کلمه جو
صفحه اصلی

winkle


معنی : حلزون خوراکی، چشمک زدن، جابجا کردن
معانی دیگر : انواع شکم پایان که آفت صدف های خوراکی هستند، (با: out یا out of و غیره) بیرون کشیدن، افشا کردن، درآوردن

انگلیسی به فارسی

چشمک زدن، جابجا کردن، حلزون خوراکی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the periwinkle.

(2) تعریف: any of various mollusks destructive to clams and oysters.

• small edible sea snail with a spiral shell, periwinkle
force out, dig out (british)
a winkle is a small sea-snail with a hard shell and a soft body which you can eat.
if you winkle information out of someone, you get it from them when they do not want to give it to you, often by tricking them; an informal expression.
if you winkle someone out of a place where they are hiding or which they do not want to leave, you make them come out of the place; an informal expression.

مترادف و متضاد

حلزون خوراکی (اسم)
winkle

چشمک زدن (فعل)
bat, sparkle, blink, twinkle, wink, winkle, nictitate

جابجا کردن (فعل)
displace, substitute, heave, replace, winkle, supplant, dislocate, translocate, reposit, unhorse

جملات نمونه

1. He seemed to winkle something out from inside his shoe.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید چیزی از درون کفش به بیرون پرت می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید چیزی از داخل کفشش بیرون زده بود

2. It will not be easy to winkle out the old guard and train younger replacements.
[ترجمه ترگمان]آسان نیست که گارد قدیم را خاموش کنیم و جانشینان کمتری را آموزش دهیم
[ترجمه گوگل]جادوگری قدیمی را آسان نخواهد کرد و جایگزین های جوان تر را آموزش می دهد

3. The detective was trying to winkle information out of her.
[ترجمه ترگمان]بازرس سعی می کرد از او اطلاعاتی به دست بیاورد
[ترجمه گوگل]کارآگاه تلاش میکرد اطلاعات را از او بیرون بکشد

4. It's too difficult to winkle the truth out of him.
[ترجمه ترگمان]انقدر سخت است که حقیقت را از او پنهان کند
[ترجمه گوگل]دشوار است که حقیقت را از او بیرون بیاوریم

5. I managed to winkle the truth out of him eventually.
[ترجمه ترگمان]بالاخره موفق شدم حقیقت را به او بگویم
[ترجمه گوگل]در نهایت من توانستم حقیقت را از او دور کنم

6. He somehow managed to winkle Picard out of his room.
[ترجمه ترگمان]او به طریقی توانسته بود Picard را از اتاقش بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او به نوعی توانست پیکارد را از اتاقش بیرون بکشد

7. She always manages to winkle secrets out of people.
[ترجمه ترگمان]او همیشه موفق می شود رازهای مردم را از مردم پنهان کند
[ترجمه گوگل]او همیشه موفق به فرار از اسرار مردم شده است

8. Rip Van Winkle, a kindly, lazy, henpecked man, set out for a remote part of the Catskill Mountains.
[ترجمه ترگمان]بریدن ون Winkle، یک مرد مهربان، تنبل و تنبل، برای یک قسمت دور از کوهستان Catskill راه افتاد
[ترجمه گوگل]Rip Van Winkle، یک مرد مهربان، تنبل و متعصب، برای یک قسمت از دور از کوه های Catskill تنظیم شده است

9. D' you reckon they wear winkle pickers?
[ترجمه ترگمان]خیال می کنی آن ها رازک چینی می پوشند؟
[ترجمه گوگل]D شما فکر می کنید که آنها را جمع می شوند؟

10. Smaller than a snail's winkle.
[ترجمه ترگمان]کوچک تر از حلزون snail
[ترجمه گوگل]کوچکتر از چشمک زدن حلزون

11. Come on, Rip Van Winkle, wake up! It's nearly lunchtime.
[ترجمه ترگمان]! یالا، \"ریپ وینکل\"، بیدار شو تقریبا وقت ناهار است
[ترجمه گوگل]بیا، رپ وان Winkle، از خواب بیدار! تقریبا ناهار است

12. It took a week to winkle out the intruder. Nobody knows what, if any, damage was caused.
[ترجمه ترگمان]یه هفته طول کشید تا یه متجاوز رو رد و بدل کنه هیچ کس نمیدونه چی میشه، اگه آسیب ایجاد شده باشه
[ترجمه گوگل]یک هفته طول کشید تا مزاحم شود هیچ کس نمی داند که اگر چه خسارت ایجاد شده است

13. Anyway, Van Winkle had the next world to console him.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، ون وین کل دنیا را برای تسکین دادن به او داشت
[ترجمه گوگل]به هر حال، وان وینکل دنیای بعدی را برای کنسول کردنش داشت

14. But Rip Van Winkle never worried about that.
[ترجمه ترگمان]اما ریپ ون وینکل \"اصلا نگران این موضوع نبود\"
[ترجمه گوگل]اما Rip Van Winkle هرگز در مورد آن نگران نبود

15. I managed to winkle the news out of him.
[ترجمه ترگمان]موفق شدم اخبار را از او دور کنم
[ترجمه گوگل]من توانستم اخبار را از او پنهان کنم

پیشنهاد کاربران

چین و چروک

Winkle out
یک اصطلاح با دو معنی:
۱. به زور از کسی حرف کشیدن
If you winkle information out of someone, you get it from them when they do not want to give it to you, often by tricking them
۲. کسی را به زور از جایی بیرون راندن/ فراری دادن
If you winkle someone out of a place where they are hiding or which they do not want to leave, you make them leave it.

چین و چروک wrinkle است نه winkle
بعنوان اسم winkle نوعی حلزون خوراکی است
بعنوان verb ، کسی رو از جایی فراری دادن و اطلاعات از کسی بیرون کشیدن میشه


کلمات دیگر: