کلمه جو
صفحه اصلی

unwelcome


معنی : ناخوش آیند، ناخواسته
معانی دیگر : ناخوش ایند

انگلیسی به فارسی

ناخوش ایند، ناخواسته


ناخواسته، ناخوش آیند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of welcome.
متضاد: grateful, welcome

• unwanted, uninvited, undesirable
an unwelcome experience is one that you do not like and did not want.
if a visitor is unwelcome, you did not want them to come.

مترادف و متضاد

ناخوش آیند (صفت)
unsavory, unpleasant, ungrateful, distasteful, unwelcome, undesirable

ناخواسته (صفت)
officious, unwelcome, undesirable, uncalled-for, unsought

not wanted, desired


Synonyms: blackballed, disagreeable, displeasing, distasteful, exceptionable, excess baggage, excluded, ill-favored, inadmissible, left out in cold, lousy, not in the picture, objectionable, obnoxious, rejected, repellent, shut out, thankless, unacceptable, unasked, undesirable, uninvited, unpleasant, unpopular, unsought, unwanted, unwished-for


Antonyms: desirable, wanted, welcome


جملات نمونه

1. The media has brought more unwelcome attention to the Royal Family.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها توجه ناخواسته بیشتری به خانواده سلطنتی کرده اند
[ترجمه گوگل]رسانه ها توجه بیشتری به خانواده سلطنتی کرده اند

2. Their hostile looks showed that he was unwelcome.
[ترجمه ترگمان]نگاه های خصمانه آن ها نشان می داد که آدم ناخوشایندی است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که خصومت آنها نشان می دهد که او ناخوشایند بود

3. He parried the unwelcome question very skilfully.
[ترجمه ترگمان]او این سوال ناخوشایند را با مهارت پاسخ داد
[ترجمه گوگل]او بسیار متشکل از سؤال ناخواسته است

4. There was more unwelcome news waiting for me at the office.
[ترجمه ترگمان]در دفتر اخبار ناخوشایندی در انتظار من بود
[ترجمه گوگل]خبرهای ناخواسته دیگری در انتظار من بود

5. I felt that we were unwelcome.
[ترجمه ترگمان]من احساس کردم که ما ناراحت هستیم
[ترجمه گوگل]احساس کردم که ما ناخوشایند بودیم

6. It's a not unwelcome piece of news.
[ترجمه ترگمان]این خبر بد ناخوشایندی است
[ترجمه گوگل]این یک خبر ناخوشایند نیست

7. To avoid attracting unwelcome attention he kept his voice down.
[ترجمه ترگمان]برای اجتناب از جلب توجه دیگران، صدایش را پایین نگه داشت
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از جذب توجه ناخواسته، صدای خود را پایین نگه داشت

8. They perceived that they were unwelcome and left.
[ترجمه ترگمان]آن ها متوجه شدند که آن ها unwelcome و چپ هستند
[ترجمه گوگل]آنها متوجه شدند که آنها ناخوشایند بوده و چپ شده اند

9. Your kindness is unwelcome.
[ترجمه ترگمان] مهربانی تو is
[ترجمه گوگل]مهربانی شما ناخواسته است

10. He sensed that his proposals were unwelcome.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که پیشنهادهای او نا خوشایند است
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که پیشنهاداتش ناخوشایند بود

11. We got rid of our unwelcome guests by saying we had to go to bed.
[ترجمه ترگمان]با گفتن اینکه مجبور شدیم بریم بخوابیم، از شر مهمانان unwelcome خلاص شدیم
[ترجمه گوگل]ما از مهمانان ناخواسته ما خلاص شدیم و گفتیم که ما مجبور به رفتن به رختخواب هستیم

12. There has been an unwelcome recrudescence of racist attacks.
[ترجمه ترگمان]یه سری حملات ناخوشایند رخ داده
[ترجمه گوگل]تجاوز ناخواسته حملات نژادپرستانه صورت گرفته است

13. She was, quite deliberately, making him feel unwelcome.
[ترجمه ترگمان]او کاملا عمدی بود و باعث می شد احساس ناخوشایندی به او دست بدهد
[ترجمه گوگل]او کاملا عمدا، باعث شد او احساس ناخشنودی کند

14. A colleague made unwelcome sexual advances towards her.
[ترجمه ترگمان]یه هم کار، یه رابطه جنسی ناخوشایند رو نسبت به اون انجام داد
[ترجمه گوگل]یک همکار، پیشرفت های جنسی ناخواسته ای را به او نسبت داد

پیشنهاد کاربران

مورد قبول واقع نشدن،
مقبول واقع نشدن،
مورد استقبال قرار نگرفتن،
پذیرفته نشدن،
با استقبال ( خوبی ) همراه نشدن!!


To a place where I was clearly unwelcomed

ناخواسته، نامطلوب

عدم استقبال - ناخوشایند

ناخوشایند ( صفت ) 2 - ناخونده ( مثل مهمان )

تحویل گرفتن کسی، روی خوش نشون دادن به ( مهمان )


کلمات دیگر: