کلمه جو
صفحه اصلی

that


معنی : ان، ان یکی، اشاره بدور، که
معانی دیگر : (اشاره به شخص یا چیز) آن، (جمع) آنان، آنها، که (معمولا می توان بدون تغییر دادن معنی جمله آن را حذف نمود)، که در آن، که در آن هنگام، که او را، که آن را، اینکه، آنکه، تا اینکه، تا آنکه، از اینکه، برای آنکه، آنقدر، آن همه، آن مقدار، به آن حد، به آن-، چه می شد اگر، ای کاش، کاش، کاشکی

انگلیسی به فارسی

ان، اشاره بدور، آن یکی، که، برای انکه


انگلیسی به انگلیسی

ضمیر ( pronoun )
حالات: those
(1) تعریف: the person, thing, or matter mentioned or understood.

- That isn't true.
[ترجمه RezaRashnavadi] این حقیقت نداره
[ترجمه ترگمان] این حقیقت نداره
[ترجمه گوگل] این درست نیست

(2) تعریف: the one less obvious or more remote.
متضاد: this

- This restaurant is closer than that.
[ترجمه امیرحسین هادیزاده] این رستوران نزدیک تر از آن یکی است
[ترجمه ترگمان] این رستوران نزدیک تر از این است
[ترجمه گوگل] این رستوران نزدیک تر از آن است

(3) تعریف: the time or occurrence just mentioned.

- Before that, we were happy.
[ترجمه دریا] اون طور که ما خوشحال بودیم.
[ترجمه ترگمان] قبل از اون، ما خوشحال بودیم
[ترجمه گوگل] قبل از آن، ما خوشحال بودیم

(4) تعریف: which, who, or whom (used as a relative pronoun to introduce a clause, esp. one that defines or restricts.)

- The building that is being constructed is the new library.
[ترجمه ترگمان] ساختمانی که ساخته شده است کتابخانه جدید است
[ترجمه گوگل] ساختمان که در حال ساخت است، کتابخانه جدید است
- The people that live next door have a noisy dog.
[ترجمه Z] مردمی که کنار همدیگر زندگی می کنندسگ پر سر و صدایی دارند
[ترجمه ترگمان] مردمی که در همسایگی زندگی می کنند دارای یک سگ پر سر و صدا هستند
[ترجمه گوگل] افرادی که در کنار هم زندگی می کنند سگ پر سر و صدا دارند

(5) تعریف: the one or type specified as follows.

- His style is that of an expert.
[ترجمه ترگمان] سبک او یک متخصص است
[ترجمه گوگل] سبک او آن متخصص است

(6) تعریف: in, at, by, on, or with which.

- every time that we visit
[ترجمه دریا] هر زمانی که از آن بازدید کردیم.
[ترجمه ترگمان] هر زمانی که از آن بازدید می کنیم
[ترجمه گوگل] هر زمانی که دیدیم
صفت ( adjective )
(1) تعریف: used to indicate a person, thing, or matter as mentioned or understood.

- Yes, when that document is signed, the paperwork will be complete.
[ترجمه دریا] بله، وقتی این سند امضا شود، این کارهای اداری تکمیل می شوند.
[ترجمه ترگمان] بله، زمانی که آن سند امضا می شود، تشریفات اداری تکمیل خواهند شد
[ترجمه گوگل] بله، زمانی که این سند امضا شده باشد، کارهای کاغذی کامل خواهد شد
- That woman from the bank called again today.
[ترجمه دریا] اون زن امروز دوباره به بانک زنگ زد.
[ترجمه ترگمان] اون زن از بانک دوباره زنگ زد
[ترجمه گوگل] این زن از بانک امروز دوباره خواسته است

(2) تعریف: used to indicate the one that is more distant or less immediately apparent.

- That dog over there seems more friendly.
[ترجمه ترگمان] اون سگ اونور تر به نظر میاد
[ترجمه گوگل] این سگ در آنجا به نظر می رسد دوستانه تر است
- When you said you liked Jim, I didn't realize you meant that Jim.
[ترجمه ترگمان] وقتی که گفتی از جیم خوشت آمده، متوجه نشدم منظورت جیم است
[ترجمه گوگل] زمانی که شما گفتید دوست جیم بود، متوجه نشدم شما به معنای جیم بود
قید ( adverb )
(1) تعریف: to such a degree or extent.

- Is it really that much of a problem?
[ترجمه ترگمان] واقعا اینقدر مشکل داری؟
[ترجمه گوگل] آیا این واقعا بیشتر از یک مشکل است؟
- I can't run that far without losing my breath.
[ترجمه ترگمان] نمی تونم بدون اینکه نفسم را از دست بدم فرار کنم
[ترجمه گوگل] من نمی توانم بدون اینکه نفس خودم را از دست بدهم، اجرا کنم

(2) تعریف: to a great extent; very.

- It's a nice house and it's not that expensive, so we're really considering buying it.
[ترجمه ترگمان] خانه قشنگی است و آن قدرها هم گران نیست، بنابراین ما واقعا فکر می کنیم که آن را بخریم
[ترجمه گوگل] این یک خانه خوب است و گران نیست، بنابراین ما واقعا به دنبال خرید آن هستیم
حرف ربط ( conjunction )
(1) تعریف: used to introduce a noun clause serving as the subject or object of the main verb or as a predicate nominative.

- That Alice will find a job is obvious.
[ترجمه ترگمان] اینکه آلیس پیدا می کنه یه کار پیدا می کنه
[ترجمه گوگل] آلیس کار پیدا خواهد کرد آشکار است
- We know that she is bored.
[ترجمه ترگمان] ما می دانیم که او کسل شده است
[ترجمه گوگل] ما می دانیم که او خسته است
- His wish is that he will live long.
[ترجمه ترگمان] آرزوی او این است که مدت زیادی زنده بماند
[ترجمه گوگل] آرزوی او این است که او بلند خواهد شد

(2) تعریف: used to introduce a subordinate clause showing purpose, esp. following so or in order.

- We worked so that we could save money.
[ترجمه دریا] ما طوری کار کردیم تا به مقدار زیاد پول پس انداز کنیم.
[ترجمه ترگمان] ما طوری کار کردیم که بتوانیم پول پس انداز کنیم
[ترجمه گوگل] ما کار کردیم تا بتوانیم پول را صرفه جویی کنیم

• pronoun used to indicate a specific person or thing
to such a degree
pronoun used to indicate a specific person or thing
in order for
you use that or those to refer to things or people already mentioned or known about.
you can use those to refer to people or things you are going to give details about.
you use that after some verbs, nouns, and adjectives to introduce a clause.
you also use that to introduce a relative clause.
you can use that after `not' and before an adjective to show that something does not have as much of a quality as other people think.
you use that is or that is to say to give further details about something.
you use that's that to say there is nothing more you can do or say about a particular matter.

مترادف و متضاد

ان (ضمير)
that, it, those

ان یکی (ضمير)
that

اشاره بدور (ضمير)
that

که (حرف ربط)
as if, that, than

جملات نمونه

You drove so fast that I could not catch up with you.

آنقدر تند راندی که نتوانستم به تو برسم.


A man that rich should have a car.

مردی که آن همه ثروتمند است باید اتومبیل داشته باشد.


1. that (is something which) depends on taste
آن چیزی است که بستگی به سلیقه دارد.

2. that accident happened when i was on duty
آن تصادف هنگامی که من سر کار بودم روی داد.

3. that accident impaired his hearing
آن تصادف به شنوایی او آسیب رساند.

4. that actor was the best find of the year
آن هنرپیشه بهترین کشف سال بود.

5. that actress made her debut at the age of five
آن هنرپیشه برای اولین بار در سن پنج سالگی در صحنه ظاهر شد.

6. that ancient belief keeps peeping out in different places
(مجازی) آن باور قدیمی دایما سر از جاهای مختلف بر می آورد.

7. that area does not fall within my jurisdiction
آن زمینه از حوزه ی اختیارات من خارج است.

8. that article contained some underhanded libel
آن مقاله حاوی تهمت های ناجوانمردانه ای بود.

9. that artist gave two excellent performances
آن هنرپیشه دو کار عالی ارائه کرد.

10. that beard makes him look old
ریش،او را پیر نشان می دهد.

11. that bitter lesson sank into my mind
آن تجربه ی تلخ در مغزم جایگزین شد.

12. that book brought him into public notice
آن کتاب نظر جامعه را به او معطوف کرد.

13. that book established his fame as a poet
آن کتاب ناموری او را به عنوان شاعر به ثبوت رساند.

14. that book has been reprinted seventeen times
آن کتاب هفده بار تجدید چاپ شده است.

15. that book is a unique treasure house of love poetry
آن کتاب گنجینه ی منحصر به فردی از اشعار عاشقانه است.

16. that book is mine
آن کتاب از آن من است.

17. that book is mine
آن کتاب مال من است.

18. that book is still in print
آن کتاب را هنوز هم می شود خرید.

19. that book was a failure
آن کتاب نگرفت.

20. that book was very diverting
آن کتاب خیلی سرگرم کننده بود.

21. that boy is a menace
آن پسر مایه ی دردسر است.

22. that boy's book
کتاب آن پسر

23. that branch of the family emigrated to america
آن شاخه ی فامیل به امریکا مهاجرت کرد.

24. that car costs the earth
آن اتومبیل خیلی گران است.

25. that city fell in a. d. 90
آن شهر در سنه ی نود میلادی سقوط کرد.

26. that claim was a mere sham
آن ادعا جز حقه بازی چیزی نبود.

27. that class was a bummer from the start
آن کلاس از همان ابتدا ناخوشایند بود.

28. that coat hangs well in the back
پشت این پالتو صاف و خوب است.

29. that company is defunct
آن شرکت منحل شده است.

30. that company is no longer in business
آن شرکت بسته شده است.

31. that country attained its independence two years ago
آن کشور دو سال پیش استقلال خود را به دست آورد.

32. that country is dropping behind its neighbors
آن کشور دارد از همسایه هایش عقب می افتد.

33. that country is nominally but not actually independent
آن کشور اسما مستقل است ولی نه بالفعل

34. that country is rolling in petroleum
آن کشور نفت بسیار دارد.

35. that country's economic woes
مصیبت های اقتصادی آن کشور

36. that country's frontiers have not yet been demarcated exactly
مرزهای آن کشور هنوز دقیقا معلوم نشده است.

37. that country's independence was achieved two hundred years ago
آن کشور دویست سال پیش استقلال یافت.

38. that country's media are not really free
رسانه های آن کشور واقعا آزاد نیستند.

39. that country's mountainous debts will handicap its future generations
بدهی های غول آسای آن کشور نسل های آینده را دچار مشکل خواهد کرد.

40. that country's natural resources
منابع طبیعی آن کشور

41. that country's power waxed
قدرت آن کشور زیاد شد.

42. that country's young oil industry
صنعت نوپای نفت آن کشور

43. that couple is not cut out for each other
آن زوج برای هم ساخته نشده اند.

44. that creature has a short tail covered with bristles
آن جاندار دمی کوتاه و پوشیده از موی زبر دارد.

45. that crime was not accidental; it was premedi- tated
آن جنایت اتفاقی نبود; عمدی بود.

46. that cut has left a big scar on his chin
آن بریدگی جای بزرگی بر چانه اش باقی گذاشته است.

47. that day it was devilishly hot
آن روز بی اندازه گرم بود.

48. that day was his moment of glory
آن روز هنگام افتخار او بود.

49. that decision was economically disasterous
آن تصمیم از نظر اقتصادی مصیبت بار بود.

50. that defeat is going to end us
آن شکست کار ما را خواهد ساخت.

51. that desert now bristles with factories
آن صحرا اکنون پر از کارخانه است.

52. that devil of a car conked out again!
این ماشین لعنتی دوباره خاموش شد!

53. that dictionary is kept up-to-date by annual supplements
آن فرهنگ لغت را با ضمیمه های سالیانه امروزی نگه می دارند.

54. that divine spark included in every human being
آن جرقه ی الهی موجود در هر انسان

55. that dress is too young for you
آن پیراهن برای تو خیلی جوان نما است (به سن تو نمی خورد).

56. that drunken man's repellent words
حرف های زننده ی آن مرد مست

57. that drunken man's ugly behavior
رفتار قبیح آن مرد مست

58. that encounter was a foretaste of the bitter conflicts that lay ahead
آن برخورد مقدمه ی کشمکش های تلخ آینده بود.

59. that esprit de corps which makes us put the common good above the individual good
آن روح همبستگی که ما را وادار می کند سود همگان را بر سود فردی ترجیح بدهیم

60. that event changed his outlook on life
آن رویداد بینش او را درباره ی زندگی عوض کرد.

61. that event deepened the differences between the two countries
آن رویداد اختلافات میان دو کشور را عمیق تر کرد.

62. that event destroyed my faith in modern medicine
آن رویداد ایمان مرا به پزشکی نوین از بین برد.

63. that event had no bearing on my decision
آن رویداد تاثیری بر تصمیم من نداشت.

64. that event hardened him in his determination to leave at once
آن رویداد اراده ی او را نسبت به عزیمت هر چه زودتر قوی تر کرد.

65. that event healed the discord between the two brothers
آن رویداد موجب از بین رفتن نفاق و جدایی آن دو برادر شد.

66. that event is engraved in my memory
آن رویداد بر خاطرم نقش بسته است.

67. that event led to the demise of feudalism
آن رویداد موجب فنای فئودالیسم شد.

68. that event left his reputation in tatters
آن رویداد شهرت او را تباه کرد.

69. that event made some of the passive elements of the party very active
آن رویداد عوامل ناکنشور حزب را سخت به فعالیت در آورد.

70. that event messed up my life
آن رویداد زندگی مرا مختل کرد.

I am sorry that I caused you so much trouble.

از اینکه این ‌همه به شما زحمت دادم، پوزش می‌خواهم.


I didn't like the book that much.

آنقدر هم از آن کتاب خوشم نیامد.


He is not that strong.

او آنقدر قوی نیست.


That woman is Mehri.

آن زن، مهری است.


that sweet smile

آن لبخند شیرین


those red apples

آن سیب‌های سرخ


That is Ramin.

آن رامین است.


That book is mine.

آن کتاب مال من است.


That tastes good.

مزه‌ی آن خوب است.


in those days

در آن روزگار


This is larger than that one.

این از آن یکی بزرگتر است.


Those present were in favor of a change.

آنان که حضور داشتند با تغییر موافق بودند.


those who know

آن‌هایی که می‌دانند


those who think of bread and butter...

آنان که به فکر نان و آشاند...


the road (that) we took

راهی که پیش گرفتیم


the house (that) I bought

خانه‌ای که خریدم


Pari said that she had a headache.

پری گفت که سرش درد می‌کند.


the year that I was born

سالی که در آن زاده شدم


the place that I saw Joan for the first time

جایی که در آن جون را برای اولین بار دیدم


That he is a coward is now obvious.

اکنون آشکار است که او ترسو است.


The truth is that I never kissed her.

واقعیت آن است که هرگز او را نبوسیدم.


They died that we might live.

آنان مردند تا اینکه ما بتوانیم زندگی کنیم.


Homa wasn't that late.

هما آن‌قدرها هم تأخیر نداشت.


I can't swim that far.

به آن دوری نمی‌توانم شنا کنم.


I'am that tired I could drop.

(عامیانه) آن‌قدر خسته‌ام که ممکن است بیفتم.


oh, that this day were over!

ای کاش این روز سپری می‌شد!


oh, that I were a bird ...!

کاشکی که من مرغی بودم ...!


that you should say such a thing!

گفتن چنین چیزی از تو بعید است!


They aren't all that rich.

آن‌قدرها هم پولدار نیستند.


jewelry and all that

جواهرات و غیره


The bridge is made of wooden beams, and weak beams at that.

پل با تیرهای چوبی و آن هم تیرهای چوبی ضعیف ساخته شده است.


We might be worse off at that.

ممکن است وضعمان از آن هم بدتر باشد.


two hundred dollars a month, that is $50 a week

دویست دلار در ماه به‌عبارت‌دیگر هفته‌ای 50 دلار


اصطلاحات

all that

(عامیانه) 1- (در ساختارهای منفی) آن‌قدرها هم نه، نه آن مقدار


all that

2- و چیزهای مشابه، و غیره


at that (or with that)

(عامیانه) در آن هنگام، روی‌هم‌رفته، علاوه‌بر‌آن


that's a horse of a different color

آن موضوع اصلاً متفاوت است (اصلاً با این موضوع رابطه ندارد)


that's all there is to it

همین است و بس


that is (to say)

به عبارت دیگر


that's that

همین که گفتم، همین که هست، دیگر حرفی ندارم


that's water under the bridge

غصه‌ی کار شده را نباید خورد


پیشنهاد کاربران

آنچنان، به آن حد

To some degree but not completely

آن 🇹🇳🇹🇳
He didn’t have enough money to buy that car
او به اندازه ی کافی پول نداشت که آن ماشین را بخرد

خیلی لطف کردی

آفرین درسته

چرا که؛ چونکه:but it was different now that he was going to be shot :بلکه اکنون شرایط فرق می کرد چرا که او ( فیل ) می بایست به ضرب گلوله کشته شود. ( برگرفته از shooting an elephant : BY g. ORWELL )

این همان که

که

آن، دور مفرد

به این معنا که

That's that :همین!والسلام!

نه یعنی نه ! والسلام : No is no! That's that

ان، اشاره به یک نفر

به دو صورت معنی می شود . یکی این و دیگری به عنوان حرف ربط به معنی که در جمله می آید

مبنی بر اینکه

که در آن

به طوری که، به گونه ای که

به این جمله دقت کنید: ( ر. ک. واژه seemed )
That morning he seemed to see himself in a dream addressing himself awake
به نظرم اگر that را "تااینکه" معنی کنیم، معنی جمله بسیار شیوا و رسا خواهد شد:
تا اینکه انگار ( seemed ) ، خودش را در رؤیایی می بیند که به خودش هشدار می دهد و از خواب غفلت بیدار می کند. محمدرضا ایوبی صانع

ان اشاره به چیزی یا کسی

تمام ، همه
مثلا همه سعی و تلاش صورت گرفته ( البته باید در جمله های قبل در این مثال ، سعی و تلاش ها ذکر شده باشدکه that حالا اشاره دارد به همه ی اونها )

اونقدر
اونقدرا

دو تا کاربرد داره:
کاربرد اول that's it به این صورته که وقتی ما صحبتمون را انجام دادیم و صحبتمون تمون شد، برای نشان دادن اینکه صحبتمون تمام شده میگیم that's it یعنی تمام حرفام همین بود ( حرف دیگه ای ندارم ) .
کاربرد دوم: وقتی میخواهیم بگیم فلان چیز یا شخص خودشه از این این عبارت استفاده میکنیم

همینه که هست.

چیزیه که شده نمیشه کاریش کرد

این همش نیست!
این کمشه!

اون دیوانگیه. .

اصطلاح به معنای "چه بد" یا "چه حیف"

It's such a shame they shut that factory down
چقدر حیف که آنها کارخانه رو تعطیل کردن

"I'm afraid I can't come tonight. "
متاسفم امشب نمی تونم بیام
" Oh, that's a shame. "
اا چه حیف! چه بد

این طوری بهتره، بهتره این کارو انجام بدی، بهتر شد

اینکه، آنکه
تا اینکه، تا آنکه
از اینکه، از آنکه

You're making it harder that it has to be
!😂That's what she said

His brother is on her someone robbed last week
مثال

خودشه

such is/that's life

زندگی همینه ( سخته )

bad things happen and you can't prevent them

تو جمله سوالی معنی فقط همین میده
that's it?
فقط همین؟
همین؟

اصلاح است به معنی :�حالا بهتر شد!� .
that’s more like it/this is more like it
spoken used to say that something is better, more correct, or more enjoyable than something else
If you say that's more like it, you mean that the thing that you are referring to is more satisfactory than it was on earlier occasions.
That's more like it, you're getting into the swing of things now.
used to show that you think something or someone has improved

زندگی همین است دیگه ، چاره ای نیست

به عبارت دیگر خواه

چقدر بد

برای همین، به همین دلیل

شکی در آن نیست.

خیلی محبت کردید

حالا بهتر شد، اینجوری بهتر شد

1 - کار خودمه/خوراکمه!
2 - این چیزیه که من انجام میدم!

Oxford word skills

What a shame
That's a shame
حیف شد

You say this when someone tells you something which is a little sad, or you don't want to hear

I can't come this evening
Oh, what a shame
Oh, that's a shame

ضمیر that به معنای آن
معادل ضمیر that در فارسی آن است. that ضمیر اشاره مفرد است و به چیزی یا کسی که در نزدیکی نیست ( ولی قابل مشاهده یا شنیدن است ) اشاره دارد. مثال:
?do you know that woman in the post office ( آیا تو آن خانم در اداره پست را میشناسی؟ )
. she lives in that house by the bus station ( او در آن خانه کنار ایستگاه اتوبوس زندگی میکند. )
- گاهی این ضمیر بیانگر چیز یا فردی بخصوص است که قبلا به آن اشاره شده است و یا در رابطه با آن آگاهی قبلی وجود دارد. مثال:
. that dress of hers is too short ( آن لباس او بسیار کوتاه است. )
that incident changed their lives ( آن حادثه زندگیشان را تغییر داد. )

قید that به معنای آنقدر
یکی از معانی قید that در فارسی آنقدر است. این قید اشاره به میزان و یا اندازه چیزی دارد. مثال:
. it wasn't that good ( آنقدر هم خوب نبود. )
?are you that jealous ( آنقدر حسود هستی؟ )

منبع: سایت بیاموز

تا حدی اغراقه

اینجوریه که،
Thst's how we we buy stuff
اینجوریه که ( ان هست اینگونه که ) ما آت و اشغال میخریم

به چیز یا کسی اشاره کردن

به معنی به کسی یا چیزی اشاره کردن ( این ، آن ، و. . . )
مثال:
That's fain
این خوبه


کلمات دیگر: