کلمه جو
صفحه اصلی

fascinated


معنی : مسحور
معانی دیگر : مجذوب کردن، شیدا کردن، دلربایی کردن، شیفتن، افسون کردن

انگلیسی به فارسی

مجذوب، مسحور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: extremely charmed or interested.

- He stared at the painting, fascinated by its detail.
[ترجمه Fateme] او به نقاشی خیره شد و مجذوب جزئیات آن شد
[ترجمه ترگمان] او به نقاشی خیره شد و مجذوب جزئیات آن شد
[ترجمه گوگل] او به نقاشی نگاه کرد و جزئیات آن را جذاب کرد
- I was always fascinated with rocks and shells as a child.
[ترجمه Hasti♡] من در کودکی همیشه شیفته سنگ و صدف بودم.
[ترجمه ترگمان] من همیشه شیفته سنگ ها و صدف ها به عنوان یک بچه بودم
[ترجمه گوگل] من همیشه به عنوان یک کودک با سنگ ها و پوسته ها مجذوب شدم
- She was fascinated with him at first--he seemed so suave and mysterious--but fairly soon the spell was broken.
[ترجمه ترگمان] ابتدا مجذوب او شده بود - او خیلی مودب و مرموز به نظر می رسید - اما به زودی افسون شکست
[ترجمه گوگل] او در ابتدا با او شگفت زده شد - او به اندازه کافی و مرموز به نظر می رسید - اما خیلی زود طلسم شکسته شد

• enchanted, charmed; attracted, captivated

مترادف و متضاد

مسحور (صفت)
spellbound, enchanted, fascinated

جملات نمونه

1. the cobra snake had fascinated the child and kept getting closer to her
مار عینکی کودک را به خود خیره کرده بود و به او نزدیک می شد.

2. I was fascinated by her voice.
[ترجمه مریم] من مجذوب صدای او شدم
[ترجمه ترگمان]از صدایش مجذوب شده بودم
[ترجمه گوگل]من با صدای او مجذوب شدم

3. She is fascinated by algebra while he considers it meaningless nonsense.
[ترجمه ترگمان]او شیفته جبر است در حالی که او آن را بی معنی تلقی می کند
[ترجمه گوگل]او توسط جبر تحت تاثیر قرار گرفته است، در حالی که او مزخرف بی معنی آن را در نظر می گیرد

4. The changing vivid colours of the sunset fascinated the eye.
[ترجمه ترگمان]رنگ های روشن غروب خورشید را مسحور می کرد
[ترجمه گوگل]رنگ های زنده درخشان غروب خورشید چشم را جذاب می کند

5. The children were fascinated by the toys in the shop window.
[ترجمه حسین] بچه ها مجذوب اسباب بازی های درون ویترین مغازه شده بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها مجذوب the ویترین مغازه شدند
[ترجمه گوگل]بچه ها از طریق اسباب بازی در پنجره فروشگاه مجذوب شدند

6. I sat on the stairs and watched, fascinated.
[ترجمه ترگمان]روی پله ها نشستم و مجذوب تماشای او شدم
[ترجمه گوگل]من روی پله نشستم و تماشا کردم، مجذوب شدم

7. Since earliest times, mankind has been fascinated by fire.
[ترجمه ترگمان]از زودترین زمان، بشر مجذوب آتش شده است
[ترجمه گوگل]از همان ابتدا، بشر از آتش گرفته شده است

8. I was always fascinated by the acrobats at the circus.
[ترجمه ترگمان]من همیشه شیفته آکروبات بازی در سیرک بودم
[ترجمه گوگل]من همیشه توسط آکروبات ها در سیرک مجذوب شدم

9. They were fascinated to see that it was similar to one they had at home.
[ترجمه ترگمان]آن ها شیفته این بودند که ببینند آن شبیه خانه ای است که در خانه دارند
[ترجمه گوگل]آنها مجذوب شدند تا ببینند که شبیه به خانهی آنها بود

10. I'm fascinated by the trivia of everyday life.
[ترجمه ترگمان]من مجذوب مسائل مربوط به زندگی روزمره شدم
[ترجمه گوگل]من از چیزهای بی اهمیت زندگی روزمره لذت می برم

11. Science has always fascinated me.
[ترجمه ترگمان]علم همیشه مرا شیفته خود کرده است
[ترجمه گوگل]علم همیشه من را جذاب کرده است

12. I've always been fascinated by his ideas.
[ترجمه ترگمان]من همیشه شیفته افکار او بودم
[ترجمه گوگل]من همیشه با ایده هایش مجذوب شده ام

13. Brown was fascinated by people's quirks and foibles.
[ترجمه ترگمان]براون مجذوب خصوصیات و ضعف های مردم شده بود
[ترجمه گوگل]براون با عواقب وحشیانه مردم تیره و تار شد

14. The mere existence of these strange creatures fascinated him.
[ترجمه ترگمان]تنها وجود این موجودات عجیب او را مجذوب کرده بود
[ترجمه گوگل]وجود وجود این موجودات عجیب و غریب او را جذاب کرد

15. Her beauty fascinated every boy.
[ترجمه ترگمان]زیبایی او هر پسر را مجذوب می کرد
[ترجمه گوگل]زیبایی او هر پسر را جذاب می کند

دانشنامه عمومی

مَسحور.


پیشنهاد کاربران

مجذوب کسی یا چیزی شده

مجذوب شدن

شیفته

جذب شدن

Extremely interested by something or someone
For example =>
He is fascinated by Da Vinci's painting


کلمات دیگر: