, incomparably, much, notably, quite, significantly, somewhat, very, very much, well
a far distance
فاصلهی دور
far from home
دور از وطن
a far journey
مسافرت دور
He is a man of far vision.
او مردی دورنگر (ژرفبین) است.
Snow is shining on the far mountains.
برف بر روی کوههای دوردست میدرخشد.
We go back in the far past to a common origin.
ما به گذشتهی دوردست و اصل و نسب مشترکی برمیگردیم.
far inside the island
به فاصلهی زیادی در داخل جزیره
He drove the stake far into the ground.
دستک چوبی را به فاصلهی زیاد به درون زمین فرو کرد.
This book is far more interesting than I thought.
این کتاب از آنچه که من فکر میکردم بسیار جالبتر است.
the far side of the mountain
آن سوی کوه
to come from far
از جای دور آمدن
He went as far as Karaj only.
او فقط تا کرج رفت.
He is by far the fastest man on our team.
او بهوضوح سریعترین عضو تیم ما است.
She is far from happy.
او اصلاً خوشحال نیست.
The game is far from over.
خیلی مانده تا مسابقه تمام بشود.
how far is it from here to Shiraz?
از اینجا تا شیراز چه مسافتی است؟
how far can you see?
تا کجا میتوانی ببینی؟
far and wide
همهجا، سرتاسر
far and near
همهجا، ازهرسو، دور و نزدیک
as far as
1- تاآنجاییکه
as far as I know
تا آنجاییکه من میدانم.
as far as
2- تا، تا فاصلهای که
by far (or far and away)
به مقدار قابلملاحظه، تا میزان زیاد، بسیار
far be it from me (to)
من کی باشم (که)، من کوچکتر از آنم (که)
far better
خیلی بهتر، بسیار نیکوتر
far from
1- دور از 2- اصلا ًنه، ابداً، خیلی مانده تا
far gone
ازدسترفته، انجامشده، اصلاح (یا نجات و غیره) ناپذیر
far out
بسیار پیشرفته، بسیار جلو، افراطی
go far
1- دوام آوردن، فاصلهی زیادی را پیمودن 2- بسیار موفق شدن یا بودن، به جایی رسیدن
how far
چه فاصلهای، (دوری) چقدر؟
in so far as
تاآنجاکه، تا مقداری که
so far (or thus far)
تا حال، تا اینجا، تا این میزان، تاکنون
so far as
تا آنجا که، تا حدی که
so far, so good
تا حالا خوبست