کلمه جو
صفحه اصلی

elapse


معنی : سپری شدن، گذشتن، منقضی شدن
معانی دیگر : (زمان) منقضی شدن، سرآمدن، سقوط

انگلیسی به فارسی

گذشتن، منقضی شدن، سپری شدن، سقوط


گذشت، سپری شدن، گذشتن، منقضی شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: elapses, elapsing, elapsed
• : تعریف: to slip by or come to an end, as a period of time or something limited to a period of time.
مترادف: go, pass
مشابه: expire, glide by, lapse, roll by, slip by, steal by

- Weeks elapsed before we heard from her.
[ترجمه ترگمان] چند هفته بود که خبری از او نشده بود
[ترجمه گوگل] هفته های قبل از اینکه از او شنیدیم گذشت
- The warranty elapsed before repairs could be made.
[ترجمه pooyam20] قبل از اینکه تعمیرات انجام شود، ضمانت نامه تمام میشود
[ترجمه ترگمان] مدت زمان ضمانت قبل از تعمیرات می تواند انجام شود
[ترجمه گوگل] ضمانت نامه سپری شده قبل از تعمیرات می تواند انجام شود
اسم ( noun )
• : تعریف: the passage or ending of a period of time; lapse.
مترادف: lapse, passage
مشابه: expiration

• pass, go by, slip by
when a period of time elapses, it passes; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] پیمودن

مترادف و متضاد

سپری شدن (فعل)
pass, finish, expire, lapse, be finished, elapse

گذشتن (فعل)
pass, cross, go, elapse, blow over, bypass, go over

منقضی شدن (فعل)
expire, mature, elapse

go by; slip away


Synonyms: expire, flow, glide by, lapse, pass, pass away, pass by, roll by, roll on, run out, transpire, vanish


جملات نمونه

1. Happy birthday to my husband. Time elapse so quickly,but my love for you grows fonder. I want to tell you on this special day that your love makes my life complete.
[ترجمه ترگمان] تولدم مبارک باشه زمان به سرعت سپری شد، اما عشق من به تو بیشتر می شود میخوام در این روز خاص بهت بگم که عشق تو زندگیم رو کامل میکنه
[ترجمه گوگل]تولدت مبارک شوهرم گذشت زمان خیلی سریع، اما عشق من برای شما جذاب است من می خواهم به شما در این روز خاص بگویید که عشق تو زندگی من را کامل می کند

2. Many years were to elapse before I saw it again.
[ترجمه ترگمان]سال ها گذشت تا من دوباره آن را ببینم
[ترجمه گوگل]چند سال قبل از آن که مجددا دیدم، از آن گذشتم

3. A further twenty-three laborious years were to elapse before official recognition of his services to Britain was given.
[ترجمه ترگمان]بیش از بیست و سه سال دشوار گذشت تا به رسمیت شناختن رسمی خدمات وی به انگلستان سپری شود
[ترجمه گوگل]پیش از پذیرفتن رسمیت شناختن خدمات خود در انگلیس، بیست و سه سال سخت و دشوار بود

4. So a week or so may elapse between the first and the last eggs hatching.
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک هفته ممکن است بین روزه ای اول و آخر تخم گذاری سپری شود
[ترجمه گوگل]بنابراین یک هفته یا بیشتر ممکن است بین اولین و آخرین تخم مرغ از بین برود

5. A further twenty-seven years were to elapse before the railway reached its ultimate terminus at the Kyle of Lochalsh.
[ترجمه ترگمان]بیست و هفت سال بعد گذشت تا آنکه راه آهن به پایانه نهایی خود در سری Kyle رسید
[ترجمه گوگل]بیست و هفت سال دیگر پیش از آنکه راه آهن به پایان نهایی خود در Kyle Lochalsh رسیده باشد، پیش رفت

6. Therefore some time must elapse before a unit's identity is fixed.
[ترجمه ترگمان]بنابراین باید قبل از تثبیت هویت واحد گذشت
[ترجمه گوگل]بنابراین، قبل از اینکه هویت واحد ثابت شود، باید مدتی گذشت

7. Time and tide wait for no man elapse, dawdle away go you to be in my person's silhouette at heart without end, your habit use seal is deeply in heart.
[ترجمه ترگمان]زمان و جزر و مد در انتظار کسی سپری می شود، دوری کردن از تو، دور شدن از آن است که انسان، بی آن که به آخر برسد، قلب من از مهر و مهر، قلب عمیقا در قلب او فرو می رود
[ترجمه گوگل]زمان و جزر و مد منتظر بمانید تا هیچ مردی بیرون نرود، به شما اجازه می دهد تا در قلب شخصیتان بدون قید و بلا و صمیمیت باشید، عادت داشتن مهر و موم شما عمیقا در قلب است

8. The return of the echo will elapse longer time.
[ترجمه ترگمان]بازگشت پژواک طولانی تر خواهد شد
[ترجمه گوگل]بازگشت اکو طولانی تر می شود

9. It is often said that time elapses . actually it does not. Time stays put . We elapse.
[ترجمه ترگمان]اغلب گفته می شود که زمان elapses است در واقع اینطور نیست زمان باقی می ماند صبر می کنیم
[ترجمه گوگل]اغلب گفته می شود زمان گذر از زمان است در واقع اینطور نیست زمان باقی مانده است ما گذشتیم

10. I cannot let the holidays elapse meaninglessly, my vacation should be a phase of harvest.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم بگذارم تعطیلات بی معنی بماند، تعطیلات من باید یک مرحله برداشت باشد
[ترجمه گوگل]من نمی توانم اجازه دهم تعطیلات بی معنی بیفتد، تعطیلات من باید یک مرحله از برداشت باشد

11. As the elapse of time, this number still can be climbed ceaselessly litre.
[ترجمه ترگمان]با گذشت زمان، این عدد هنوز می تواند در هر لیتر بالا رود
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، این تعداد هنوز هم می تواند به طور بی سابقه ای افزایش یابد

12. Still can adjust by scaleboard of the elapse inside extroversion clearance, control gives makings size.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنوز هم می تواند با گذر زمان در برون گرایی برون گرایی سازگاری داشته باشد، کنترل به این اندازه دست می دهد
[ترجمه گوگل]با این حال می توان با اندازه گیری مقیاس از گذشت در خارج از برون تراس تنظیم، کنترل می دهد اندازه اندازه گیری

13. As the elapse of time, serious consequence shows this one percussive apparently and more.
[ترجمه ترگمان]با گذشت زمان، پیامد جدی این نشان می دهد که این یکی ظاهرا و بیشتر
[ترجمه گوگل]همانطور که گذشت زمان، پیامدهای جدی نشان می دهد که این یک واگرا ظاهرا و بیشتر است

14. As time elapse and our effort, should can solve.
[ترجمه ترگمان]با گذشت زمان و تلاش ما، باید آن را حل کنیم
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان و تلاش ما، باید بتواند حل کند

Five years elapsed before I heard from him again.

پنج سال گذشت تا دوباره از او خبر یافتم.


پیشنهاد کاربران

فوت شدن

گذشت زمان

سپری شدن، طول کشیدن


کلمات دیگر: