کلمه جو
صفحه اصلی

elimination


معنی : طرد، محو، حذف، زدودگی، رفع
معانی دیگر : زدودگی، رفع

انگلیسی به فارسی

حذف، ازقلم‌افتادگی


نابودی، معدوم‌سازی، نیست‌سازی


حذف، رفع، محو، طرد، زدودگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of eliminating; disposal; destruction; dismissal.
مشابه: abolition

(2) تعریف: the state of being eliminated.
مشابه: abolition

• removal, act of getting rid of; omission, act of leaving out; process of solving simultaneous equations by removing the variables (algebra)

دیکشنری تخصصی

[سینما] حذف
[زمین شناسی] حذف چگونگی خارج شدن گزنوبیوتیک ها ازجریان خون (بوسیله سوخت وساز یا مدفوع).
[ریاضیات] رفع، دفع، زدودگی، حذف

مترادف و متضاد

طرد (اسم)
ablation, rejection, depilation, ostracism, banishing, exorcism, elimination, ejection, excommunication, ejectment, epilation, freeing, resection

محو (اسم)
suppression, abolition, elimination, obliteration, erasure, effacement

حذف (اسم)
cancellation, elimination, expulsion, exclusion, deletion, omission, ellipsis, pretermission, write-off

زدودگی (اسم)
elimination, clearance, rasure

رفع (اسم)
resolution, elimination, removal, resolving, obviation

removal


Synonyms: cut, destruction, discard, displacement, dropping, ejection, eradication, exclusion, expulsion, extermination, omission, rejection, riddance, taking away, weeding out, withdrawal


جملات نمونه

1. she favors a total elimination of all taxes
او طرفدار ازمیان برداشتن کامل همه ی مالیات ها است.

2. exercise is good for the elimination of tension
ورزش برای رفع تنش خوب است.

3. The killings are part of a campaign of elimination of the political opposition.
[ترجمه ترگمان]این قتل ها بخشی از مبارزه حذف احزاب مخالف سیاسی است
[ترجمه گوگل]این قتل ها بخشی از مبارزات انتخاباتی مخالفان سیاسی است

4. Their elimination from the competition was a great surprise.
[ترجمه ترگمان]حذف آن ها از رقابت بسیار غافلگیر کننده بود
[ترجمه گوگل]حذف آنها از رقابت یک شگفتی عالی بود

5. I solved the problem by a process of elimination.
[ترجمه ترگمان]من مشکل را با یک فرآیند حذف حل کردم
[ترجمه گوگل]من مشکل را با فرایند حذف حل کردم

6. Great strides had been made, but the elimination of poverty, Johnson's ultimate aim, was far from complete.
[ترجمه ترگمان]گام های عالی برداشته شده بود، اما حذف فقر، هدف نهایی جانسون، بسیار دور از کامل بود
[ترجمه گوگل]پیشرفت های بزرگی صورت گرفته است، اما نابودی فقر، هدف نهایی جانسون، به دور از کامل نبود

7. Elimination of tedious repetitive work such as casting and balancing.
[ترجمه ترگمان]حذف کاره ای تکراری خسته کننده مانند ریخته گری و بالانس کردن
[ترجمه گوگل]از بین بردن کار تکراری خسته کننده مانند ریخته گری و تعادل

8. The treaty called for the elimination of an entire class of nuclear weapons.
[ترجمه ترگمان]این معاهده خواستار حذف یک گروه کامل از سلاح های هسته ای شد
[ترجمه گوگل]این معاهده خواستار از بین بردن کل طبقه سلاح های هسته ای شد

9. Second, the elimination of exchange rate uncertainty will stimulate the manufacturing sectors of member countries.
[ترجمه ترگمان]دوم، حذف عدم قطعیت نرخ ارز، بخش های تولیدی کشورهای عضو را تحریک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]دوم، از بین بردن عدم اطمینان نرخ ارز بخش تولیدی کشورهای عضو را تحریک می کند

10. Plans include the elimination of the dome over the reactor.
[ترجمه ترگمان]طرح هایی شامل حذف گنبد روی رآکتور هستند
[ترجمه گوگل]طرح هایی شامل حذف گنبد بر روی راکتور است

11. By process of elimination, scientists were able to find a cure.
[ترجمه ترگمان]با فرآیند حذف، دانشمندان توانستند درمان را پیدا کنند
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، دانشمندان توانستند درمان را پیدا کنند

12. They commit themselves to strive for its elimination.
[ترجمه ترگمان]آن ها خود را متعهد به تلاش برای حذف آن می کنند
[ترجمه گوگل]آنها متعهد به تلاش برای از بین بردن آن هستند

13. The elimination of redundancy means that database searches do not return duplicate sequence information.
[ترجمه ترگمان]حذف افزونگی به این معنی است که جستجوهای پایگاه داده اطلاعات توالی تکراری را باز نمی گرداند
[ترجمه گوگل]از بین بردن افزونگی بدان معنی است که جستجوهای پایگاه داده اطلاعات توالی تکراری را ارسال نمی کند

14. The elimination sequence is presented in Fig.
[ترجمه ترگمان]ترتیب حذف در شکل ۶ ارائه شده است
[ترجمه گوگل]توالی حذف در شکل 3 ارائه شده است

15. We were all disappointed by Iowa's elimination in the semi-finals.
[ترجمه ترگمان]همه ما از حذف آیووا در مرحله نیمه نهایی ناامید شدیم
[ترجمه گوگل]همه ما در نیمه نهایی با حذف آیووا ناامید شدیم

پیشنهاد کاربران

حذف

تعدیل

خلاصی

دفع ( داروشناسی و پزشکی )

از میان بردن_ از میان برداشتن_ از بین بردن

دفع

برای مثال اسم سال ۱۴۰۰ :
تولید ، پشتیبانی ها و مانع زدایی ها
Year of Production, support and elimination of obstacles

elimination ( noun ) = حذف، رفع، دفع، طرد، پاکسازی، محو، اخراج، برطرف سازی، ادغام، زدودگی

virus elimination = پاکسازی از ویروس
noise elimination = حذف نویز
waste elimination = حذف اتلاف
elimination method = روش حذفی
social elimination = طرد اجتماعی
disease elimination = حذف بیماری
concerted elimination = حذف همزمان
convention on the elimination of all forms of discrimination against women = کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان

دفع

حذف/ پاکسازی

elimination ( علوم دارویی )
واژه مصوب: دفع 2
تعریف: فرایند خروج مواد دارویی از بدن


کلمات دیگر: