کلمه جو
صفحه اصلی

withstand


معنی : تاب اوردن، تحمل کردن، مقاومت کردن با، ایستادگی کردن در برابر، استقامت ورزیدن
معانی دیگر : تاب آوردن، دوام کردن، دوام آوردن، تاب تحمل (چیزی را) داشتن، مقاومت کردن، ایستادگی کردن (در مقابل)، طاقت (کاری را) داشتن، مخالفت کردن

انگلیسی به فارسی

تاب آوردن، مقاومت کردن با، ایستادگی کردن در برابر، تحمل کردن، مخالفت کردن، استقامت ورزیدن


مقاومت کن، تحمل کردن، تاب اوردن، مقاومت کردن با، ایستادگی کردن در برابر، استقامت ورزیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: withstands, withstanding, withstood
• : تعریف: to resist or stand up to; prevail against, bear, or survive.
مترادف: bear, resist, stand, survive, take
متضاد: submit
مشابه: confront, defy, endure, face up to, oppose, prevail, repel, ride out, suffer, tolerate, weather

- The boat was sturdy enough to withstand the storm.
[ترجمه ترگمان] قایق آنقدر محکم بود که تاب تحمل توفان را نداشت
[ترجمه گوگل] قایق به اندازه کافی محکم برای مقاومت در برابر طوفان بود
- She withstood the pressure from her family to eat unhealthy things.
[ترجمه ترگمان] او فشار خانواده اش را تحمل کرد تا چیزهای ناسالم بخورد
[ترجمه گوگل] او از فشار خانواده اش برای خوردن چیزهای ناسالم مقاومت کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to succeed against some force, influence, or hardship; resist or survive.
مترادف: bear up, endure, resist
متضاد: defer, give, submit, yield
مشابه: cope, hold out, last, persevere, prevail, survive

• stand up to; bear, endure
to withstand a force or action means to survive it or not to let it defeat you; a formal word.

مترادف و متضاد

تاب اوردن (فعل)
abide, tolerate, withstand, bear

تحمل کردن (فعل)
stomach, support, stand, tolerate, withstand, bear, stick, comport, sustain, suffer, endure, bide, thole, experience, undergo

مقاومت کردن با (فعل)
withstand

ایستادگی کردن در برابر (فعل)
withstand

استقامت ورزیدن (فعل)
withstand

endure, bear


Synonyms: brace, brave, buck, combat, confront, contest, cope, cross, defy, dispute, duel, face, fight, fly in the face of, grapple with, hang on, hang tough, hold off, hold one’s ground, hold out, oppose, prevail against, put up struggle, put up with, remain firm, repel, resist, ride out, sit and take it, stand, stand fast, stand firm, stand one’s ground, stand up against, stand up to, stick, stick fast, suffer, take, take it, take on, thwart, tolerate, traverse, violate, weather, win out


Antonyms: surrender, yield


جملات نمونه

1. he could not withstand psychological pressure
او تاب تحمل فشار روانی را نداشت.

2. no man could withstand his sword stroke
هیچکس یارای تحمل ضربت شمشیر او را نداشت.

3. What sort of substance could withstand those temperatures?
[ترجمه ترگمان]چه ماده ای میتونه در برابر این دمای هوا مقاومت کنه؟
[ترجمه گوگل]چه نوع ماده ای می تواند در برابر این درجه حرارت مقاومت کند؟

4. The wooden boat was built to withstand just about every weather condition at sea.
[ترجمه ترگمان]قایق چوبی در برابر همه شرایط آب دریا تاب مقاومت داشت
[ترجمه گوگل]قایق چوبی برای مقاومت در برابر هر شرایط آب و هوایی در دریا ساخته شده است

5. Their arguments do not withstand the most superficial scrutiny.
[ترجمه ترگمان]استدلالات آن ها در برابر شدیدترین موشکافی سطحی ایستادگی نمی کنند
[ترجمه گوگل]استدلالهای آنها از نظر دقیق تر به نظر نمی رسند

6. It is unlikely that his forces could withstand an allied onslaught for very long.
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که نیروهای او در برابر حمله نیروهای متفق برای مدت بسیار طولانی ایستادگی کنند
[ترجمه گوگل]بعید است که نیروهایش بتوانند به مدت طولانی در برابر یورش متحدان مقاومت کنند

7. The vehicle is sturdy enough to withstand rough terrain.
[ترجمه ترگمان]این وسیله به اندازه کافی محکم است که بتواند در برابر زمین سخت مقاومت کند
[ترجمه گوگل]وسیله نقلیه به اندازه کافی محکم برای مقاومت در برابر زمین های خشن است

8. The flimsy structure of the vehicle could not withstand even mild impacts.
[ترجمه ترگمان]ساختار سست وسیله نقلیه نمی تواند در برابر تاثیرات ملایم مقاومت کند
[ترجمه گوگل]ساختار شاداب کننده خودرو نمیتواند حتی اثرات خفیف را تحمل کند

9. This fabric can withstand steam and high temperatures.
[ترجمه ترگمان]این پارچه می تواند در برابر بخار و دماهای بالا مقاومت کند
[ترجمه گوگل]این پارچه می تواند بخار و درجه حرارت بالا را حفظ کند

10. The same can not withstand the ravages of time, emotion, to the time it will cool.
[ترجمه ترگمان]مثل این نیست که در برابر حملات زمان و احساس، مقاومت در برابر آن زمان مقاومت کند
[ترجمه گوگل]این همان چیزی است که می تواند در برابر زمان های عصبی، احساسات، زمان کافی، مقاومت کند

11. The bacteria can withstand extremes of heat and cold.
[ترجمه ترگمان]باکتری ها می توانند مقاومت در برابر گرما و سرما را تحمل کنند
[ترجمه گوگل]باکتری ها می توانند به شدت از گرما و سرما برخوردار باشند

12. The materials used have to be able to withstand high temperatures.
[ترجمه ترگمان]مواد مورد استفاده باید قادر به تحمل دماهای بالا باشند
[ترجمه گوگل]مواد مورد استفاده باید قادر به مقاومت در برابر درجه حرارت بالا باشند

13. This flooring can withstand years of hard wear.
[ترجمه ترگمان]این کفپوش می تواند در برابر سال ها فرسایش سخت مقاومت کند
[ترجمه گوگل]این کفپوش می تواند سال ها سخت پوشانده شود

14. I couldn't withstand the murderous heat.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم در برابر گرمای کشنده مقاومت کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانستم قهرمان مرگبار را تحمل کنم

15. They can withstand extremes of temperature and weather without fading or cracking.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند مقاومت در برابر دما و آب و هوا را بدون از بین رفتن یا ترک کردن تحمل کنند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند به شدت از درجه حرارت و آب و هوا بدون محو شدن یا ترک خوردن مقاومت کنند

He could not withstand psychological pressure.

او تاب تحمل فشار روانی را نداشت.


The city was not capable of withstanding a prolonged siege.

شهر قادر نبود که محاصره‌ی طولانی را تحمل کند.


He stood firm and withstood their demands.

او استوار ایستاد و در مقابل خواسته‌های آنان مقاومت کرد.


پیشنهاد کاربران

تاب اوری

تحمل کردن - مقاومت کردن

تاب مقاومت آوردن

زنده ماندن

تحمل کردن

ایستادگی کردن ( در برابر )

تحمل کردن

مترادف:
be proof against something or someone

مقاوم باشه در برابر چیزی ( از یه چیزی، انتظار مقاوم بودن داشتن )
The bridge designed to withstand earthquakes

دوتا کالوکیشن با withstand برحسب کتاب CIU :
1. Withstand pressure = مقاوم باشه در برابرفشار
2. Withstand the impact =مقاوم باشه در برابر ضربه

The police officer's vest can withstand the impact of a bullet


کلمات دیگر: