کلمه جو
صفحه اصلی

absolutist


طرفدار استبداد، کسیکه معتقد به قواى نامحدود الهى است

انگلیسی به فارسی

استبدادگرای


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to government by total, unrestrained power.

- They endured the absolutist reign of a tyrant.
[ترجمه ترگمان] آن ها دوران حکومت مطلقه را تحمل کردند
[ترجمه گوگل] آنها حکومت مطلقیت یک ستمگر را تحمل کردند

(2) تعریف: characterized by ideas, or a belief in ideas, whose truth is unconditional and not subject to any external standard.

- The group has absolutist views on the differences between men and women.
[ترجمه ترگمان] این گروه نظرات مطلقه را در مورد تفاوت بین مردان و زنان مطلقه است
[ترجمه گوگل] این گروه دیدگاه مطلقگرا در مورد تفاوت میان مردان و زنان دارد
اسم ( noun )
• : تعریف: one who regards certain ideas as being unconditionally true.

- He is an absolutist when it comes to freedom of speech.
[ترجمه ترگمان] وقتی نوبت به آزادی بیان می رسد او یک مطلقه است
[ترجمه گوگل] او وقتی آزادانه سخن میگوید مطلق است

• advocate of absolutism, supporter of totalitarianism, one who supports the political principle of absolute power in government

جملات نمونه

1. This absolutist belief is replaced by an appreciation that rules can vary.
[ترجمه ترگمان]این باور مطلقه جایگزین تقدیر می شود که قوانین می تواند متفاوت باشد
[ترجمه گوگل]این اعتقاد مطلق جای تعجب است که قوانین می توانند متفاوت باشند

2. So far, the absolutist position has dominated Republican presidential politics.
[ترجمه ترگمان]تا کنون، موضع مطلقه بر سیاست ریاست جمهوری جمهوری خواه تسلط دارد
[ترجمه گوگل]تا کنون، موضع مطلق در سیاست های ریاست جمهوری جمهوریخواه تحت سلطه بوده است

3. The other constraint on the absolutist interpretation of the sovereignty concept arose from Dicey's normativist conception of law.
[ترجمه ترگمان]محدودیت دیگر در تفسیر مطلق مفهوم حاکمیت از مفهوم normativist dicey از قانون نشات می گیرد
[ترجمه گوگل]محدودیت دیگر در تفسیر مطلق مفهوم حاکمیت، ناشی از مفهوم normativeist از قانون Dicey است

4. Kim created an impermeable and absolutist state that many have compared to a religious cult.
[ترجمه ترگمان]کیم وضعیت نفوذ ناپذیر و حکومت مطلقه را ایجاد کرد که بسیاری از آن ها با یک فرقه مذهبی مقایسه شده اند
[ترجمه گوگل]کیم یک دولت غریب و مطلق را ایجاد کرد که بسیاری از آنها با یک فرقه مذهبی مقایسه کرده اند

5. The philosophy of Objectivism also takes a morally absolutist stance, as it regards the laws of morality to be, like the laws of physics, inherent in the universe itself.
[ترجمه ترگمان]فلسفه of نیز یک موضع مطلقه را از نظر اخلاقی می گیرد، چرا که قوانین اخلاق را با توجه به قوانین فیزیک، ذاتی در خود جهان، در نظر می گیرد
[ترجمه گوگل]فلسفه Objectivism نیز موضع اخلاقی مطلق را می گیرد، به عنوان آن را به قوانین اخلاقی بودن مانند قوانین فیزیک، ذاتی در خود جهان است

6. China, for example, clings to a very traditional, absolutist view that the U. S. right might appreciate.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، چین به دیدگاه مطلقه، مطلق معتقد است که U اس درست است که ممنون باشید
[ترجمه گوگل]برای مثال، چین، به یک دیدگاه بسیار سنتی و مطلق میپردازد که ممکن است U S درست باشد

7. She does not take the absolutist view that companies should strive only to maximise profits while obeying the rules.
[ترجمه ترگمان]او دیدگاه مطلقه را که شرکت ها باید برای به حداکثر رساندن سود و اطاعت از قوانین تلاش کنند، بر عهده نمی گیرد
[ترجمه گوگل]او دیدگاه مطلق را نمی پذیرد که شرکت ها فقط باید به حداکثر رساندن سود در حین اجرای قوانین تلاش کنند

8. In a characteristically absolutist passage, he writes, “True Democracy has but one method and one theory. ”
[ترجمه ترگمان]او می نویسد: \" دموکراسی واقعی فقط یک روش و یک تئوری دارد
[ترجمه گوگل]او در مقاله ای که به طور ماهرانه مطلق می نویسد، می نویسد: 'درست است دموکراسی تنها یک روش و یک نظریه دارد '

9. Nevertheless, it is pretty hard to defend absolutist morals on grounds other than religious ones.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، دفاع از اصول اخلاقی به غیر از مسائل مذهبی بسیار دشوار است
[ترجمه گوگل]با این وجود، دفاع از اخلاق مطلق در سایر زمینه های غیر مذهبی سخت است

10. Governments, both absolutist and republican, deported him from their territories.
[ترجمه ترگمان]دولت ها، هم مطلقه و هم جمهوریخواه، او را از قلمرو خود اخراج کردند
[ترجمه گوگل]دولتها، هر دو مطلق و جمهوری خواه، او را از سرزمین خود اخراج کردند

11. Many religions have morally absolutist positions, regarding the system of morality as having been set by the deity or deities.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ادیان، از نظر اخلاقی، موضع مطلقه را، با توجه به سیستم اخلاق که توسط خدایان یا خدایان تنظیم شده است، دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از ادیان موقعیت اخلاقی مطلق دارند، در مورد سیستم اخلاقی به عنوان که توسط خدا و یا خدایان تعیین شده است

12. Slow Gradual Fading of the Young Absolutist.
[ترجمه ترگمان]در حال محو شدن از the یانگ
[ترجمه گوگل]تندخوانی تدریجی محرمانه ی جوان مطلق

13. Two is an absolutist type.
[ترجمه ترگمان]دو یک نوع مطلقه است
[ترجمه گوگل]دو نوع مطلق است

پیشنهاد کاربران

خودکامه، مستبد


کلمات دیگر: